جانباز بی نام و نشان

شهید بی نشان را در قطعه ای عادی، دور از همرزمانش، در حضور ملانصرالدین و تنی چند از هم محلی های ناشناس اش دفن کردند.

جانباز بی نام و نشان|سرزمین هنر|سیدرضا اورنگ|ادبیات

ملانصرالدین می خواست از عرض خیابان عبور کند. چشمش به مردی تکیده اندام افتاد که روی ویلچر نشسته و توان به حرکت در آوردن آن را ندارد. دست بر ویلچر گذاشت و او را از عرض خیابان عبور داد.

ناگهان حال مرد ویلچرنشین رو به وخامت نهاد. ملا با کمک یکی دو جوان او را به بیمارستان رساندند. ویلچرنشین را فوری به اتاق احیا بردند. تلاش پزشکان بی نتیجه بود، مرد، بی کس و تنها روی تخت اتاق احیا جان به جان آفرین داد و رفت.

جیب های ویلچرنشین درگذشته را گشتند، نه کارتی پیدا کردند و نه شماره تلفنی. به علت فوت مشکوک جنازه برای کالبدشکافی به پزشکی قانونی فرستاده شد.

پزشکان جنازه را تشریح کرده و نظر دادند، علت فوت وجود ترکش هایی است که در بدن داشت، به خصوص ترکشی که در ناحیه گردن جا خوش کرده بود. ملانصرالدین را دل به درد آمد، همانجا بر زمین نشست و های های گریست.

از آنجا بیرون آمد و در محلی که مرحوم را در آن دیده بود به جستجو پرداخت. فردی او را شناخت. با حضور امام جماعت محل به خانه آن مرحوم رفتند، اتاقی بود کوچک و بدون وسیله، تنها چند عکس روی زمین پخش بود که مربوط به حضور آن مرحوم در جبهه بود.

دل همه به درد آمد. ملا پلاک جنگی مرحوم را گوشه ای از اتاق یافت. با عکس ها و پلاک به سازمان های مربوطه رفت، شهید تازه درگذشته را شناسایی کرد، اما به علت آنکه نامش به عنوان جانباز جایی ثبت نشده بود، جانباز شناخته نمی شد!

تلاش ملانصرالدین برای دفن شهید تازه درگذشته در قطعه شهدا نیز به جایی نرسید.

شهید بی نشان را در قطعه ای عادی، دور از همرزمانش، در حضور ملانصرالدین و تنی چند از هم محلی های ناشناس اش دفن کردند. وقتی خبر شهادت این جانباز گمنام پخش شد، همه رسانه ها برای تهیه خبر آمدند، اما دیگر خیلی دیر شده بود، خیلی…!

 

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

− 4 = 6