مسوولیت خر لنگ ملانصرالدین را کدام مسوولی برعهده می گیرد؟!

وزیر ارشاد،رییس سازمان سینمایی ،مدیران ریز و درشت این سازمان و دبیر جشنواره فیلم فجر،چرا یک بار از ماشین های شیک دولتی و شخصی خویش پایین نمی آیند و مسیر ابتدای نیایش تا پردیس ملت را به خصوص در تاریکی شب، پیاده گز نمی کنند تا متوجه شوند مردم و اهالی رسانه با چه خطراتی روبرو هستند؟

مسوولیت خر لنگ ملانصرالدین را کدام مسوولی برعهده می گیرد؟!|سیدرضا اورنگ|سرزمین هنر|طنز

ملانصرالدین برایم تعریف کرد:دوستان از من درخواست کردند بعد از سال ها دوری،دوباره در پردیس ملت دور هم نشسته،هم خاطرات را زنده کرده و هم درباره سینما اختلاط کنیم.از آنجا که توان جواب نه گفتن را نداشتم و ندارم،اطاعت امر کردم.

سوار بر خر نامراد خویش شده و راه پردیس در پیش گرفتیم.خیابان ها،حتی کوچه ها نیز از کثرت ماشین متراکم بود،اما الاغم با هدایت و دست فرمان ماهرانه ام از لابلای اتوموبیل ها راه خود را باز می کرد و می رفت.

ساعاتی طول کشید تا به ابتدای خیابان نیایش رسیدیم.نفسی به راحتی کشیدیم و گفتیم خدا را شکر از خطر تصادف و خفقان ترافیک جان سالم برده و به چند متری پردیس رسیدیم.

چند ضربه محترمانه با پا به پک و پهلوی الاغ زدم،دیدم به زمین چسبیده و جم نمی خورد.هروقت از مسیر بترسد چنین عکس العملی از خویش بروز داده و قدم از قدم برنمی دارد.

آرام اشاره ای به سمت جلو کرد.دیدم هیچ راه آدم رو و مال رویی پیش رو نیست.یا باید راه پرخطر کناره جاده را برای ادامه مسیر طی می کردیم یا پا روی بلوک های سیمانی سخت تر از سنگ خارا که روی جوی آب نهاده بودند می گذاشتیم و می رفتیم.

با الاغم مشورت کرده و چون هوا روشن بود و چشم و چال مان هنوز دید داشت و می توانستیم راه را از چاه تشخیص دهیم،قدم بر بلوک های سیمانی نهاده و با هدایت من با احتیاط کامل گاماس گاماس قدم بر می داشتیم.

وقتی به مقصد رسیدیم،نفسی کشیده و خدا را بابت این رفع خطر شکر کردیم!

الاغ را به درختی وسط چمنزار بستم تا حسابی شکم خویش را از عزا در بیاورد.زمان مفارقت،بیچاره چندین بار با صدای رسا و گوشخراش تاکید کرد:ملا دوستان را که دیدی و دیدار تازه کردی،مگذار چانه ات گرم شده و به عارضه وراجی دچار شوی!پیش از تاریک شدن هوا خود را به من برسان تا به خانه بازگردیم.خودت مشاهده کردی که در روشنایی کامل نیز با سلام و صلوات این راه پرخطر را طی کردیم.در شب خطر چندین برابر است و شانس زنده یا سالم ماندن بسیار کم است.

گفتم خیالت راحت راحت.من نیز مانند تو تا حدی جان خویش را دوست دارم.هروقت زمان برگشت رسید،چند عر بزن.به محض شنیدن، خود را به تو خواهم رساند.بیچاره چیزی نگفت و چانه را در چمن فرو کرد.

دوستان را زیارت کرده و گل از گل مان شکفت.به دوستان گفتم که پیش از تاریکی باید بروم،چون راه پرخطر و مرگ آوری پیش روی دارم.سری به عنوان تقبل تکان دادند.

دوباره چانه ام گرم شد و زمان از دست رفت.از روی صندلی بلند شدم و به سمت پنجره رفتم تا کمر دیسک بریده ام کمی بیاساید.دیدم هوا تاریک و الاغ بیچاره روی چمن ولو شده!

سریع خود را به مرکب بیچاره و با وفا رساندم.صدایم را که شنید، نیم خیز شد و به گونه ای در من نگریست که از هزاران ناسزای نقطه دار سنگین تر بود!

با پررویی تمام گفتم:مگر هشدار ندادم با عرعرت مرا آگاه کن؟!

با صدایی گرفته گفت:خیلی پررویی!

بنده خدا از بس عر زده و من نشنیده بودم،هم حنجره اش جر خورده بود و هم آنجایش پاره!

دست در گردنش انداختم تا مانند همیشه خرش کنم، نشد، اما چاره ای جز برخاستن نداشت.

مسیر راحت پارکینگ را رد کرده و به ابتدای خیابان رسیدیم.تنها نور موجود،درخشش ماشین های عبوری بود که چشم را به شدت می آزرد و کور می کرد.

هر دو مثل خر در گل گیر کردیم.نمی دانستیم کدام راه پرخطر را برای بازگشت انتخاب کنیم.یک سو خیابان پر خطر بود که ماشین ها از روبرو می تاختند،راه دیگر بلوک های سیمانی با آن همه شکاف و سوراخ که در ظلمت شب قابل تشخیص نبودند.

من با وجود خطر راه سنگی را انتخاب کردم،اما الاغ مخالفت کرد و پرچم لجاجت در هوا چرخاند.

گفت:اگر پای تو در یکی از این شکاف ها فرو رود و دیسک کمرت پاره تر از پیش شود،من توان خرکش کردن تو را ندارم.بی شک پای من نیز خواهد شکست و وبال گردن هم می شویم.من از کنار جاده می روم.با وجود قلت مال تو و نداشتن بیمه،مردن بهتر از مصدوم شدن است،زیرا خرج کمتری روی دست تو می گذارد و من نیز زجرکش نمی شوم!

گفتم:لااقل افسارت را به من بسپار تا درست هدایت ات کنم!

گفت:تو بیشتر از من به افسار نیاز داری!

راه خود را گرفت و من نیز از ترس پارگی بیشتر دیسک و تنگ شدن افزون کانال نخاعی،کورمال کورمال به راه ادامه دادم.

هنوز چند قدمی نرفته بودیم که صدای ترمز شدیدی مرا به خود آورد.

الاغ بیچاره گوشه جاده افتاده بود ، عر می زد و از شدت درد. به من و شهردار و وزیر و وکیل و مسوولان سینمایی و مدیر پردیس و…هرچه به دهنش می رسید حواله می داد!

حالا این الاغ روی دست من مانده است،نه مسوولی مسوولیت خر لنگ من را به گردن می گیرد و نه بیمه درمان و بیکاری به الاغ بیچاره تعلق می گیرد…

اشک ملا سرازیر شد و دیگر نتوانست کلامی بر لب جاری کند.

دلم به حال ملا و خرش سوخت و گوشه چشم من نیز اشک حلقه بست.

عجیب است که این همه پول در شهرداری تهران و سازمان سینمایی، جابه جا و دست به دست می شود،اما کسی به فکر ساخت یک جاده مال رو یا آدم رو در حاشیه اتوبان نیایش نیست!

از ابتدای نیایش تا پردیس ملت چند صد متری بیشتر نیست،اما بد مسیر است و اتوبوس و تاکسی نیز وجود ندارد.تنها ماشین های ون یا مسافرکش های شخصی هستند که برای مسیرهای دور مانند شهران مسافر سوار می کنند.اگر کسی سوار این ماشین ها شود،برای طی طریق دویست- سیصدمتری باید کرایه کامل پرداخت کند که برای بسیاری که توان مالی کمی دارند،زور دارد برای این مسیر کوتاه مبلغ کلان بپردازند.در شب که اصلا ماشینی به چشم نمی آید.

تنها راه، رفتن و برگشتن با پای پیاده است که پیاده روی باریکی نیز تا پردیس وجود ندارد.بلوک سیمانی روی جوی آب گذاشتن که نشد مسیر عبور،آن هم با شکاف های فراوان دست و پا شکن!

مگر پردیس ملت،جزو تیول شهرداری تهران نیست؟چرا به این مسئله توجه نداشته و برای جان مردم که همان تماشاچیان خودشان است اهمیتی قائل نمی شوند؟شهرداری که برای کاشت چند درخت و کشیدن خیابان،خانه ها را خریده و صاف می کند،آیا برای احداث پیاده رویی امن برای علاقه مندان سینما از خرید یک باریکه دومتری که متعلق به یک سازمان دولتی است،ناتوان است یا نمی خواهد برای حفظ جان مردم دست در جیب کند؟!در صورتی که بیشتر سرمایه شهرداری از جیب همین مردم بیرون کشیده شده است.یعنی نمی خواهند اندکی از پول مردم را خرج خودشان کنند؟

چطور شهرداری تهران پول بیت المال مردم را خرج جشنواره بی مخاطب و بی خاصیت شهر می کند،اما بودجه برای ساخت یک پیاده رو برای مردم ندارد،مگر می شود؟!

آقای شهردار تهران،شما همین چند روز پیش گفتید که شهرداری تهران در ساخت فیلم های فاخر سرمایه گذاری می کند.آیا بهتر نیست اول به زیرساخت ها بپردازید؟بهتر نیست اول برای عبور و مرور مخاطبان سینما یک پیاده روی امن از ابتدای نیایش تا پردیس ملت بکشید؟ یعنی مدیر تصویرشهر شما،حتی یک بار نیز این مسیر را پیاده طی نکرده است؟مدیر پردیس ملت چطور؟

وزیر ارشاد و رییس سازمان سینمایی که مدام با سازمان های مختلف از جمله شهرداری تهران برای سرمایه گذاری مشترک جلسه می گذارید،چرا حاضر نیستید برای حفظ جان مخاطبان مظلوم سینما،یک پیاده روی امن و باریک بسازید و چند تیر چراغ برق نصب کرده تا مسیر را روشن کند؟

رییس سازمان سینماشهر که خودش مدتی، هم مدیر تصویرشهر بوده و هم سینما ملت،یعنی یک بار این مسیر کوتاه را با پای طی نکرده تا ببیند مخاطبان چه می کشند؟

الان چند سال است که در ایام جشنواره فیلم فجر، پردیس ملت میزبان اهالی رسانه است،اما کسی برای تامین جانی این قشر زحمتکش تلاشی نکرده و نمی کند،اما همیشه و در همه حال از آنان می خواهند که حضور داشته باشند.

وزیر ارشاد،رییس سازمان سینمایی ،مدیران ریز و درشت این سازمان و دبیر جشنواره فیلم فجر،چرا یک بار از ماشین های شیک دولتی و شخصی خویش پایین نمی آیند و مسیر ابتدای نیایش تا پردیس ملت را به خصوص در تاریکی شب، پیاده گز نمی کنند تا متوجه شوند مردم و اهالی رسانه با چه خطراتی روبرو هستند؟

همه مردم و اهالی زحمتکش رسانه که دارای مرکب های شیک و غیرشیک نیستند که این مسیر را با خیال راحت بیایند و بروند.پول جیب شان نیز در آن حدی نیست که مدام با اسنپ طی طریق کنند!

هنوز جشنواره فیلم فجر پایان نگرفته است،وزیر ارشاد،شهردار تهران، رییس سازمان سینمایی،مدیر موسسه سینماشهر، تصویرشهر، پردیس ملت و دبیر جشنواره،دست به دست هم و کورمال کورمال هنگام شب،مسیر پردیس ملت را تا ابتدای نیایش طی کنند تا به عینه ببینند و حس کنند مردم و اهالی رسانه با چه مشقت و قبول خطری خود را به پردیس رسانده و برمی گردند.

شما که مدام از اهالی رسانه با خواهش و تمنا دعوت می کنید در پردیس ملت حضور به هم برسانند،چرا اول امنیت جانی شان را تامین نمی کنید؟یعنی احداث یک پیاده رو این قدر مشکل و پر هزینه است؟

یعنی هزینه اش از ساخت یک پردیس سینمایی در شهرهای بی مخاطب بیشتر است؟!

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

20 + = 25