موزه سینما یا سمساری مجید آقا؟!
آنچه زشتی برای یک موزه ممکن است را موزه سینما یکجا دارد. وقتی از موزه بیرون آمدم حس بازدید از سمساری را داشتم، صد رحمت به سمساری.
موزه سینما یا سمساری آقا مجید؟!امیر جدیدی|سرزمین هنر|سینما
صبح جمعه به همراه رفیقی سری به موزه سینما زدم. وارد باغ فردوس که شدم، دوربین روی دوشم بود.
مسوول حراست به لنز دوربینم اشاره کرد و گفت: با این لنز نمیتوانی عکاسی کنی.
گفتم: خبرنگارم، ولی دلیل اینکه نمیتوانم با این لنز عکاسی کنم را متوجه نمیشوم؟
گفت: به ما این طور گفتهاند.
لنز تله را از روی دوربینم باز کردم و نرمال بستم. آقای حراست وقتی دید به حرفش راه آمدم، کارت خبرنگاریام را گرفت و کارتی که رویش نوشته بود عکاسی را تحویلم داد. دو تا بلیت هم به قیمت هر کدام ۵۰۰۰تومان خریدیم و وارد شدیم.
۵۰۰۰ تومان رقمی نیست، اما هیچ کجای دنیا از خبرنگار برای بازدید از موزه پول نمیگیرند. باری، پلههای ساختمانی که روزی به دستور محمدشاه قاجار ساخته شده بود را بالا رفتم. ورودی موزه خانمی روی صندلی نشسته بود و تهبرگ بلیت را میگرفت.
بدون اغراق و رودربایستی باید بگویم موزه سینمای ایران یکی از بیکیفیتترین موزههایی است که ممکن است ببینید.
مجموعهای از بیسلیقگی، زیر کار در رویی و سمبلکاری و پشت گوشاندازی و بیانگیزگی، اگر دست به دست هم بدهند میشود آن چیزی که میشود به عینه در موزه سینما دید.
هفتاد درصد قابهایی که روی دیوارهای موزه چسانده شدهاند یا کجاند یا پاسپارتوی شان مشکل دارد یا ضربه خوردهاند. نیمی از اکسسوارهایی که در موزه چیده شده همین طور اللهبختکی و بدون فکر جاگذاری شده است.
نورپردازی بیشتر اتاقهای موزه مشکل دارد. لامپهای کممصرفی که هر اتاق وایت بالانس اش عوض میشود.
هیچکدام از QR کدها کار نمیکند و وقتی اسکن میکنی، صفحه نامربوطی باز میشود.
بیشتر دیوارها طبله کرده است. دیوارها در نهایت ندانمکاری رنگآمیزی شده.
در یک قسمتی چهار پنج تا میز گذاشته بودند که رویشان نوشته شده بود «هدفون را بگذارید و دکمه را فشار دهید» جالب اینکه هر چه گشتم هیچ هدفونی نبود و هیچ صدایی از هیچ کجا در نمیآمد!
پشت میزها خاک جمع شده و رنگ دیوار که به میزها رسیده ادامه پیدا نکرده. داکتهای بیشتر اتاقها شکسته و کج.
خلاصه آنچه زشتی برای یک موزه ممکن است را موزه سینما یکجا دارد. وقتی از موزه بیرون آمدم حس بازدید از سمساری را داشتم، صد رحمت به سمساری.