بسته فرهنگی | اوژن یونسکو |مجید نجاهی
۱-قدم اول نوشته ای از ویدا وکیلی
هروقت دلتنگ شدی ؛ هروقت غروب کردی ؛ هروقت فانوسی نداشتی؛ بی هیچ اشاره ای سراغت بیاد…ماه و خورشیدو ارزونی تاریکی های پنهونت کنه و روی تارموهات آوازهای عاشقونه بخونه…قناری بشه و ببنده تورو به بالش و اونقدر اوج بگیره که جهان را نقطه ای ببینی برای آغاز شکوفه دادن …اونیکه توپ سال تحویل دلتو به صدا در بیاره…
کاش هرکس یه آدم داشت که اسم کوچیکش مساوی با پایان تموم دردها بود…یه مسافر که می دونست کی دل به جاده بزنه و کی اسب سفید برگشتنشو زین کنه…
اصلا کاش همون بچگیام عروس قصه های مادربزرگ شده بودم…دامنم چین های بلند داشت و شاهزاده ای زیبا و مهربون ؛ دنباله ی لباسمو می گرفت تا منو خانوم قصرش کنه…
ولی نمی دونم چرا شاعر شدم…چرا ملکه ی کلمات و رویاها شدم…و روی پیراهن گلدارم ؛ گنجشکک اشی مشی خونه کرد و توی خوابهام همیشه دریادیدم و مردی که از موجها بیرون می پرید تا آرزوهای دختری سرکش و سربه هوا را برآورده کنه…
رویاهامو به جای گیسوانم بافتم و شاعرشدم…از بیرون سکوت کردم…ولی دردرونم صداهای زیادی شنیدم…
صداهایی که هیچکس اونها را نفهمید…
کاش یکی بود که صداهای عجیب و غریب درون مرا تجزیه می کرد…می نشست پای حرفهای دیوانگیم و مثل خودم یا دیوانه بود یا دیوانه می شد…
کاش یکی پیدا می شد که مجبور نبودم بخاطرش به صورتم رنگ وروغن بمالم و لبهامو براش آب اناری کنم…به جاش انار دلمو و دلشو یکجا میزاشتیم توی یه بشقاب گل بته دار قدیمی …و اونقدر باهم.انار می خوردیم که لبهامون سرخ سرخ می شد…
حتی یه دونه اناردلمون را هم نمیزاشتیم زمین بریزه بعد دوتایی باهم می رفتیم بهشت…
بعد روحم را عاشقانه می بوسید تا حالم خوب بشه و بلند بلند از ته دل بخندم…
کاش هر آدم یکیو داشت که فقط و فقط مال خودش بود…
۲-داستانی کوتاه از کتاب دنیای سوفی نوشته یوستین گاردنر
همه ، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت :
یک لاک پشت حسود …
او یک نامه به هزارپا نوشت :
ای هزارپای بی نظیر!
من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم.
و میخواهم بپرسم چگونه می رقصید.
آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟
یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟
در انتظار پاسخ هستم .
با احترام تمام ، لاک پشت.
و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند میکند؟
و بعد از آن کدام پا را ؟
متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.
۳-دو کتاب از اوژن یونسکو تقدیم به شما . کرگدن با ترجمه ی جلال آل احمد
کرگدن – اوژن یونسکو – جلال آل احمد
و داستان دوم ، قصه ی شماره ی دو
اوژن یونسکو
۴-من یک ضد کالای تجملی هستم ، مقاله ای از پل بلوم و ترجمه علی حاتمیان برگرفته از سایت ترجمان
چرا سالانه هزاران دلار صرف خرید کیف دستیهای پرادا، کت و شلوار آرمانی یا ساعت رولکس میکنیم؟ اگر میخواهیم زمان را بدانیم، ساعتی ارزانقیمت یا استفاده از گوشی همراه نیز کفایت میکند و مبالغ باقیمانده را میتوان پسانداز کرد یا در امور خیریه مصرف کرد. برخی از رفتارهای مصرفکنندگان، آشکارا غیرعقلانی، بیفایده و حتی زیانبار است. پس چه چیزی افراد را به داشتن کالاهایی چنین گران و بیش از نیاز واقعی سوق میدهد؟
شاید این کالاها ذائقۀ ما را تحریک میکنند. ویرجینیا پُسترِل در کتاب شگرف جوهر سلیقه۱ مسئله را چنین تحلیل میکند که واکنش ما به اقلام مصرفیِ خاص، «بیدرنگ، ادراکی و احساسی» است. ما این اشیا را میخواهیم؛ چون از ارتباط با کالاهای باکیفیت و مشاهدۀ آنها لذت میبریم. به عقیدۀ او، در اینجا نکتهای غیرطبیعی در کار نیست؛ چراکه تزیین و آراستگی ظاهری [ارزشی] بیشتر یا کمتر از زندگی واقعی ندارد؛ بلکه بخشی از آن است.
