نقدی دیگر بر فیلم «ابد و یک روز»

نقددیگر بر فیلم  ابد و یک روز

مرضیه زمانی فروشانی

موضوع و بن مایه فیلم: خانواده ای گرفتار اعتیاد که هریک به نحوی در این گرفتاری تاثیراتی گرفته یا گذاشته اند و حال برای رهایی از آن باید متحد شده و یاری رسان یکدیگر شوند. دغدغه اعتیاد داستان تازه ای نیست اما، سعید روستایی با پرداختن به شخصیت محسن(نوید محمدزاده) و نمایش تصویری متفاوت از او داستانی تازه خلق کرده است. معتاد یک بیمار است! بیماری که برایبهبود نیازمند همراهی و محبت است، محبتی بی دریغ از جنس سمیه(پریناز ایزد یار). درست است که سمیه برای نجات محسن فداکاری میکند،اما آیا با این کار خود نیز به رهایی نمیرسد؟ دلیل نیامدن خواستگار برای خواهرها چیست؟ برادران معتاد. از طرفی محسن آدم بد وبی مصرفی نیست، اتفاقا بسیار میفهمد، احساس میکند و به دنبال محافظت از خانواده است. شاید همین درک او از رنج خانواده اش است که تحمل از او ربوده و به مصرف مواد پناه آورده است تا کابوس این زندگی نابه سامان را فراموش کند. کارگردان به دنبال تایید شخص یا اشخاص نیست، فقط تلاش میکند تا احساسی از همدردی و درک را در دل مخاطب ایجاد کند ونماهایسه چهارم وکلوز آپنیز گواه همین ادعا هستند. وی زبان فیلم را وسیله ای برای انتقال معنا در نظر گرفته است و با کشمکش های کلامی میان اعضای خانواده و مشاجرهمیان محسن و مرتضی(پیمان معادی)قصد اصلی خود را پیش میگیرد. از دل همین حرف هاست که صیغه شدن سمیه و قضیه مغازه آشکار میشود و کارگردان ضربه کاری را به مخاطب وارد میکند تا با حقیقت قضاوت نادرست خود که به احتمال زیاد در دنیای روزمره نیز گرفتار آن است مواجه بشود و آن نگاهی مجرمانه داشتن به معتاد است. اینکه مسببهمه بدبختیها اوست. تا پیش از این دائما به مرتضی حق میدهیم و او را قهرمانی میدانیم که حرفش سند و در نبود پدر سایه سر این خانواده است. و تازه متوجه میشویم که شایدمحسن معتاد باشداما شعور و بی غیرتی در او نمرده است و اتفاقا تنها کسی است که راز دل سمیه را درباره عشق واقعی اش میداند و دل نگران مادرشان است و حاضر است ابد و یک روز مجازات را به جان بخرد اما خواهرش با کسی که دوستش ندارد ازدواج نکند و به خاطر آن ها از چاله به چاه نیفتد.

از آنجاییکه فیلم از نخستین تجربیات آثار بلند سعید روستایی بوده است می توان گفت جسارت او برای نوشتن فیلمنامه و بازی که از نوید محمد زاده گرفته است و نهایتا جمع بندی آن، کاری نسبتا موفقیت آمیز بوده است. فیلم از نیمه دوم ضربآهنگ بهتری میگیرد و انگار تازه تعلیقی در آن رخ میدهد. همچنین از سکانس هایی که در فیلم میتوانم به احترامش بایستم و برایش ارزشی هنری و اصولی قائل شوم صحنه دستگیری محسن و التماسش به نوید است:“ببخشید غلط کردم. دیگه اون کارو نمیکنم. من جوونم.ببخشید.”. و نیز سکانسی است که سمیه بعد از کتک خوردن محسن برای او غذا میبرد و صورتش را نگاهی می اندازد شاید این سکانس ادای دینی است به فیلم مادر از علی حاتمی هنگامی که محمدعلی کشاورز، اکبر عبدی را به قصد حمام بردن کتک زده است و بعد از آن امین تارخ به صورتش نگاهی میندازد و برایش یخ میبرد. و درباره پایان بندی نیز می توان گفت که قصه میتوانست با رفتن سمیه به فیلمی ناتورالیستی محض و نبود روزنه ای از امید تبدیل شود، اما کارگردان انتخاب خود را کرده، امید و نور به خانه بازمیگردد. به شخصه این پایان را می پسندم، چقدر پایان اسفناک ببینیم همچون “قصه ها”ی تهمینه میلانی!

