کابل صدا،صدای صدابردار را برید!

مازیار شیخ محبوبی،مرد محبوب و محجوب سینما که همواره لبخندی ملیح بر لب داشت که باعث انبساط خاطر دوستان و همکاران بود،به واسطه این فشارها،به خصوص بیکاری،لبخند خویش را از همه دریغ کرد،حتی دخترش.

کابل صدا،صدای صدابردار را برید!|سیدرضا اورنگ|سرزمین هنر|سینما

دنیای عجیبی است و عجیب تر آدم های آن هستند که به جای کمک به یکدیگر برای رفع گرفتاری ، یا بی اعتنایی نشان می دهند و یا مشکلی به مشکلات دیگر اضافه کرده و برای دوست و همنوع خویش اسباب دردسر می شوند.

امروز مملکت ما دچار مشکلات عدیده ای است،به خصوص مشکلات اقتصادی،سختی معیشت و بیکاری.به غیر از برخی از مدیران،افراد متمول و تازه به دوران رسیده ها،بقیه جامعه در مهلکه مشکلات دست و پا می زنند.اگر مردم به یکدیگر کمک نکنند فاجعه بزرگی در راه خواهد بود.

جامعه هنر،به خصوص سینما نیز دارای چنین وضعیتی است،عده ای مدیر دولتی،مدیر بخش خصوصی،تهیه کنندگان تمامیت خواه، متمولان، تازه به دوران رسیده ها و چاپلوسان، نان شان در روغن است و کلا درک و فهمی از سختی معیشت و بیکاری ندارند،اما اکثریت قریب به اتفاق اهالی سینما،به خصوص اعضای خانه سینما در بدترین وضع و شرایط تمام زندگی خود قرار گرفته اند.بسیاری از این افراد از شدت فشار زندگی و بیکاری،دچار بیماری جسمی و روحی شده و در قطعه هنرمندان یا قطعات کم بهای بهشت زهرا و گورستان دیگر شهر ها در قبر تنگ و تاریک و نمور جا خوش کرده و مرگ به آنان کمک کرده تا بر مشکل تنگدستی و بیکاری فائق آیند!

فشار اقتصادی و بیکاری ناشی از عملکرد بد مدیران دولتی و خصوصی سینما،به ویژه خانه سینما که مسوول این امور است،موجب شده عده ای از اهالی سینما ناخواسته با دست خویش،خود را به قتل برسانند و چه مرگ دردناک و اسفناکی است خودکشی.

در طول مدت کوتاهی در عرصه هنر،رسانه و سینما تعدادی جان شان بدین گونه از دست رفته و با این وضعیت خواهد رفت،اما خانه سینما،اتحادیه صوری تهیه کنندگان و مدیران دولتی،برای رفع این معضل قدمی برنداشته و انگار بر نخواهند داشت.

مازیار شیخ محبوبی،مرد محبوب و محجوب سینما که همواره لبخندی ملیح بر لب داشت که باعث انبساط خاطر دوستان و همکاران بود،به واسطه این فشارها،به خصوص بیکاری،لبخند خویش را از همه دریغ کرد،حتی دخترش.

سخت است باور کنیم که صدابردار کاربلدی مانند مازیار با کابل صدا،صدای خود برای همیشه خاموش کند.این نوع مرگ هرچند ناخواسته است،اما خیلی معنا دارد!

مازیار با این نوع مرگ سخت و تلخ و با زبان بی زبانی به همکاران متمول و پرکار خویش،همچنین مدیران دولتی،سردمداران خانه سینما و جامعه پیام داد و فریاد کشید،چرا نیم نگاهی به افراد گرفتاری مانند من نینداختید تا مجبور شوم با کابل صدایی که بارها صدای صحنه ها را با آن ضبط کرده بودم،صدای خود را ببرم؟!

سردمداران خانه سینما و روسای صنوف نباید از اوضاع اعضای خویش با خبر باشند؟نمی دانستند افراد فنی تاب بیکاری ندارند و این شرایط هزاران بار بیشتر از مرگ آنان را آزار می دهد؟

صدابردارانی که مدام سر پروژه بودند و هستند،نمی توانستند یکی– دو کار را به همکاران بیکارشان دهند تا آنان نیز سرگرم عشق خود باشند؟

خانه سینما،اتحادیه تهیه کنندگان،انجمن کارگردانان و بازیگران،هنوز جنازه مازیار بر زمین بود که به جای شور کردن و پیدا کردن راهکار برای جلوگیری از تکرار چنین فجایعی،بیانیه صادر کردند برای قضیه ای که دور از شان هنر و سینما بود!

آیا زندگی امثال مازیار شیخ محبوبی مهم است یا مسائل فرعی؟جان سینماگران ارجح است یا یک مورد اجتماعی و قضایی؟این مشکل با تعامل یا تقابل حل می شود،اما روح ز تن رفته مازیار را چگونه می توان به جسم خسته اش بازگرداند؟!

بعضی ها ریش سفید و گیس سپید هستند،اما ریش سپیدی و گیس سفیدی نمی دانند،اگر می دانستند،شک نکنید که اوضاع به این فاجعه ختم نمی شود.

برای کار شخصی خودشان،همه جا می روند و به دفتر هزار مدیر دولتی سرک می کشند ،اما به دنبال کاری که تکلیف آنان است نمی روند!

می گویند کل سینمای ایران را در اختیار ما بگذارید.شما توان حمایت و هدایت چند نفر از اعضای خود را نداشته و ندارید،آن وقت با چشم سفیدی کامل می گویید سینما را به بدهید؟!

از وقتی شما تمامیت خواه ها سلطه خود را در سینما گسترش داده و خانه تشکیل دادید،سینما و سینماگرانش به این حال و روز افتادند.

آن زمانی که شما قد علم نکرده بودید،سینمای ایران داشتن چنین مشکلاتی را حتی هم به خواب نمی دید!

بعد از فوت دردناک مازیار شیخ محبوبی،عده ای با گفتار و نوشتار و از سر درد و رفاقت از وی گفتند،اما عده ای قلم شکسته که هر مصیبتی را به نفع خود مصادره می کنند تا خودی نشان دهند،عمدا مدام از مرگ خودخواسته گفتند و نوشتند تا تقصیر را از گردن خانه سینما و تمامیت خواهان برداشته و بر گرده زخمی عزیز سفر کرده بگذارند و این گونه القا کنند که خودش خواست!اگر خودش چنین مرگی را می خواست،چرا در اوج پرکاری دست به این اقدام نزد؟

مرگ مازیار به هیچ وجه خودخواسته نبود،بلکه تمامیت خواهان سینما که تنها به منفعت شخصی خویش نگریسته و می نگرند،چنین مرگ ناخواسته ای را به او دیگران تحمیل کردند.

هر کسی که در سینما از درد نداری جان داده و یا جان خویش را  ستانده،مسوول مستقیم آن تمامیت خواهانی هستند که این شرایط را به وجود آوردند.در سینمای ایران،عده ای آن قدر صفرهای شماره حساب شان بالاست که حد ندارد،کسانی هم هستند که نه حسابی دارند و نه صفری!این نامش هرچه باشد عدالت نیست!

 

 

 

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

− 1 = 2