فربد، ۱۴۰۲ را ندید!

همه می خواستیم فربد زاوه دوباره دل به دنیا ببندد،اما او نمی خواست و دل از دنیا برید.

فربد، ۱۴۰۲ را ندید!|مریم اسمعیلی پور|سرزمین هنر|فرهنگی

بوی بهار وقتی در کوی و خیابان می پیچد،هم احساس به دست آوردن به انسان دست می دهد و هم دغدغه از دست دادن. تا آغاز تحویل سال را اعلام نکنند،این حس غالب است و وجود دارد.

همیشه در اسفندماه، بسیاری دلشوره از دست دادن عزیزان، به جان و دل شان چنگ می زند، به خصوص آنانی که مریضی در مریضخانه یا بیماری در خانه دارند.

دوست ندارند،پیش از رسیدن بهار و لبخند زدن گل ها و شکوفه ها، خزان غم باغ خوشی های شان را تاراج کند.

بیشتر مواقع این دلنگرانی ها رنگ واقعیت به خود نمی گیرد، اما گاهی دست تقدیر،رقم می زند آنچه را که دوست نداریم رقم بزند.

تولد و مرگ تا آخر جهان در تقابل و تعامل با یکدیگر هستند و نمی توان از پیشانی نوشت فرار کرد و سر به صحرا نهاد.هرجا که بخواهیم برویم، اجل پیش تر از ما آنجا به انتظار ایستاده یا نشسته است.

دست به دعا بودم در این ایام آخر سال، عزیزی را از دست ندهم،به خصوص دوست دوست داشتنی ام را که چهل سال با او حشر و نشر داشتم.

من و زنده یاد فربد زاوه، در سال تحصیلی ۶۳-۶۲ همبازی و همدرس هم در دوران آمادگی بودیم.

آن زمان نمی دانستم که دوستی پایداری بین ما رخ خواهد داد. زیرا در زمان کودکی همیشه دوستان زیادی داریم که با آنان قهر و آشتی می کنیم.

اکثر آنان با دلیل و بی دلیل از هم جدا شده و دنبال سرنوشت خویش می روند.گاهی نیز جدایی اتفاق نمی افتد،اما رابطه دوستی وجود ندارد و اگر چشم در چشم شدیم،سلام و احوالپرسی می کنیم و تمام.

من و فربد هیچ گاه رابطه دوستی مان قطع نشد تا قدمت چهل ساله پیدا کرد. همیشه از حال هم خبر داشتیم و یکدیگر را می دیدیم. گاهی حرف های جدی می زدیم،گاهی نیز تاریخ گذشته را ورق زده و لحظات شیرین را به یاد هم می آوردیم.

فکر نمی کردم سابقه دوستی مان در عدد چهل متوقف شود، اما شد.در جهان مادی او را از دست داده ام، اما در دنیای جان و دلم هنوز زیست کرده و در کنارم احساسش می کنم.

فربد قوی، توانا و خوشفکر بود. تمام مسوولیت هایی که برعهده اش گذاشتند، با قدرت و دقت مدیریت کرد و به انجام رساند.

از مدیران ارشد ایران خودرو دیزل و کارشناسان معتبر بازار خودرو ایران بود. هر کس یا رسانه ای می خواست اطلاعات دقیقی از وضعیت بازار خودرو به دست آورد،بدون تامل به او زنگ می زد، زیرا متخصص تر و داناتر از او کسی نبود.

گاهی آینده بازار خودرو را تحلیل پیش بینی می کرد و با درصد خطای کمی،تحلیل و پیش بینی اش درست از کار می آمد. اگر او وزیر می شد،بی شک بازار خودرو در ایران تثبیت می شد و نگرانی مردم کم. دست واسطه ها و دلال ها را نیز کوتاه می کرد تا حق به حقدار برسد.

سه ماه پیش دچار سکه مغزی شد و خیلی سریع به کما رفت، من و دیگر دوستان به خاطر شناختی که از فربد داشتیم،برای مان باورپذیر نبود برای مدت طولانی در چنین وضعی بماند.

مدام منتظر بودیم از روی تخت بیمارستان زنگ بزند، بگوید بیماری را شکست دادم، بیایید دور هم جمع شویم.

سه ماه منتظر چنین لحظه ای بودم، سه ماهی که طولانی گذشت.هر شب و روز دست به دعا بودم و از دیگران نیز می خواستم دست به دعا شوند تا فربد با قدرت خویش، زنجیر کما را پاره کرده و مانند همیشه سرحال شود.

درختِ مگنولیای مادربزرگم نیز به محض گل دادن، دست به آسمان بلند کرد و شفای عاجل فربد را خواستار شد، اما نشد که بشود و امروز خبری را که دوست نداشتیم بشنویم،شنیدیم. هرچند باور نداریم، اما چه باور داشته باشیم، چه نداشته باشیم،حقیقت دارد.

همه می خواستیم فربد زاوه دوباره دل به دنیا ببندد،اما او نمی خواست و دل از دنیا برید.

او سال ۱۴۰۲ را ندید.خدایش بیامرزد.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

28 − = 27