مگذارید حسرت بوسه زدن بر دست و پای پدر و مادر بر دل تان بماند

ای کسانی که هنوز پدر و مادرتان در قید حیات هستند،هر لحظه بر دست و پای آنان بوسه بزنید و قدردان حضورشان باشید.زیرا تنها راه نجات در این جهان و آن جهان آنان هستند.

مگذارید حسرت بوسه زدن بر دست و پای پدر و مادر بر دل تان بماند|سیدرضا اورنگ|سرزمین هنر|فرهنگی

بسیاری چون من، حسرت بوسه زدن بر دست و پای پدر و مادر بر دل شان مانده و خواهد ماند،زیرا دیگر امکان آن میسر نیست.

آن زمان که سایه پرمهر پدر و مادر بر سر مان بود و زیر این سایه گسترده احساس امنیت می کردیم،اصلا به فکرمان نرسید یا نخواستیم با بوسه ای ابراز ارادت و محبت را به ساحت مقدس شان نشان دهیم.

برخی از ما که وارد عرصه های،هنری،ادبی،رسانه ای،سینمایی و…شده و می شویم،چون خود را فراتر از همه دیده و می دیدیم و نگاهی از بالا به پایین،به همه،حتی پدر و مادر داشتیم و داریم،زدن چنین بوسه هایی را کسر شان دانسته و می دانیم و آن را در تضاد با تز و پز روشنفکری انگاشته و می انگاریم!

حالا بعد از گذشت سال ها که ریش و موی خودم سپید شد،پی به اشتباه بزرگی که مرتکب شدم بردم.روزگاری دوست نداشتم کسی نگرانم باشد و مدام بر سر این موضوع با پدر و مادر خدا بیامرزم بحث می کردم،اما آنان هرگز دست از نگرانی خویش برنداشته و دوباره نگرانم می شدند.

سال هاست که دوست دارم کسی نگرانم شود،اما نمی شود،منظورم فقط نگرانی از جنس نگرانی پدر و مادر است،نه نوع دیگر.

آن زمان هرگز معنای لبخند خفیفی که بعد از آمدن من به خانه و رفع نگرانی شان،روی لب آنان نقش می بست،نفهمیدم،اما امروز با تمام وجود می فهمم،ولی دیگر هرگز محقق نخواهد شد.

زیاد اهل معانقه، مصافحه و رد و بدل کردن بوسه هنگام دیدار نبودم، حتی وقتی که از راه دور باز می گشتم.شاید به این دلیل است که دستبوسی پدر و مادر را نکردم.زمانی که بیمار بودند و روزهای آخر را مرور می کردند،بسیار فرصت داشتم و شدیدا مشتاق که دست و پای شان را بر دیده بگذارم و ببوسم،اما می ترسیدم با بوسه غیر مرسوم من، پی به شدت بیماری شان برده و روزگار باقی مانده از عمر پربرکت آنان سخت تر شود.

نبوسیدم و سال هاست حسرت آن بر دلم مانده و خواهد ماند،حتی در قیامت.زیرا خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ هستم و در آن دنیا نامه سیاه اعمالم در دست چپ خواهد بود.

آنان روسپید هستند و من روسیاه،بنابراین خداوند رحمان در آن جهان نیز هرگز اجازه نخواهد داد به دیدارشان نائل شده و برای رفع حسرت، دست و پای آنان را ببوسم.چقدر سخت است این حسرت ابدی.

نه آنان اجازه دارند برای دیدنم به جهنم سری بزنند و نه من جرات و قدرت دارم سر از مکمن دوزخ بدر کرده و از میان انبوهی از آتش،نگاهی به جنه المأوی انداخته و چشمم به جمال شان روشن شود.

زمانی که در قید حیات بودند،فقط دو بوسه ساده می توانست مرا از گرفتاری امروز و دوزخ فردا نجات دهد.بوسه بر دست یا پای پدر گرفتاری های متعدد اکنون مرا در چشم بهم زدنی رفع می کرد و دستبوسی و پابوسی از مادر،حکم بخشش از گناه داشت و رهایی از جهنم،زیرا خداوند به حرمت پدر و مادر،هر گرهی را از زندگی باز و هر روسیاهی را در آن جهان روسپید می کند.

از من گذشت و دیگر کوچک ترین انگیزه و روزنه ای برای ادامه حیات برایم باقی نمانده است.حسرت به دل ابدی و خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ نیز بوده و نجاتی برایم متصور نیست.

ای کسانی که هنوز پدر و مادرتان در قید حیات هستند،هر لحظه بر دست و پای آنان بوسه بزنید و قدردان حضورشان باشید.زیرا تنها راه نجات در این جهان و آن جهان آنان هستند.

هیچ موجودی در جهان مانند پدر و مادر نبوده و نخواهد بود.هیچ کس نگران تر و دلسوزتر از والدین نیست،حتی همسر و فرزند،چه رسد به دوست و بیگانه.

هرگز به حرف عاق والدین های تاریک فکر روشنفکرنما که سعی داشته و دارند پیوند بین شما و پدر و مادر و خانواده را سست کنند گوش ندهید.آنان دلسوز شما نبوده و نیستند.دیر یا زود این مهم را خواهید فهمید،اما خدا کند دیر نکنید تا به سرنوشت امثال من دچار شوید.

ای مردم،مگذارید حسرت بوسه زدن بر دست و پای پدر و مادر بر دل تان بماند.

 

 

 

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

2 + 6 =