اما، با وجود این نکات قابل تحسین،همچناندر کار شاهد ایرادات فیلنامه و کارگردانی هستیم از جمله: مانند: فقدان مفهومی چند لایه ای و تامل برانگیز یا پرداختی پخته در قصه سایر بازیگران و نیز کم دقتی در انتخاب بازیگر زیرا که مثلا مرتضی با بازی پیمان معادی معتادی است که به قولی پایین تر از جردن را ندیده است و برای همین نتوانسته  بازی باورپذیری داشته باشد. .علاوه بر این ها، آغاز داستان ضربآهنگی کند دارد و تعلیقی رخ نمیدهد. بیست دقیقه برای تعریف یک زندگی و جمع کردن و دور ریختن آشغال های مادر و بعد هم تمیزکاری و رنگ کردن اتاق محسن زیاد است. اگر بیست دقیقه از فیلم را به موضوعی اختصاص میدهیم یعنی تاکیدی در کار است اما واقعا معنی ثانویه این کارها چیست؟ جریانزندگی اعظم(شبنم مقدمی) و شهناز(ریما رامین فر)چیست؟ چرا همه خانه ها بی پدر و شوهر است؟ چرا اعظم که گویا انقدر وضعش خوب است که میتواند برای خود ۲۰۶ بخرد و خود را دلسوز خانواده نشان میدهد کمک مالی به خانواده نمیکند تا سمیه مجبور نشود خودفروشی کند؟زندگی کردن شهناز در محله ای بسیار دور جز اینکه اشاره ای به ناچاری و بدبختتی او باشد(که معنایی بسیار سطحی است) چه حرف دیگری دارد؟ چرا پسرش عشق لاتی است؟ تمام آن سکانس خرج این نکته شد که مرتضی بعد از ترک مواد آدم ناتوانی شده و دیگر اهل مبارزه نیست؟ یا اینکه نشانمان بدهد محسن حواسش به خانواده اش هست و فقط کار دیگری از دستش برنمی آید چون الحق دیالوگ هایی که او پشت در به پسر شهناز میزند سنجیده تر از نوع برخورد مرتضی با امیر است. واقعا اگر سکانس خانه شهناز حذف میشد و داستان فقط به صورت شفاهی برای یکی از اشخاص  تعریف میشد در القای بصری مفهوم فیلم، زیبایی شناختی یاسطح تاثیرگذاری فیلم خللی وارد میشد؟ سوال دیگر آنکه سکانس داخل ماشین افغانی ها برای چیست؟ که سمیه نوید را ببیند و از دو دلی درآید؟

و نهایتا آنکه انتخاب آن را به عنوان  فیلم برگزیده از نگاه مخاطب، میگذاریم به پای پایین آمدن سطح سلیقه مان. همان طور که احمد طالبی نژاد نیز در مصاحبه ای با هنر و تجربه عنوان کرده است: “سطح عمومی و سلیقه فرهنگی و هنری جامعه ما به شدت پایین است”.آنقدر که فیلم خوش ساخت ندیده اند به همین نیمچه موفقیت به هیجان میایند و ستاره بارانش میکنند که البته جنبه مثبتی هم دارد، اینکه مخاطب میفهمد. فیلم خوب را میفهمد. فیلم خوب بسازیم.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

5 + 2 =