ترکیب بند عاشورائی محتشم – بند دوم

محتشم پس از ابیات اعجاب انگیز و توصیف تحولاتی که با هلول ماه محرم به زعم او در عالم رخ می دهد و نام بردن از حضرت ابا عبدالله الحسین در بیت مابین قطعه اول و دوم ، درهمان آغاز دومین بند از ترکیب بند عاشورائیش یک باره به سراغ واقعه عاشورا می رود. او عاشورا را طوفانی می داند که کشتی اهل بیت عصمت وطهارت (ع) را در ظاهر در هم شکسته است.او که بند اول را با اشاره به گریستن جنیان و فرشتگان بر اشرف اولاد عالم تمام کرده است، در تک بیت ، بین دو قطعه به نام مقدس سیدالشهدا اشاره می کند :

خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین

پرورده ی کنار رسول خدا، حسین

و بلافاصله با این بیت وارد بند دوم می شود که :

کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا

در خاک و خون طپیده میدان کربلا

ترتیب این دو بیت به نحوی است که گوئی امام حسین(ع) همان کشتی درهم شکسته ای است که در میدان کربلا در خاک و خون نشسته است. این تمثیل می تواند اشاره به لقب حضرت حسین ابن علی (ع) نیز باشد که در حدیثی از رسول اکرم (ص) ایشان را به کشتی نجات امت تشبیه کرده اند: (ان الحسین مصباح الهدی وسفینه النجاه- حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) و مردم بی وفای کوفه که جنایتی بزرگ را در برابر سلاله پیغمبر آفریدند در حقیقت راه نجات خویش را مسدود کردند و زمان خود را از مصلحی جهانی محروم ساختند.

گرداندن وزنه شعر از کشتی به سوی آب، گلاب واشک، سه واژه کلیدی را در مواجهه کوفیان با کشتی نجاتشان به تمثیل درآورده است. آبی که دریغ شد ، اشکی که جاری شد و گلابی که حاصل گریستن به گل بوستان محمدی ،حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) است .نکته تراژیک این بند اشاره به واقعه بستن آب بر حرم حسینی و فریاد العطشی است که هنوز از بیابان کربلا به گوش جان می رسد. محتشم مواجهه امت ناسپاس اسلام را با این کشتی نجات را اینچنین تصویر می نماید :

                                                                                                                             کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا

در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار به رو زار می گریست

خون می گذشت از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک

زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردندکوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکید

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد

فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد

کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 20 = 21