پُسترِل با طرح این دیدگاه در برابر نظریۀ بدبینانهتری ایستاده است که بسیاری از جامعهشناسان، اقتصاددانان و نظریهپردازان تکاملی آن را طرح کردهاند. این اندیشمندان بر اساس رویکردِ برآمده از آثار تورستین وِبلِن۲، خرید این قبیل اشیا را نمادی از موقعیت اجتماعی یا طبقاتی میدانند. ممکن است ما این واقعیت را نپذیریم و حتی با خشم، آن را نفی کنیم؛ اما آنچه ما را به خرید اینگونه کالاهای متظاهرانه تشویق میکند، این است که دیگران را تحت تأثیر قرار دهیم. جفری میلر، روانشناس تکاملی، به این نظریه وجهی انطباقگرایانه۳ نیز افزوده است. او اشتهای افراد را برای این گونه کالاهای تجملی و لوکس، بیانی مدرن از میل تکاملیافته به نشاندادن ویژگیهای جذابِ [زیستی]، مانند هوش، جاهطلبی و قدرت در برابر جفت احتمالی میداند. در دیدگاه او، نظریۀ انتخاب جنسیِ چارلز داروین با مصرف تجملی [و افراطی] در نظریۀ وِبلِن درهم آمیخته است.
دامنۀ مسئلۀ علامتدهی۴، فوقالعاده وسیع است و زمینههای گوناگونی از خودآزاری گرفته تا این واقعیت را در بر میگیرد که بهترین مدارس خصوصی جهان همچنان زبانهای مرده را تدریس میکنند. بااینحال آشکارترین و پرمجادلهترین کاربرد آن، در جهانِ مصرفکنندگان است. تبلیغ کالاها اغلب، تخیلاتی مرتبط با علامتدهی هستند: نفَس همسایه با دیدن خودرویی که میرانید، به شماره میافتد، غریبهای زیبارو با دیدن نوشیدنی انتخابی شما برانگیخته میشود یا همسر و فرزندانتان به دلیل خرید برند خاصی از پیتزای آماده، عاشق شما میشوند. در همراهی با چنین شواهدی، عصبشناسی نیز آشکار ساخته است که در زمان مشاهدۀ کالاهایی که افراد، آنها را جذاب تلقی میکنند، مناطق خاصی در مغز، در ارتباط با تحسین و پذیرش اجتماعی فعال میشوند.
اگر خرید این اشیا از طریق تمایل به ارتقای شأن [و منزلت اجتماعی] تحریک شود، باید آنها را «کالاهای منزلتی» نامید که ارزششان با دارایی سایر افراد سنجیده میشود. چنین تحلیلی به نقد جدی مصرفگرایی میانجامد. موقعیت و منزلت، یک بازی است با حاصل جمع صفر. همانطور که رقابت تسلیحاتی میان کشورها باعث محرومشدن اولویتهای داخلی از منابع میشود، رقابتهای متظاهرانه نیز که رابرت فرانک آنها را «تب تجمل» نامیده است، باعث هدررفتن پولهایی میشود که ممکن است در امور مهمتری چون ارتباطات اجتماعی و مسافرت استفاده شوند. البته این انتخابِ دشواری است. گفتن اینکه فردی بهآسانی از مشارکت در این بازی خودداری کند، با توصیۀ کشورها به پرهیز از رقابت تسلیحاتی و توقف خرید هواپیماهای جنگی و صرف منابع در ناهار مدارس و آموزش مشابهت دارد. بدون ترس از تهاجم رقبا، کشورها میتوانند از اینگونه هزینهها پرهیز کنند؛ اما چنین ترسی وجود دارد. در نتیجه اگر شرکتکنندگان در جلسۀ مصاحبۀ شغلی، لباسهایی شیک و درجۀ یک پوشیده باشند، توصیه به نپوشیدن این لباس، خطر بیکاری را در پی خواهد داشت.
ادامه ی مطلب را در این لینک بخوانید : http://goo.gl/F7fkLF
۵-یادی از استاد مجید نجاهی
خبر فوت سنتور نواز پیش گسوت مجید نجاحی ناراحت کننده بود . اما هنرندان به خاطر همه ی زیبایی هایی که برجا گذاسته اند ، جاودان می مانند . قطعه ای از سنتور نوازی ایشان در برنامه ی قدیمی برگ سبز