«موقعیت مهدی» ، توقعی که برآورده نشد
موقعیت مهدی روایتگر شش اپیزود از داستانهای پیرامون زندگی شهید مهدی باکری است.
یادداشتی بر موقعیت مهدی |سرزمین هنر| علی منصوری| سینما|
به عنوان یک مخاطب پیگیر و علاقهمند به دفاع مقدس به عنوان تنها ژانر بومی سینما، وقتی نام فیلم موقعیت مهدی و پوستر آن و پیشزمینهی اخبار در رابطه با سریال عاشورا و نام هادی حجازیفر را شنیدم، توقع یک اثر سینمایی در فضای نظامی و جنگ و چیزی شبیه به فیلم ایستاده در غبار را داشتم و یک فیلم خوب پر از اکت و ترسیم یک قهرمان قرص و محکم را انتظار میکشیدم اما متاسفانه نه توقعم در رابطه با فیلم و نه قهرمان آن، برآورده نشد.
اپیزود اول فیلم با نام «یک قبضه کلت کمری» که داستان ازدواج مهدی باکری در آبان ماه سال ۱۳۵۹ است، نوید یک فیلم خوب را میدهد. مهدی باکری وارد خانهی یکی از دوستانش شده است تا همسر آیندهاش صفیه مدرس (با بازی ژیلا شاهی) را ببیند و با او در رابطه با زندگی گفتگو کند.
دکوپاژ بسیار عالی از یک تصویر تخت دو بعدی با جزئیات طراحی صحنه که سادگی را منتقل میکند و مهدی و صفیه با زاویهی خاص به نوعی در دو قطب مخالف نشستهاند و دو استکان چای روبروی آنهاست. نجابت و حیا مفهومی است که میزانسن در این سکانس به مخاطب منتقل میکند.
مهدی از وضعیت سادهی زندگی مادیاش میگوید و صفیه هیچ چیز نمیگوید تا وقتی صحبتهای مهدی تمام میشود، به سرعت از خانه خارج میشود. توگویی این یک گفتگوی یکطرفه ناموفق بوده اما سکانس بعدی سکانس عروسی است. فیلم در این اپیزود به خوبی از پس ورود به داستان برآمده است و نوید یک فیلم خوب را میدهد. عنصر غافلگیری از مهریه همسر مهدی باکری که یک قبضه کلت کمری است تا معرفی شخصیتها در همین یک اپیزود به خوبی انجام پذیرفته است.
برنگشتن پیکر مطهر حمید باکری
فیلم از اپیزود دوم به بعد به طور کلی از روند داستانی خارج شده و هر اپیزود که می گذرد نیز این روند تشدید میشود و به جای نزدیک کردن بیننده به شخصیت اول، هر لحظه فاصله را بیشتر میکند.
پرده دوم بیشتر مربوط به شهید حمید باکری است و به روایت معروف شهادتش و برنگشتن پیکر مطهر شهدا و به خصوص خود حمید میپردازد.مهدی باکری در این اپیزود نقش بسیار کمرنگی دارد و این اپیزود عملا نقطه انقطاع فیلم با قهرمان آن است. پردهی چهارم نیز به طور کامل به خسرو میپردازد و دیگر عملا از مهدی باکری خبری نیست.
پردهی سوم بدترین اپیزود فیلم است. اپیزودی که میتوانست نشانگر قهرمانی مهدی باکری و به تصویر کشیدن رشادت او باشد عملاً تبدیل به داستان کوتاهی از جنگ شده که تنه به تنهی فیلمهای ضدجنگ با حضور مهدی باکری میزند. یک فرماندهی مستأصل افسرده از این نقطه به بعد ساخته میشود.
پردهی پنجم و ششم نیز از بدترین اپیزودهای فیلم است که عملا شخصیتی که از مهدی باکری نشان میدهد یک شخصیت خنثی، مستاصل، خسته و نا امید است.
در این مسئله شکی نیست که کارگردان حق دارد هر فیلمی که میخواهد بسازد اما به واقع وقتی پای قهرمانان و شخصیتهای ملی به میان میآید این انتظار وجود دارد که قهرمانی که ترسیم میشود فارغ از اینکه چه مقاطع و لحظاتی از زندگی او به تصویر کشیده میشود، شخصیت قهرمانی و شجاعت و خصوصیات نیکو در آن نمایان باشد.
فیلم موقعیت مهدی اطلاعاتی که بینننده می خواهد را نمی دهد
اگر به واقع شخصیت مهدی باکری نیز شخصی در تردید و سردرگمی و بعضا تردیدهای مادی یا حتی عرفانی نیز بوده است، این مسئله باید به خوبی تبیین شود تا بیننده بتواند با دنیای او وارد یک کنش و واکنش از جنس فهم شود.
