گلی به گوشه جمال زورگیران!

گلی به گوشه جمال زورگیران!|سیدرضا اورنگ|سرزمین هنر|طنز

ملانصرالدین روز روشن از معبری عبور می کرد. ناگهان دستی او را محکم به دیوار چسباند و آرنجش را بر خرخره او نهاد.
هنوز به خود نیامده بود که مرد غول پیکر قمه ای بلندتر از هیکل ملا را از جاساز تنبانش بیرون کشید و بالای دست گرفت.
ملا، چون شکاری اسیر کفتاری شده بود. از شدت ترس زبانش بند آمده و بدنش بدتر از منار جنبان می جنبید. نزدیک بود از ترس …

مرد زورگیر با لهجه ای نا آشنا گفت: هرچه داری بیرون بیاور و بر کف دست من بریز، وگرنه با همین قمه قیمه قیمه ات می کنم،طوری که مادرت هم نتواند لاشه تو را شناسایی کند!

ملا با ترس و شرمندگی گفت: شرمنده ام برادر، اشتباه گرفته ای من از طایفه جیب ورقلمبیده ها نیستم،‌ دست در جیب خجالت زده ام کن و آنچه درون آن است را بردار،من راضی ام!

 مرد دست در جیب نخ نما شده ملا کرد، جز یک اسکناس پانصد تومانی چسب خورده چیز دیگری نتوانست از آن بیرون بکشد.
عرق شرم روی پیشانی ملا نشست.

مرد محکم اسکناس را به صورت ملا کوبید و گفت: چون تویی نمی تواند بی چیز باشد،‌ تا خون جلوی چشمم را نگرفته، آنچه در نهانگاه خویش پنهان کرده ای بیرون بیاور.

ملا گفت:در نهانگاه و عیانگاهم، آنچه داشتم با آبروریزی از جیبم بیرون کشیدی و مرا شرمنده خویش کردی…
مرد آرنج خود را بیشتر بر گلوی ملا فشار داد و قمه را بالاتر برد. ملا گفت: کاش چیزی داشتم که شرمنده ابرپیکری چون تو نمی شدم. برادرم ،چرا سراغ خرپول های شکم برآمده نمی روی و گریبان آنان را نمی چسبی که خون مردم را در شیشه کرده و می کنند؟

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید
زورگیر گفت: آنان از ما زورگیرترند، زور امثال ما به آنان نرسیده و نمی رسد!

ملا گفت: قمه روی یکی از این فوتبالیست هایی که فوتبال نادانسته قراردادهای میلیاردی می بندند بکش تا به آب و نانی برسی.

 مرد گفت: معلوم است از مرحله پرتی، دورشان را باندهای گردن کلفت و گوناگونی گرفته اند، به گونه ای که مافیای ایتالیا و آمریکا و روسیه و یاکوزای ژاپن هم جرأت ندارند به آنان چپ نگاه کنند!اخیرا هم که با بادیگاردهای گردن کلفت تر از من جابجا می شوند.

 ملا در عین ناامیدی گفت: بهترین کار این است سراغ برخی از تهیه کنندگان تازه به دوران رسیده ای که پول را پارو و جیب مردم را جارو می‌کنند بروی‌ یا گریبان بعضی از بازیگران و کارگردانان کارنابلدی که میلیاردها پول بی زبان را به جیب می زنند بچسبی و روزی حلال خویش را از حلقوم آنان بیرون بکشی!

 زورگیر فریاد کشید: چرا حرف مفت می زنی؟! برخی از تهیه‌کنندگان پول عوامل را هم نداده و نمی دهند، من چگونه می توانم از این جماعت زورگیر و زورگو زورگیری کنم؟! اگر زورم می رسید، حق خودم را می گرفتم تا بیهوده یقه این و آن را در کوچه و پس کوچه نچسبم. من خودم یکی از همین عوامل سینما و تلویزیون بودم که با ندادن حقم به این روز افتاده ام، مانند من کم نیستند.

 ملا دلش به رحم آمد و گفت: یک کارت بانکی هم در آستین دارم، اما چیز دندانگیری در آن نیست، تنها برای گرفتن یارانه تهیه کرده ام که عنقریب آن را نیز به علت پر درآمد بودن از من دریغ خواهند کرد!

هر دو به سمت عابر بانک رفتند.

زورگیر کارت ملا را در حلق تنگ دستگاه فرو کرد. ملا بی دغدغه رمز خود را گفت. هزار و دویست و بیست و پنج تومان و دو ریال بیشتر موجود نبود!

زورگیر چند لحظه سرش را روی دستگاه گذاشت و موهای خود را کشید. سپس کارت ملا را بیرون کشیده و کارت خود را در آن نهاد. کار که تمام شد، رو به ملا کرد و گفت: مبلغی پول برایت کارت به کارت کردم تا جیبت برای مدت کوتاهی از شرمندگی بیرون بیاید!

 ملا تقدیر و تشکری کرد و گفت: خدا از جوانمردی ات کم نکند،‌ باز گلی به گوشه جمال شما که به فکر جیب و شکم خالی مردم هستید!
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

− 1 = 2