ناصر تقوایی؛ناخدای کشتی سینمای ایران

استاد ناصرخان تقوایی،ناخدای کشتی سینمای ایران تو بودی و هستی،اما صد حیف که سکان را از دستان توانای تو گرفتند و به دستان ناتوان و لرزان ناخداهای عاریه ای و نورچشمی ها دادند.

ناصر تقوایی؛ناخدای کشتی سینمای ایران|سیدرضا اورنگ|سرزمین هنر|سینما

ناصرخان تقوایی،می دانم با دل شکسته و تن رنجور،لبخند نشاندن روی لب های تشنه ای که در صحرای نارفیقی ترک ترک شده اند،سخت است،اما باید تمام توانت را یکجا جمع کنی و بخندی.بخندی به ریش آنانی که تو را به عزلت کشاندند تا دور از چشم عاشقان سینما،کم کم نامت از زبان ها بیفتد،اما نیفتاد و نخواهد افتاد.

می دانی چرا؟چون تو ناصر تقوایی هستی ناخدای کشتی بلادیده سینمای ایران و یکه سوار این عرصه.چه کسی می تواند ایرانی باشد و جرات کند سینمای زخم خورده وطن را بدون نام رسای تو و فیلم های ماندگارت به یاد آورد؟

«آرامش در حضور دیگران» نیست،بلکه در کنار تو و فیلم هایت همه به آرامش رسیده و می رسند.

«صادق کرده» را دنبال کردیم تا به تو برسیم و «نفرین»ات را نثار شبه مدیران،تهیه کنندگان خودخوانده و کارگردان نماهایی کنیم که تمام راه ها را بر تو بستند تا نتوانی برای مردم هنرنمایی کرده و آنان را به وجد آوری.

«ناخداخورشید» تو سینمای ایران را نجات داد و به اوج رساند،اما کسی صاحب آن را درک نکرد و در بدترین روزها رهایش کردند تا در حسرت تمام کردن فیلم های ناتمام اش بسوزد و بسازد.

«ای ایران» تو بود که حال ایران و مردم این سرزمین را خوب کرد.هم حماسه آفرینی کرد،هم مردم را به شوق آورد و لبخند بر لب شان نشاند ،هم نقبی زد به دنیای ادبیات پارسی این مرز و بوم و هم موسیقی ایران زمین را پاس داشت.

هیچ کس جرات نمی کند و توان ندارد تا «کاغذ بی‌خط» تو را خط خطی کند.قلم در دست تو دلبری می کند،نه آنانی که می خواهند به زور قلم را به دستان نچسب شان بچسبانند!

همه چشم انتظاریم تا «زنگی و رومی» تو را ببینیم و «چای تلخ»ات را بنوشیم تا دوباره در کنار تو و فیلم هایت به آرامش و آسایش برسیم.

استاد ناصر تقوایی،پیش از آنکه فیلمساز باشی،ادیبی هستی مودب که با ادبیات عشقبازی کرده و می کنی.این خصلت ادیبان است که همواره صبوری کنند.نمی شود ادیب باشی و ناشکیبی کنی.

تمام کشتی های جهان و در تمام عرصه ها،احتیاج به ناخدایی کاربلد دارند تا آنها را تنگه های تنگ،امواج مهیب و طوفان های شدید گذر داده و به ساحل امن برساند.استاد ناصرخان تقوایی،ناخدای کشتی سینمای ایران تو بودی و هستی،اما صد حیف که سکان را از دستان توانای تو گرفتند و به دستان ناتوان و لرزان ناخداهای عاریه ای و نورچشمی ها دادند.آنان نیز به خاطر نابلدی، این کشتی را هنوز از اسکله فاصله نگرفته درهم شکستند و اکنون در حال غرق شدن است!

می دانم که خانه نشینی آزارت می دهد،اما ذهن خلاق تو مدام در پرواز است.بی شک در ذهن و دل خویش آثار بیشماری آفریده ای که اگر از آنها رونمایی شود،مانند همیشه همه را انگشت به دهان خواهد کرد.

خدا را شکر بانویی داری که وفا و مهر را با هم دارد و چون شاپرکی عاشق،مدام بال و پرش را به شمع وجود تو می ساید تا زخم بر دل و جانت ننشیند.

ناصرخان،آنانی که تو را خانه نشین کردند و نگذاشتند فیلم های فاخرت روی پرده عریض نقره ای خودنمایی کنند،تنها محدود به مدیران کارنابلد نمی شود،بلکه دشمنان دوست نما نیز که به کسوت تهیه کننده و کارگردان درآمده و در حضورت مجیز تو را گفته و می گویند، در خفا تمام توان خود را به کار گرفته و می گیرند تا دیگر نتوانی پشت دوربین بروی و جادوگری کنی.

تو و بهرام بیضایی جای خیلی از کارگردان نماهای کارنابلد را تنگ کرده بودید.با وجود شما حنای آنان رنگ نداشت.بنابراین حیات کاری آنان در گروی کار نکردن شما بود.

خدا نگذرد از دشمنان دوست نمایی که مدام از پشت بر کمر ستبر ناصر تقوایی،بهرام بیضایی و دیگر کاربلدان سینما خنجر کینه و نفاق زده و می زنند.

بیضایی را نیز همین دوستان دشمن نما فراری دادند،چون تکلیف اش با مدیران معلوم و مشهود بود.اگر می خواست برود،همان سال هایی که همه رفتند می رفت،نه در کهنسالی و با داشتن موی سپید.

پیش از این گفته ایم و باز می گوییم،سینمای ایران هرگز آلزایمر نخواهد گرفت تا نام بزرگانی چون ناصر تقوایی،بهرام بیضایی و علی حاتمی را از یاد ببرد.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

5 + 5 =