وعده دیداری که به قیامت ختم شد

امیرصادقی دغدغه سینما داشت و این اواخر به خاطر اوضاع اسفناک سینمای ایران خیلی بی تابی می کرد.

وعده دیداری که به قیامت ختم شد|سیدرضا اورنگ|سززمین هنر|سینما

قلم در دست گرفتم تا درباره دو موضوعی که دیروز اتفاق افتاد،بنویسم،اما خبر ناگهانی درگذشت دوست هنرمندم خسرو امیرصادقی معادلات را بهم زد،زیرا باید از او بنویسم.

زنده یاد امیرصادقی را با آن سابقه درخشان در عرصه تهیه کنندگی، بازیگری و مدیرتولیدی کمتر کسی است که نشناسد.

شاید نسل جدید در شناخت او و آثارش دچار لکنت ذهنی باشد،اما نسل های قبل با خودش و هنرش مانوس بوده و هستند.

امیرصادقی دغدغه سینما داشت و این اواخر به خاطر اوضاع اسفناک سینمای ایران خیلی بی تابی می کرد.هربار که تلفنی با یکدیگر صحبت می کردیم،زخم کهنه نگرانی های مان برای سینما سر باز می کرد و اصلا فرصت نمی کردیم یک احوال پرسی ساده پیش از شروع بحث داشته باشیم.

هنوز نمی دانم چرا از تجربه افرادی مانند زنده یاد خسرو امیرصادقی استفاده نشده و نمی شود؟چرا نگذاشته و نمی گذارند نسل جدیدی که پشت میزها نشسته تا درس سینما بخوانند از این گنجینه های غنی بهره بگیرند؟

یک دانشجو یا هنرجوی سینما،هرچقدر با استعداد باشد و دروس اش را با نمرات بالا بگذراند،هرگز در کارش موفق نخواهد بود،مگر اینکه زانوی تلمذ پیش استادی استخوان خرد کرده بر زمین بزند و یاد بگیرد.

بحث من با خسروخان،بیشتر حول و حوش ناکارآمدی برخی از مسوولان و بعضی از سینماگران از دماغ فیل افتاده ای بود که خودشان را علامه دهر دانسته و می خواسته و می خواهند که بر همه چیز سینمای ایران تسلط کامل داشته باشند!همین تمامیت خواهی بود و هست که موجب ضعف روزافزون هنرهفتم در ایران شده و مانند ویروسی خطرناک آن را از درون و بیرون مدام می کاهد.

در اینکه همه تهیه کنندگان باید با هم متحد باشند تا بر مشکلات فائق آیند،هم عقیده بودیم،اما نه اتحادی صوری مانند آنچه امروز بر اتحاد شکننده تهیه کنندگان سایه سنگین افکنده.

بخش مهمی از مشکلات سینمای ایران،بی شک به خاطر ضعف مدیریت دولتی بوده و هست،اما بخش اعظم معضلات به سینماگرانی برمی گردد که در همه جا حضور داشته و کارشکنی کرده و می کنند.

عرصه جولان انحصارگرایان خانه سینماست.همین تفکر،هم پایه های لرزان این خانه عاریه ای را سست تر کرده و هم بنای فاخر سینمای ایران را با زلزله تمامیت خواهی به لرزه درآورده و می آورد.اگر این وضعیت ادامه پیدا کند،دیر نباشد که اثری از آثار آن باقی نماند.

چند نفر اختاپوس وار سینمای ایران را در چنبره خود گرفته و اکثریت قریب به اتفاق سینماگران را در بدترین وضع ممکن نگه داشته اند.نه خودشان کمکی به آنان می کنند و نه می گذارند دیگران به فریاد این افراد زحمتکش برسند.

هم عقیده بودیم که چرا با وجود این همه پروژه در سینما و شبکه خانگی،فقط عده ای خاص هستند که همیشه کارهای نان و آب دار نصیب شان می شود؟!هرچه بر صفرهای حساب این عده معدود افزوده می شود،از حجم جیب سینماگران گرفتار و بیکار کم می شود.

اگر خانه سینمای ایران واقعا حکم یک خانه و خانواده را دارد،چرا تعداد قلیلی از اعضای آن هر دم چاق تر شده و اکثر عضوهای آن هر لحظه نحیف تر می شوند و گرفتارتر؟گیر کار کجاست؟بی شک عده ای حق گروه دیگر را خورده و می خورند که چنین وضعیتی پیش آمده.

گاهی میان صحبت ها بغض می کرد و در پی آن سرفه های مکرر نفس اش را می گرفت.درد زیاد بود،اما وقتی حرف زدن درباره این مسائل دلش را به درد آورده و جسم اش را وادار به واکنش می کرد،علی رغم درخواست او برای ادامه بحث ،من خداحافظی می کردم تا سلامتی اش بیش از پیش به خطر نیفتد.

آخرین باری که تلفنی حرف زدیم،قرار شد در ملاقاتی حضوری حسابی گپ بزنیم و درددل کنیم،اما اتفاقات ریز و درشت باعث شد این دیدار صورت نگیرد تا به قیامت ختم شود.

خداوند خسرو امیرصادقی را بیامرزد و در بهشت برین جای دهد.به خانواده محترم اش نیز صبر عنایت کند تا در این مصیبت بزرگ شکیبایی کنند.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

− 3 = 1