روز ملی سینما را نه تنها نمی توان تبریک گفت بلکه حتی فرصتی برای تسلیت گفتن باقی نمی ماند، سینما دچار مرگ مغزی شده ولی به کمک پولهای کثیف و نیازهای اداری جسدش بی روحش هنوز نفس می کشد تا هیچکس نفهمد مدتهاست از سینما جز جشن ها و جشنواره ها و بلعیدن بودجه عمومی چیزی باقی نمانده است.
سینمای گنج قارون، فیلمهای کلاه مخملی و کاباره یی در پیش از انقلاب چون پول و شهرت شان را از مردم کوچه و بازار می گرفتند لااقل پاسخگوی نیازهای سرکوب شده آنها بودند،این فرصت را می دادند تا تماشاگران با همذات پنداری با قهرمانان و حتی ضد قهرمانان فیلمفارسی لااقل تسلای خاطری بیابند و چهره های معروف سعی می کردند شبیه شخصیت سینمایی خود زندگی کنند
در کنار آنها سینماگران مؤلف و مستقل به اعماق جامعه نقب می زدند و با نگاه آسیب شناسانه دردها و رنجهای مردم را واتاب می دادند. آنها فیلمهای درخشانی ساختند و دهه شصت با همه محدودیت ها این سنت را تداوم داد و از همان دهه پنجاه سینمای ما چهره جهانی به خودگرفت و در حالی که سینمای بدنه هم در همین دهه با همه گرفتاریها تداوم خود را در رضایت مخاطب می یافت.
اما مدتهاست دیگر سینما رو به سمت مردم ندارد ، پیش از اکران شدن پول شان را به اضافه سودهای کلان از اسپانسرهای دولتی و خصوصی می گیرند و اصلاً برای تداوم خود نیازی به مردم ندارد. سلبریتی های سبنما هم هر چند نان چرب و شیرین شهرت شان را می خورند ولی اصلاً زندگی لاکچری و دورافتاده گی شان از مردم را پنهان نمی کنند.
حتی نقد سینما هم انحصاری و بخشنامه یی شده است و ذهن های اخته همه جا از رسانه تا جلسات از فیلمهای در غیاب رقبای جدی و دارای اندیشه انتقادی سخن می گویند. مدام پرحرفی می کنند بدون آنکه یک گزاره متفاوت و معنادار بر زبان آوردند . سینمای مرده حتی روابط میان فردی بین اهالی سینما و رسانه های سینمایی را مبتذل، لبریز از دروغ و پر از بدعهدی کرده است.
چه عهد شکنی بدتر از تبدیل سینمای زنده به نعش بی جان در غیاب هر مقاومتی است و در این مورد مصداقی تر خواهم نوشت.