ابراهیم هنوز در ذهن و ضمیر اطرافیان زندگی میکند
ابراهیم هنوز در ذهن و ضمیر اطرافیان زندگی میکند، با همان شور و مسوولیت و جسارت. هنوز یادش کام دوستان قدیم را شیرین میکند.
ابراهیم هنوز در ذهن و ضمیر اطرافیان زندگی میکند|حسین انتظامی|سرزمین هنر|سینما| حسین انتظامی،رییس سابق سازمان سینمایی در فراق بیستمین سالگرد درگذشت دوست خود ابراهیم اصغرزاده بازیگر و کارگردان که در سقوط هواپیمای خرم آباد کشته شد، یادداشتی در اینستاگرام خود قرار داده که در ادامه آن را می خوانید:
ابراهیم، یکپارچه صفا بود. همه کسانی که او را از نزدیک میشناختند بر این جملهاند.
ابراهیم و من، همسن و سال بودیم. او البته در دبیرستانی دیگر بود، اما به واسطه پسرخاله شهیداش (علیرضا مهدوی) که بزرگِ حلقه شهید حکمت بود به این جمع در آمده بود.
از همان آغاز، به رغم بقیه که رسمی و اتوکشیده بودیم، رها و بی غل وغش بود و ناگفته پیداست جمع را با همین صفایش رنگی دیگر میبخشید.
آشنایی ما به قبلتر برمیگشت: حزب جمهوری اسلامی مشهد. من و سایر دوستان در واحد دانشآموزی بودیم و او در واحد نوار کار میکرد. واحد نوار؟! بله یکی از وجوه کادرسازی در سال های۶١-۶٠ امانتگیری و گوشکردن نوارهای تشکیلاتی بود،عمدتا سلسله درسهای شهید بهشتی و سایر مؤسسان حزب برای آشنایی با مواضع.
ابراهیم همیشه جبهه بود
پدرش از نسخهشناسان کمنظیر بود، یک روحانی با سلوکی متفاوت: زمینی، اجتماعی و اخلاقی با استخارههای نقطهزن! روحش شاد. ابراهیم تقریبا همیشه جبهه بود و حدود ١٧-١۶ سال داشت که جراحتی جدی برداشت و اگر مسیری طولانی را با آن حال نیمه جان، شنا نکرده بود زنده نمیماند.
عصبهای فک و دهانش قطع شد و تا مدت ها وقتی چیزی میخورد، زبانش را هم می جوید و ناگاه دهانش پر خون می شد. البته هیچ گاه از فضیلت جانبازی قبا ندوخت.
در سال های دانشجویی،مدتی همخانه بودیم. او سینما میخواند در دانشگاه هنر و من، نفت در دانشگاه تهران.
طبعا این همنشینی در الفتِ ذهن سختافزاری امثال من با جهان ادبیات و هنر بیتاثیر نبود. همکار هم بودیم.
او عکاس روزنامه قدس بود و اتاقکی برای ظهور و ثبوت عکس داشت، با آن نور قرمز نوستالژیک که عکاسان قدیمی میدانند چه میگویم.
شاهد بودم چه مرارتها کشید تا به جرگه فیلمسازی درآید. کار حرفهای را با ابراهیم حاتمیکیا شروع کرد:بازی در فیلم «مهاجر» و در کارهای بعدی او برنامهریز و دستیار شد.
از السابقونِ روایت_فتح هم بود.نگاه خلاق عکاسی و فیلم کوتاه را هیچ گاه کنار نگذاشت و مرتبا در سفر بود: بوسنی،لبنان،عراق و …
از سقوط هواپیمای ٩۵۶خرمآباد بیست سال میگذرد. برای ضبط خاطرات مادری شهید به لرستان میرفت. ظاهرا برداشت اول، مورد پسندش نبود و او که وسواس هنری داشت برای برداشت دوم عازم این سفر بیبازگشت شد.
اینک همسر گرامی او نمایشگاهی از عکسهای دیده نشده ابراهیم ترتیب داده است. آفرین به این همت و حمیت و این پایمردی و وفاداری.
ابراهیم اصغرزاده هنوز در ذهن و ضمیر اطرافیان زندگی میکند، با همان شور و مسوولیت و جسارت. هنوز یادش کام دوستان قدیم را شیرین میکند.
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز/چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود.