مستند «درخودمانده» یاسمن عشقی در شب فیلم موسسه فرهنگی-هنری اودلاجان نمایش داده شد

بسیار نادر است که ابر و باد و مه و خورشید دست به دست هم دهند تا مستندساز بتواند صحنه‌هایی را خودش تعریف و چیدمان کند.

مستند «درخودمانده» یاسمن عشقی در شب فیلم موسسه فرهنگی-هنری اودلاجان نمایش داده شد|سرزمین هنر|سینما

سایت خانه اردیبهشت اودلاجان:یاسمن عشقی فیلمساز جوانی است،اما اثر بسیار زیبایی خلق کرده. عنوان فیلم، به‌خودی خود، تمام قصه را عیان می‌کند: «درخودمانده»!این فیلم حاصل پژوهش، حضور مداوم در میانه معرکه و وسواس بسیار است.

او می‌گوید: پدرم بهزاد عشقی در رشت آموزشگاه سینمایی دارد. در این آموزشگاه طبعا هنرآموزان زیادی رفت‌وآمد می‌کنند.

هفت سال پیش با خانمی مواجه شدیم که پریشان‌خاطری خاصی داشت. کم‌کم آشناتر شدیم و او سفره دلش را پیش ما گشود. دانستیم فرزندی اوتیستی دارد و مسائلی هم با همسرش.

من در آن زمان اطلاعات دقیق درباره اوتیسم نداشتم. شروع به تحقیق کردم و در همان حال ارتباطم را با این خانم بیشتر کردم. پس از چندی پیشنهاد کردم داستان زندگی‌ش را در قالب یک مستند بیاوریم. با کمی ابهام، استقبال کرد. با این انگیزه که کمکی باشد برای خانواده‌هایی که چنین مشکلی دارند.

سال ۱۳۹۵ شروع کردیم به زندگی در کنار هم و ثبت دقایق و لحظه‌های خاص تا سال ۱۳۹۹. یک سال هم کار تدوین و اصلاح رنگ و صداگذاری طول کشید. در کنار این خانم بودن برایم جذاب بود. زنانگی‌اش، مادرانگی‌اش و نقش و منش اجتماعی‌اش.

کار سخت بود. موضوع ما کودکی بود با اوتیسم. کار با چنین کودکانی سخت است. گاه پرخاشگرهستند گاه نوازشگر. گاه بسیار عصبی است و گاه گریان و غمگین، ولی ادامه دادیم و شد همینی که دیدید!

در میان مهمانانِ هشتادویکمین شب فیلم خانه اردیبهشت اودلاجان، از جمله یک منتقد سینمایی حضور دارد. او که به گفته خودش سومین بار است فیلم «درخودمانده» را می‌بیند، معتقد است اینکه فیلمبرداری و ساخت این فیلم پنج سال طول می‌کشد، نشان می‌دهد چه عشق و وسواسی پشت آن است.

اصولا در ساخت مستند هیچ چیز تحت کنترل فیلمساز نیست. برخلاف فیلم سینمایی که بر اساس یک سناریو و با دکوپاژ و برنامه عمل دقیق و از پیش تعریف‌شده ساخته می‌شود در ساخت مستند این فیلمساز است که در وسط میدان و معرکه است تا آنچه را که در لحظه اتفاق می‌افتد، ضبط کند.

بسیار نادر است که ابر و باد و مه و خورشید دست به دست هم دهند تا مستندساز بتواند صحنه‌هایی را خودش تعریف و چیدمان کند.

این منتقد سینمایی در ادامه سخنانش اضافه می‌کند: در مستند درخودمانده، موضوع و محور فیلم داستان زندگی یک زن است که طبق رسوم حاکم بر جامعه قرار است تمام بار خانه و خانواده را بر دوش کشد، در شرایطی که شوهر هم به جای کمک و همدردی با زن، به او خیانت می‌کند.

در این فیلم دو صحنه بسیار کوبنده هست. یکی صحنه حمام‌کردن پسر با مادر که همدیگر را در آغوش می‌کشند و دیگری در آخرهای فیلم که زن از خود در برابر دوربین می‌پرسد اگر من این بچه را رها کنم و دنبال آرزوهای خودم بروم، آیا، کار بد و ناشایستی کرده‌ام؟ این همان سرنوشت محتومی است که زنان در جامعه ما دارند.

این سخنِ منتقد موافقان زیادی در میان مخاطبان فیلم داشت، به ویژه آنکه با نگاه فنی و کارشناسی اشاراتی هم به دقت و ظرافت تدوین فیلم داشت که چگونه برش‌ها و تقطیع‌های آن بر جذابیت و گویایی اثر کمک کرده.

در یکی از صحنه‌ها وقتی مادر در مورد مقطعی از زندگی فرزند که دیگر سخن‌گفتن را فراموش می‌کند، وقتی دوربین روی عکس بچه زوم کرده و مادر دارد آن روزها را توضیح می‌دهد، کم‌کم صدای مادر هم  کم  و گم می‌شود. مثل سرنوشتی که بچه در یک بازه زمانی داشته‌است، تصویری گویا و خوب.

اینها همه از هنرمندی تدوینگر است که توانسته در یک مستند کوتاه این چنین هنرمندانه قصه فیلم را بیان و خواست‌های کارگردان را تکمیل کند.

در میان مخاطبان اثر هستند آنانی که از کارگردان بپرسند، چرا اثر و نقل درستی از مرد خانواده در فیلم نیست؟ یکی از آنان هم معتقد است، حتی خود فرزند هم در فیلم دیده نشده. او معتقد است کارگردان فقط خانم بهار را دیده. در حالی که مسله اصلی فیلم اوتیسم است. پس جای این بچه اوتیستی کجاست؟ چرا از خود بچه خبری نیست؟ بچه در کجای این قصه قرار دارد؟ وقتی اتفاقی در یک خانه می‌افتد، همه مسوول هستند.

وقتی بچه‌ای با چنین مشکلی به دنیا می‌آید، طبعا اولین پرسش این است که آیا بچه را نگه دارند یا ولش کنند؟ اینجا مظلوم اصلی آن بچه است، ولی در فیلم، این زن است که مرتب خودش را تبرئه و زمین و زمان را متهم می‌کند. از دید من، وقتی که بچه خودش را به آغوش مادر می‌اندازد، معلوم نیست آیا از سر عشق فرزندی به مادر است یا از سر بی‌پناهی؟ یا از سر ترس که مبادا مادر هم او را رها کند؟

سخنان این مخاطب، موافق و مخالف دارد، اما خود خالق اثر موضوع را ساده‌تر از اینها بیان می‌کند. می‌گوید: وقتی فیلمبرداری کلید خورد، علاقه مند بود کل خانواده را موضوع فیلم قرار دهد. بهار، همسر و دو فرزندش را.

پس از چندی به این نتیجه رسید که محور تمام این خانواده، به هر دلیلی، بهار است. مادر خانواده. به این ترتیب بر قصه زندگی او متمرکز می‌شود.

یکی‌از مهمانان معتقد است‌ این فیلم اصولا متمرکز است بر بچه و زندگی او. در تمام فیلم ما با زندگی و سختی‌های این بچه سروکار داریم، اما طبیعی است که بیان قصه فیلم از زبان بچه‌ای که حرف نمی‌زند ممکن نیست. پس نمی‌توان گفت بچه در فیلم فراموش شده. مگر چه باید می‌دیدیم بیش از این؟!

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید

مخاطب دیگری با اشاره به کتاب «بیماری» از هوی کرل به نکته خوبی اشاره دارد: وقتی کسی مریض می‌شود دور و بری‌ها هریک با نگاه خود تعبیری از این بیمار دارد، اما قطعا تعبیر و نظر پزشک یک چیز دیگر است.

مهم‌تر درک و احساس خود بیمار از بیماری است. نگاه پدیدارشناسانه به بیماری. در این فیلم هم  کارگردان به عنوان یک فرد بیرونی به این بچه نگاه می‌کند، نه از نگاه درونی آن بچه. به‌سختی می‌توان از مستندساز انتظار داشت بتواند حس و درک خود بچه را منعکس کند. تقریبا ناممکن است.

بنابراین ما از دید کارگردان و با تمرکز بر زندگی زنِ خانواده با موضوع برخورد می‌کنیم.

در همین نگاه کارگردان به زن و اوتیسم، نکات ظریفی وجود دارد. یکی از مخاطبان به یکی از اینها اشاره دارد.

از دید او وقتی در اواخر فیلم، زن عصبی فریاد می‌زند و می‌گوید:به من خیانت شده، ولی من تحمل کردم، خانواده‌ات را هم تحمل کردم. نشان می‌دهد خانه از پای بست ویران است، به ویژه وقتی که از زبان او می‌شنویم اگر خدا این بچه اوتیستی را به او نداده ‌بود زندگی ا‌ش می‌پاشید، در حالی که در اوایل فیلم می‌گوید نمی‌داند چه گناهی کرده که خدا این بچه اوتیستی را در دامن او گذاشته؟ اینها نشان می‌دهد اصلا مسئله اوتیسم و بچه نیست! خانه این زن از پای‌بست ویران است!

