سال تحویل تلویزیون با استاد شجریان

نویسنده مهمان

هنرلند | مهدی فریدزاده | نوروز هفتاد دو بود، یک هفته قبل از سال تحویل با استاد شجریان صحبت کردم که امسال نیمه شب، سال تحویل می شود، شما به عنوان مهمان ویژه در برنامه سال تحویل شبکه یک سیما که بصورت زنده پخش می شود شرکت کنید.

جناب علی مرادخانی که آن زمان مدیرکل ارشاد بود و کمک شایانی کرد تا ایشان قانع شوند.

آقای علی لاریجانی یک ماهی بود که به ریاست صدا و سیما منصوب شده بود، الحق ایشان خیلی پشتیبانی و مساعدت کرد تا دستهای پنهان سنگ اندازه نکنند.

خلاصه استاد گفت: من امسال اصفهان خواهم رفت و سخت است برگردم، با اصرار، بالاخره ایشان پذیرفتند شب عید به ساختمان پخش شبکه یک بیایند.

شجریان به تلویزیون آمد

استاد چند روز مانده به عید با من تماس گرفت که من به یک کپی از موسیقی دهل که همه ساله وقت سال تحویل پخش می شود نیاز دارم، البته که دستگاه آوازی این قطعه را می دانم اما می خواهم تمرین کنم، من هم یک کپی برای ایشان فرستادم.

شب سال تحویل در ساختمان پخش منتظر بودم که ایشان از اطراف تهران تلفنی با من صحبت کرد که من ظهر از اصفهان راه افتادم و حدودا تا یکساعت دیگر می رسم نگران نباش.

من هم سفارش کردم در ورودی، ایشان را معطل نکنند، یکساعت بعد جلو ساختمان پخش درحال انتظار قدم می زدم که دیدم یک بنز خیلی قدیمی متوقف شد. بله استاد شجریان بود خسته از رانندگی با کمی سر درد.

باهم در اتاق خلوتی نشستیم ایشان از جیبشان یک نوار در آورد و گفت این هم عیدی من. پرسیدم اجازه پخش آنرا داریم؟ فرمود من این را برای این برنامه در همین زمان کوتاه در اصفهان تهیه کرده ام.

آغاز دشمنی با شجریان

آقای حسین پاکدل که هم مدیر پخش و هم مجری برنامه ویژه سال تحویل بود را صدا زدم و نوار را با ایشان دادم. استاد گفت: من دعای مخصوص سال تحویل را هم در طول برنامه بصورت زنده می خوانم، آن آواز دهل را برای همین می خواستم.

برنامه بخوبی اجرا شد و نزدیک سحر، استاد خداحافظی کرد. صبح زود که من درحال خروج از ساختمان شبکه یک بودم مرا پیج کردند که بیا، خلاصه خسته نباشید درکار نبود، فقط این ایراد تکرار می شد که چرا اینقدر این مجری برنامه به آقای شجریان استاد، استاد می گفت و کسی به او تذکر نمی داد!

هرچند آخرین سال حضور من در صدا و سیما بود اما این روند آنقدر جلو رفت تا اینکه پخش صدای ایشان هم ممنوع شد.

شجریان: یره، تولدمه

سالها بعد شبی مهمان منزل ما بودند، متوجه شدیم شب تولد ایشان هست، سیمین همسرم دست بکار شد و عطری را به عنوان هدیه فراهم کرد و سریع وسایل اولیه جشن تولد جور شد. لیلی دخترمان که هفت ساله بود قرار شد این هدیه را تقدیم کند.

استاد صحبت مفصلی درباره باغ انگور خود که در اطراف مشهد داشتند و انواع هفتادگانه انگور سخن گفت. جای همه خالی بود. هر وقت با ایشان صحبت می کردم و به شوخی به لهجه مشهدی می گفت: یره سالگرد تولدم نزدیکه ها…

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

5 + 1 =