فروش کتاب برای اهل فرهنگ از مرگ هم سخت تر است،اما…

اگر به فرهنگ و اهالی آن در طول تاریخ رسیدگی می شد،اکنون کشور ما در صنعت و هنر حرف اول را در جهان می زد.

فروش کتاب برای اهل فرهنگ از مرگ هم سخت تر است،اما…|سیدرضا اورنگ|سرزمین هنر|ادبیات

کتاب، از دیرباز دارای ارزش زیادی بوده و هست.گوهری است که فقط گوهرشناسان قدر آن را دانسته و می دانند.کتاب فقط در دست عاشق کتاب معنا پیدا می کند،وگرنه در چشم بسیاری جز چند ورق پاره ای بیش نیست.

سال ها پیش که در جستجو، یافتن و خرید کتاب،به هر کویی سرزده و هر بازاری را زیر پا می گذاشتم،در یکی از محلات مرکزی تهران چشمم روی زمین به ورق پاره آلوده ای افتاد که نظرم را به خود جلب کرد.آن را برداشته و نگاهی به آن انداختم،اثری از یکی از بزرگان ادب معاصر بود!

چشم چرخاندم تا مغازه و دستفروشی را بیابم که آلوچه در این ورق پر ارزش پیچیده و دست کودکان داده بود.بقالی کوچک و درهم ریخته ای به چشمم آمد که اجناس کهنه اش روی هم تلنبار شده بود.

روی پیشخوان کثیف اش باقیمانده آن کتاب را دیدم.اسکناسی از جیب درآورده و آن کتاب را طلب کردم.پولی که در دست داشتم،بسیار بیشتر از قیمت سبد آلوچه های چرک و کثیف بود.

نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداخت.سرش را خاراند و گفت:باز هم پول داری؟!

هرچه پول در جیب داشتم بیرون آورده و به چشم اش کشیدم.

پرده را بالا زد و مرا به پستوی تاریک و نمور بقالی هدایت کرد. چشمانم گرد شد.تلی از کتاب روی هم انباشته شده بود.آنچه را که می خواستم برداشتم،یعنی با توجه به اندازه پولی که همراهم بود،اولویت بندی کرده و وجه را پرداختم.

هنوز کتاب های مفید دیگری نیز در پستو خودنمایی می کردند.به او گفتم،فردا می آیم و باقی آن را می برم.

فردا اول وقت سراغ بقالی رفتم،اما با در بسته آن مواجه شدم.هرچه منتظر ماندم پیدایش نشد.کم کم آماده می شدم که برگردم،اما دلم نمی آمد.در همین حین،چند نفر آمدند و پارچه سیاهی روی در و دیوار بقالی کشیده و آگهی فوتی روی آن چسباندند،عکس مرد بقال روی آن حک شده بود!
دیگر چشمم به آن کتاب های تلنبار شده نیفتاد،اما حسرت اش همچنان بر دلم مانده است.چندبار به آنجا مراجعه کردم،اما گویا وراث هنوز به توافق نرسده بودند،اما کتابهایی را که پیش از مردن از وی خریدم،هنوز دارم و گاه گاهی لای آنها را باز کرده و خدا را شکر می کنم.

معلوم نشد و نمی شود که چنین کتابهایی که بی شک متعلق به ادیب یا اهل مطالعه ای بوده،چطور سر از بقالی درآورده است؟اما می شود حدث زد آن فرد فرهیخته یا در دام تنگدستی و بیماری افتاده که مجبور شده پاره های وجودش را به ثمن بخس به تاراج دهد یا وارثانش قدر ندانسته و آنها را به غارت داده اند!

در طول تاریخ،این فاجعه بارها رخ داده و متاسفانه هنوز هم رخ می دهد.بسیاری از ادبا و فرهیختگان، در سایه سهل انگاری و بی تدبیری مسوولان و مدیران دولتی مجبور شده اند کتب ذی قیمت خود را برای ابتیاع قرصی نان یا پرداخت اجاره بهایی سنگین به حراج بگذارند.

کفتارانی نیز که به عنوان خریدار کتاب،همواره مترصد چنین اتفاقات شومی هستند،سریع شامه خود را تیز کرده و در طرفه العینی شکار شان را پیدا کرده و با کمترین قیمت این گنجینه های گرانبها را از دست صاحبان ادب و فرهنگ بیرون کشیده و روی آن چنگ می اندازند.

در این چند سال اخیر که گرانی سرسام آور همه گیر شد،برخی از نویسندگان،ادبا وفرهنگیانی که اهل فروختن قلم،وطن و خودشان نبودند،تنها سرمایه خود را که همان کتاب است فروختند تا دمی بیشتر زنده بمانند،اما نماندند،چون از فراق کتابهای شان دق کردند و مردند.

فروش کتاب برای اهل فرهنگ از مرگ هم سخت تر است،اما ناچار می شوند.

همین چند سال پیش بود که یکی از ادیبان بزرگ مجبور شد برای درمان بیماری همسرش،کتابهای گرانبهای خود را بفروشد،چون روا نمی داشت دست پیش دولت و ملت دراز کند.او هم دق کرد و مرد!

در این مملک هیچ وقت یا کمتر به فرهنگ،ادب و هنر توجه شایسته کرده و به اهالی آن احترام گذاشته اند.تاریخ را که بکاوید،هر دولتی که روی کار آمده،از آن روز تا امروز،فقط به کسانی توجه کرده که همفکرشان بوده و با آنها راه آمده.

هرگز به دیگر بزرگان فرهنگ و ادب رسیدگی نکرده و احترام نگذاشته اند،اگر هم گاهی پیش آمده،فقط جنبه تبلیغاتی داشته تا خود را فرهنگ دوست جا بزنند!

اگر غیر از این بود،امکان نداشت مردان و زنانی که تمام عمر خویش را پای فرهنگ،ادب و هنر این مملکت گذاشته اند،در تنگدستی بمانند و بمیرند.تاریخ شاهد صادق این واقعیت است.

حالا که مسوولان به تمامی اهل ادب و فرهنگ به یک چشم نگاه نمی کنند،لااقل بودجه ای را تعریف کنند تا هر کدام از فرهیختگان دچار عسر روزی شدند،خودشان آن کتابها را با قیمت مناسب بخرند و کتابخانه ها را بیارایند.

اگر به فرهنگ و اهالی آن در طول تاریخ رسیدگی می شد،اکنون کشور ما در صنعت و هنر حرف اول را در جهان می زد.

 

 

 

 

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

42 − = 39