وقتی فیلم را می‌بینیم، به‌خودی خود این پرسش مطرح می‌شود که اگرجای آن زن بودیم چه می‌کردیم؟ آیا بچه را رها می‌کردیم و می‌رفتیم سراغ آرزوهای خودمان؟ چگونه؟ می‌شود؟ آیا روز و شب‌مان را فدای بچه می‌کردیم؟ با کمی تامل معلوم می‌شود یک اتفاق ساده و ناخواسته مثل اوتیستی شدن یک فرزند تمام برنامه‌های خانواده را به هم می‌ریزد. چرا چنین است؟

یکی از مخاطبان معتقد است اوتیسم یک بیماری نیست و با بچه اوتیستی نباید مثل یک بیمار رفتار شود. یک اوتیستی توانایی‌هایی دارد و ناتوانایی‌هایی. گذشته از آن، متاسفانه در ایران اوتیسم هنوز هم مسئله تازه‌ای است و راه‌های برخورد با آن شناخته و تدوین شده نیست، در حالی که مثلا برای ناشنوایان، برای کر و لال‌ها یا حتی برای معلولان ذهنی روش‌ و درمان‌هایی وجود دارد.

باید تمام کوشش خانواده این باشد که کودک اوتیستی بتواند از توانایی‌های خودش در اجتماع استفاده کند، اما مخاطب دیگری معتقد است نباید نقش و وظیفه سیستم را نادیده بگیریم.

از دید این مخاطب، تفاوت جهان مدرن با جهان پیشامدرن آن است که در اینجا سیستم است که حکومت و مدیریت می‌کند، در حالی‌ که در جهان قبل از مدرن فرد حاکم است. بنابراین در جهان مدرن وظیفه دولت است که با روش‌هایی، چنین کودکانی را در کنف حمایت خودش بگیرد و خانواده را آزاد کند.

یک خانواده نباید اسیر و مغلوب وضعیتی شود که در به‌ وجود آمدنش هیچ نقشی ندارد.

این نوع اتفاقات جزو اموری هستند که در دسته مسائل اضطراری قرار می‌گیرند و دولت باید وظیفه نگهداری از چنین کودکانی را به عهده بگیرد.

به نقل از یکی دیگر از مخاطبان، طبق پژوهش‌های جدید، بیشترین کمک به بچه‌های اوتیستی، آن است که ذهن و تن آنها درگیر کار و خلاقیت شود. از جمله کارهای تفننی و هنری. مثلا نقاشی کردن و سفالگری.

برخی از این بچه‌ها می‌توانند وارد سینما شوند. بنابراین موضوع اوتیسم و بچه‌های اوتیستی باید تبدیل به یک مطالبه اجتماعی شود. چیزی که ما در این مستند نمی‌بینیم. زن فقط به نیروی تن وعشق خود متکی است. هیچ پشتوانه و پشتیبان اجتماعی ندارد. تنهاست.

تقریبا تمام مخاطبان اثر بر این باور هستند که در فیلم اثری از مرد نیست، نه مرد خانه و نه مرد دیگر. یکی از مخاطبان قصه‌های فریبا وفی را به حاضران یادآور می‌شود که وقتی قصه تمام می‌شود تازه متوجه می‌شویم هیچ مردی در قصه نقش ندارد یا در لایه‌های بسیار پایین قرار دارد.

با خواندن قصه‌های فریبا وفی به این نتیجه ناخواسته می‌رسیم که زندگی بدون مرد هم می‌شود باشد. در این مستند هم مرد خانه نقشی در زندگی ندارد، الا یک صحنه بسیار شیطنت‌آمیز که کارگردان با زرنگی تمام صحنه صبحانه ‌خوری زن و مرد را نشان می‌دهد که مرد بلند می‌شود و می‌رود به اتاقی دیگر و دوربین او را دنبال می‌کند و می‌بینیم تا به اتاق می‌رسد با تلفن اش با کسی حرف می‌زند.

گویا با غریبه‌ای که موجب خیانت او به زنش است. دوربین او را با بسته‌شدنِ در رها می‌کند و برمی‌گردد روی چهره زن که تنها و مغموم لقمه آخر را به دهان می‌گذارد. نمایشی معصومانه ،ولی بسیار گویا از خیانت مرد به زنش. هرچند یکی از مخاطبان مایل نیست از کلمه خیانت برای چنین عملی استفاده شود.

به باور او شکست‌های زناشویی و لغزیدن یکی از طرفین به سمتی دیگر، لزوما خیانت نیست.

مخاطبی معتقد است که مستند تفسیر فیلمساز از یک واقعیت است. به همین خاطر ممکن است از یک واقعیت صدها مستند ساخته شود که هرکدام از یک زاویه خاص به آن پرداخته‌اند.

در فیلم «درخودمانده» کارگردان از زاویه مسائل زن به موضوع بچه اوتیستی نگاه می‌کند. او حق دارد زاویه دید خود را انتخاب کند.

زن خانه در این فیلم می‌توانست مثل یک کنشگر اجتماعی عمل کند و یا مثل یک زن عادی طبقه متوسط. مخاطب دیگری با اشاره به شخصیت زن فیلم می‌گوید این خانم هرچند ظاهر زن امروزی را دارد و سیگار می‌کشد و در تئاتر کار می‌کند، هنوز هم تفکر متافیزیک دارد و خوشبختی و بدبختی خود را به عالم ماورا نسبت می‌دهد.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

29 + = 38