پروین رفت،غوغای ستارگان خاموش شد

بسیاری از هنرمندان آمدند و رفتند،اما کمتر از تجربیات آنان استفاده شد.برای همین است که مدت هاست در هنر درجا می زنیم،از موسیقی و هنرهای تجسمی گرفته تا تئاتر و سینما.

پروین رفت،غوغای ستارگان خاموش شد|سیدرضا اورنگ|سرزمین هنر|موسیقی

دوستی قدیمی داشتم که وارد دار و دسته چپ ها شده بود،البته از افرادی بود که مدام رنگ عوض می کرد.پس از منسوخ شدن رسمی تفکرات کمونیستی هم رنگ عوض کرد و منکر همه چیز شد!

در بین هنرمندان نیز مدام افرادی را دستچین می کرد و با دلیل و بی دلیل او را جزو فرقه خود می شمرد و بسیار تجلیل می کرد،حتی اگر از آن حرفه و هنر سر در نمی آورد و آن شخص را نمی شناخت.

با گرفتن پول از این و آن،یک ماشین «لادا» ساخت شوروی سابق خرید.هیچ گاه این ماشین را سالم ندیدم،یا جوش می آورد یا کاربراتوراش بازی در می آورد . اگر هیچ کدام از این اتفاقات نیز نمی افتاد،تصادفی شدید یا خفیف رخ می داد،زیرا ماشین لادا ترمز قابل اعتمادی نداشت.

من نیز چند بار پشت این مرکب نشستم،آدم بی استرسی مانند من،همیشه پشت این فرمان استرس می گرفتم.هر بار ماشینی جلوی من قرار می گرفت،مدام خداخدا می کردم ترمز ناگهانی نزند تا من غافلگیر شده و سپرم از پشت به سپر آن بوسه بزند!
خودش بی خیال بود،وقتی کاری از دستش برنمی آمد،محکم به ماشین جلویی می زد و با آن قامت ریزه اش،سینه به سینه طرف می سایید. کار که جدی می شد یا احساس خطر می کرد،خود را به موش مردگی می زد تا از شر بلایا خلاص شود!
برای او همیشه هدف وسیله را توجیه می کرد،اما برای من هرگز چنین نبود و نخواهد بود.

این ماشین ضبط صوتی داشت که یا از آن سرودهای کمونیستی پخش می شد یا صدای گیرای بانویی به نام پروین.ده ها بار در آن ماشین عجیب «غوغای ستارگان» را شنیدم،اما نه تنها آزار نمی دیدم،بلکه لذت می بردم.بانویی خوش صدا که بسیار محکم،مسلط و متین می خواند.

وقتی سرود کمونیستی می گذاشت سربه سرش می گذاشتم و مدام ضبط را خاموش می کردم.تا این حالت دست می داد،فورا با «غوغای ستارگان» غوغای مرا می خواباند.با شنیدن این صدای گیرا،مانند کودکی که در گوشش لالایی می خوانند،ساکت و فرشته خو می شدم.

هیچ وقت حرف هایش را جدی نگرفتم که پروین نوری‌وند هنرمند، افکار کمونیستی داشته باشد،الان نیز باور ندارم.اگر هم افکار چپی هم  داشت برایم مهم نبود،زیرا من به هنر افراد هنرمند نگاه می کنم،نه دیدگاه سیاسی و اجتماعی آنان.

وقتی ویدیویی کوتاه در فضای مجازی منتشر شد که بانو پروین با آن قامت خمیده دارد «غوغای ستارگان» را می خواند،بغضم گلوگیر شد و خاطرات زنده.امروز که خبر درگذشت این بانوی هنرمند را خواندم و شنیدم،آن بغض ترکید.

می دانم که همه رفتنی هستند و نمی توان جلوی رفتن ها را گرفت،اما می توان این زنان و مردان هنرمند را با هر عقیده ای که دارند،به خاطر هنرشان تا هنگامی که در قید حیات هستند،احترام کرد و از گنجینه هنر آنان بهره مند شد.

بسیاری از هنرمندان آمدند و رفتند،اما کمتر از تجربیات آنان استفاده شد.برای همین است که مدت هاست در هنر درجا می زنیم،از موسیقی و هنرهای تجسمی گرفته تا تئاتر و سینما.
خداوند بانو پروین و همه هنرمندان را رحمت کند.
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

1 + 5 =