سوگوار سالهای ازدست رفته:یادداشتی از جلیل سامان
«جلیل سامان»گزیده کار می کند وگزیده قلم می زند.کارگردان «ارمغان تاریکی» و«پروانه» هرگاه دست به کار می شود می توان امید داشت حرف نوئی درزبان تصویر درحال شکل گرفتن است. سراغ او را گرفتیم تا جویای سریال «شهیدچمران» و کارهای جدیدش شویم، اما گفت: سوگواراست! سوگوارسالهای ازدست رفته ، و ما را به یادداشتی دعوت کرد که همزمان دروبلاگش منتشر کرده است…
من این روزها سوگوارم . عزادار زمان مرده. ضجه میزنم برای سالهایی که از دست رفتند. عمرم را که میشمارم، نصفش برای لود شدن صفحات اینترنت گذشت و نصف دیگرش برای بالا آمدن ویندوز مدیرانم.
سال گذشته در چنین روزی بازنشسته شدم، اما درگیر و دار نوشتن چمران بودم و نشد بنشینم و ببینم با خودم چند چند هستم. دلم خوش بود دارم روایتی را میسازم که حداقل جبران «چ» ها که نشود، «جان شیفته» داستان اسطوره مردی می شدکه بعد از امام راحل، نظیرش را در تاریخ معاصر سراغ ندارم. به دلایلی که نمیتوانم بگویم، چمران تعطیل شد و پس از «ارمغان تاریکی» و «پروانه » مشغول سریال سومم شدم که آن هم یک ماهی هست که به همان دلایلی که نمیتوانم بگویم تا اطلاع ثانوی تعطیل شده است.
و این باز فرصتی شد که بنشینم و ببینم چند چندم! فهرست فیلمنامههای ساخته نشدهام از کارهای ساخته شده و پخش شده مفصلتر است. «سریال تیله دزدها» ، «پلیس جنوب»، «فیلم سینمایی هانیه» ، «فیلم سینمایی وقت بودن» ( که هنوز درلابراتوار است)، «تافته جدا بافته» ، «فیلم راهبه» (درخصوص داعش) «سیاوش» (تهاجم فرهنگی) «حدیث سرو»(آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی) «جان شیفته» (سریال شهید چمران) و «سریال نفس». هر یک از اینها بین یک تا سه سال از من وقت گرفته اند.
دارم مرور میکنم که مشکل از کجاست؟ منصفانه که قضاوت میکنم، متوجه میشوم که مشکل قطعا از خود من است که هنوز یاد نگرفتهام دوربین را روی سه پایه بگذارم و هرچه را که هست بگیرم. باید بشود آن طور که باب میلم است و این میل خودخواهانه یعنی اینکه تا دقایق آخر باید داستانم را اصلاح کنم؛ در و دیوار را به رنگ داستان درآورم؛ هنرپیشهها لباسهای متناسب با زمان ، مکان و نقش بپوشند و اتومبیلها و اشیای داخل صحنه همانهایی باشند که باید باشند. همین..
جناب آقای رئیس! می فرمایید باید در این مدت محدود و با این بودجه مختصر، سریالم را بسازم؟ چشم! اما به خدا هرچه کردم نتوانستم خود را قانع کنم بیش از بیست و چهار ساعت از همکارانم توقع داشته باشم. واقعیت این است که فکر من هم مثل پروانه، تا مدتی را در پیله نگذراند قدرت پرواز نمییابد. باید هر چیزی در زمان خودش به ثمر برسد. ما در خیابان و در میان مردم فیلم میسازیم و باید صبح بشود تا صاحبخانه از خواب بیدار شود و از او بخواهیم اتومبیلش را بردارد تا ما اتومبیلهای قدیمیمان را جایگزین کنیم. ما مزاحم وقت و زندگی مردم هستیم. مردم دارند راه خودشان را میروند و ما باید جلوی رفت و آمدشان را بگیریم تا «مردم فیلم» را جایگزینشان کنیم.
اینها همه وقت میخواهد. باید مردم پشت ترافیک خیابانی که ما قرق کردهایم عصبی و کلافه بشوند تا ما فیلممان را بسازیم. مردم عزیزی که هر وقت احساس خطر کردهاند، همت کرده و با دست بسته هم که شده از این مرز و بوم و آرمانهایشان دفاع کردهاند. من به احترام این مردم نمیتوانم دروغ بسازم. دروغ که فقط تحریف تاریخ نیست. این هم که بگوییم قبل از اختراع تیغ جراحی، زنها دماغشان را عمل میکردند دروغ نابخشودنی و بزرگی است.
من همچنان سوگوار زمان مردهام. زمان مرده من و اوقات طلایی تلویزیون!
جناب آقای سامان مطالبی را گفته اند که تقربا برای همه هنرمندان تلویزیون کاملا ملموس است .البته به جزهمان عده ای که با رانتها ولابیهای وحشتناکی که دارند دراین وضع هنوز پولهای خوبی می گیرند وفیلمهای ضعیفی تولید می کنند .دیشب تلویزیون فیلمی از حضور آقای سرافراز درسرصحنه کیمیا نشان م یداد که گویای خیلی مسائل است. شاید آقای سامان باید الگوی کیمیا را یادبگیرد تا بت اند فیلمش راتمام کند
مشکل اینجاست که سریالهائی مثل کیمیا که با صدتا مشکل پخش میشه طبق آمار صداوسیما بالاترین بیننده را دارد وموردتشویق هم قرار می گیره یا معمای شاه که اصلا یک وضعیه که شخصی مثل شهاب مرادی هم که از خودشونه بهش انتقاد می کنه بهترین کارهای صداوسیما میشه .حالا یا باید به آمار شک کرد یا مردم؟
جناب جلیل سامان از همان بهره مندان رانت است. کارگردانان پرشماری هستند که امتیاز فعلی او را هم ندارند……