درواقع فیلم موقعیت مهدی یک کلاژ از چند فیلم کوتاه است که صرفا ارتباطات کمی با شخصیت مهدی باکری دارد و این فیلمهای کوتاه متاسفانه اطلاعات بیشتری از آنچه که بیننده از مهدی باکری میداند به او نمیدهد.
عملا ۳ اپیزود از فیلم به این مسئله میپردازد که مهدی باکری به این علت که تبعیضی بین برادر او و دیگران نباشد، اجازه نداده که تنها پیکر مطهر حمید باکری را برگردانند و پیکر مطهر حمید در همان منطقه بین دیگر شهدا باقی مانده و تا به امروز خبری از آن نیست.
پلیور آبی که به اصل ماجرا میپردازد. اپیزود خسرو یعنی اپیزود من مهدی باکری نیستم و موقعیت مهدی نیز به طور غیر مستقیم به این مسئله اشاره دارد.
اما یکی از نکات مثبت فیلم استفاده از زبان آذری برای گفتگوهای بین افراد است که حداقل باورپذیری داستان و مطابقت با واقع را در آن تقویت میکند.
در دوران چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر که رسانههای مختلف فارسیزبان خارجی و داخلی با استفاده از هشتگ منوفارسی به دنبال اهداف سیاسی خود با استفاده از هجوم به زبان فارسی دارند، این فیلم با عدم استفاده از زبان فارسی و زبان محلی نشان میدهد که قرار دادن زبان محلی در مقابل اهداف سیاسی یک آدرس غلط است و نشانهی آن تعداد زیادی از موارد استفاده زبانهای محلی به نفع اتفاقات انقلابی است که مهدی باکری به عنوان یکی از فرماندهان جنگ به آن ملتزم است.
البته دولتمردان نیز باید توجه داشته باشند که ضعف سیستم و سر باز کردن یک زخم عمیق به واسطهی شرایط بد کشور در زمینههای مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است که فضا را برای چنین آدرسهای غلطی باز میکند.
محور هویت ایرانیها، تلاش برای ساخت یک جامعهی خوب بر اساس اهداف مردم و به تبع آن انقلاب بود
این اتفاق و مطرح شدن چنین مسائلی به طور خاص در ابتدای انقلاب اسلامی به هیچ وجه امکانپذیر نبود چرا که محور تجمیع جامعه و هویت ایرانیها، انقلاب اسلامی و تلاش برای ساخت یک جامعهی خوب بر اساس اهداف مردم و به تبع آن انقلاب بود.
اما توگویی در این دوران که محور هویت ملی دیگر انقلاب و اهداف و آرمانهای انسانی و اسلامی آن نیست و به مرور محور هویت ملی به عنصر ملیت و نکات دیگر تغییر کرده، این فرصت فراهم شده تا زبان و فرهنگهای گوناگون اقوام، مورد اختلاف قرار گیرد و فیلمهایی از این دست میتواند یادآور دوران گذشته، بیشتر از همه برای مسئولین این کشور باشد.
ای کاش مهدی باکری و مهدی باکریها بودند تا شاید امروز، وضعیت جامعه این نبود و البته خوشا به حال آنان که به غایت وجود آدمی دست پیدا کردند.
در پایان باید گفت که فیلم موقعیت مهدی فیلمی با لحظات تلخ و شیرین است. گاهی آنقدر بیننده را به وجد میآورد که نشان از یک استعداد جدید در سینما را نمایان میکند و گاهی لحظات نهچندان دلچسب و زیبا را نشان میدهد. ۳ داستان از داستانهای کوتاه ساخته شده در آن بسیار زیبا با شخصیتپردازی دقیق و خوب شکل میگیرد اما ۳ داستان دیگر چندان دلپذیر نیست.
بازی بازیگران عمدتا خوب و قابل توجه است اما هادی حجازیفر شاید ضعیفترین بازی خود در کنار فیلم به وقت شام را در این فیلم ارائه داده است. به هر روی این فیلم یک قدم خوب برای هادی حجازیفر در سینما به حساب میآید و به شخصه کاریزمای شخصیت این کارگردان و انعکاس آن در بازی او را میپسندم و منتظر آثار آیندهی او هستم.
عوامل فیلم
نویسندگان: هادی حجازیفر، ابراهیم امینی
کارگردان: هادی حجازیفر
بازیگران: هادی حجازیفر، وحید حجازیفر، ژیلا شاهی، معصومه ربانینیا، روحالله زمانی، وحید آقاپور