تاثیر گذاری ادگار‌آلن‌پو بر آثار کاراگاهی سر‌آرتور‌کانن‌دویل، نویسنده شرلوک هولمز

نام ادگار آلن پو (۱۸۰۹-۱۸۴۹) در تمام رده های ادبیات چنان شناخته شده است که نیازی به معرفی ندارد. او نویسنده، شاعر، ویراستار و منتقد ادبی، از پایه‌گذاران جنبش رمانتیک و داستان کوتاه آمریکایی، مبدع داستان‌های کارآگاهی و علمی‌تخیلی است. پو یک کاراگاه هم خلق کرده که تنها در سه داستان حضور دارد. نام این کاراگاه فرانسوی سی.آگوست دوپن است. به جرات می توان گفت پو با نوشتن این سه داستان ژانر کاراگاهی مدرن را ابداع کرد. کاراگاه دوپن در ماجراهای “جنایات خیابان مورگ”، “معمای ماری روژیه”، و “نامه مسروقه” حضور دارد.

کاراگاه دوپن احتمالا مدلی بوده که سرآرتور کانن دویل برای خلق کاراکترش، شرلوک هولمز استفاده کرده است. شرلوک هولمز و آگوست دوپن خیلی شبیه به هم اند. آرتور کانن دویل در عین حال که پروفسور بل اسکاتلندی را الگوی مخلوقش می خواند اما هرگز مخفی نمی کند که از پو الهام گرفته است.

 با توجه به آرشیو غنی مطبوعات بریتانیا، مصاحبه های شخصیت هایی مانند آرتور کانن دویل هم اکنون موجود است. گرچه بسیاری هولمز را بزرگترین مخلوق ادبی تمام اعصار برمی شمرند، دویل در سال ۱۸۹۲ طی مصاحبه ای با روزنامه بوستون هرالد، بعد از ارائه توضیحاتی در مورد هولمز، می گوید «اما بهترین کاراگاه داستانی، آگوست دوپن است.» همچنین دویل در مقدمه کتاب مجموعه داستان ماجراهای شرلوک هولمز(نسخه سال ۱۹۰۲)، آلن پو را مانند فردی می خواند که در زمینی زراعی بذر افشانی کرده و از بابت زحماتش، امروز فرم های مختلف ادبی رشد کرده اند. دویل با صراحت پو را “پدر ادبیات کاراگاهی” قلمداد کرده و  شکل داستان هایش را “مدلی برای تمام ادوار” بر می شمرد. با اینحال در کتاب نقشی ز خون (A Study in Scarlet) واتسن که سعی می کند شخصیت عجیب و غریب هولمز را واکاوی کند، می نویسد:

لبخندزنان گفتم «معما چون حل گشت، آسان شود. من را یاد کاراگاه دوپن، مخلوق ادگار آلن پو انداختی. هیچ نمی دانستم چنین افرادی صرف نظر از داستان ها هم وجود خارجی دارند.» شرلوک هولمز بلند شد و پیپش را روشن کرد. «لابد فکر می کنی با قیاسم با دوپن از من تعریف می کنی. اما به نظر من، دوپن مرد سطح پایینی است. آن کلک نفوذ به افکار رفیقش بعد از یک ربع سکوت، واقعا خیلی نمایشی و تظاهرگرایانه است. بی شک در تحلیل کردن نابغه است اما به هیچ وجه آن چنان پدیده ای نیست که پو می خواهد نشان دهد.»

دویل در زندگینامه اش می نویسد روزی زنی به او نامه نوشته و از او بابت طعنه و کنایه به کاراگاه دوپن گله کرده است. دویل می گوید “به او جواب دادم، من دوپن را نقد نکردم، هولمز این کار را کرد.”»

باری واضح است آرتور کانن دویل، آثار پو را خوانده و از ایده های آن برای نوشتن داستان هایش بهره برده است. در حقیقت دویل از مدلی پیروی کرده که پو مبدعش بود. اینکه این اثرگذاری تا چه میزان بوده را می توان با مقایسه متن داستان ها به سادگی پی برد. دوپن هم مانند هولمز یک دوست و همکار دارد؛ فردی که شدیدا تحت تاثیر اوست؛ یک مرید و مراد. نه هولمز و نه دوپن هیچ کدام فرشته نیستند و هر دو معمای جنایات را برای رفع عطش ذهن تحلیل گرشان حل می کنند.

اگر داستان های کاراگاهی ادگار آلن پو را بخوانید و طرفدار داستان های هولمز هم باشید، مسلما پی بردن به این الگو برداری کار سختی نیست. مثال های فراوانی را می توان برشمرد، به ذکر چند نمونه اکتفا می کنم. روش های هر دو کاراگاه براساس مشاهده و استنتاج است و هر دو تاکید بسیاری بر روی آن دارند.

پو در داستان “جنایات خیابان مورگ” می گوید «یک تحلیلگر باید در سکوت مشاهده کند، و سپس از روی مشاهدات به نتیجه برسد.» دویل در کتاب نقشی ز خون در اهمیت این دو مقوله از زبان هولمز می نویسد «بله، من به مشاهده و استنتاج اعتقاد راسخ دارم. فرضیاتی که شرح دادم و به نظرت سحر آمیز آمد، در حقیقت به شدت تجربی و ناشی از دقت بودند.» دویل عبارات مشابهی را در بسیاری داستان های دیگر می آورد.

در مثالی دیگر، دوپن با چاپ آگهی ساختگی در نشریه ای سعی می کند مظنونش را پیدا کند؛ مردی که بی شک در جنایات دست داشته اما احتمالش است بی گناه باشد.

او به سمت درب نگاه کرد و گفت “الان منتظر هستم، در انتظار فردی که شاید مقصر اصلی این سلاخی ها نباشد اما تا اندازه ای درگیر رویدادهاست. او در این جنایات به نظرم عمدی نداشته. امیدوارم حدسم صحیح باشد. هر لحظه ممکن است سر برسد. باید وقتی آمد دستگیرش کنیم. این هم از هفت تیر، هر دو گمانم طرز استفاده از آنها را می دانیم.” هفت تیر را بی آنکه بدانم ماجرا از چه قرار است گرفتم. او با خونسردی و سخنرانی اش را ادامه داد!

دویل هم کتاب “در نقشی ز خون” به روش مشابهی برای دستگیری مظنون متوسل می شود.

هولمز روزنامه را به طرفم انداخت و من نگاهی اجمالی به ستون آگهی ها انداختم… در آنجا نوشته شده بود “امروز صبح در خیابان بریکستون یک حلقه نامزدی طلا پیدا شد … جهت اطلاعات بیشتر به دکتر واتسن، خیابان بیکر شماره ۲۲۱ بین ساعات ۸ تا ۹ شب مراجعه نمایید….”  پس از مطالعه آن، هولمز به من گفت «من هفت تیر قدیمی ام را با چند فشنگ آماده کرده ام. هر لحظه ممکن است سر برسد.»

دوپن در داستان “نامه مسروقه” برای دریافت پول رفتاری حریصانه از خود نشان می دهد

«خواهشا کمکم کنید و مشاوره بدهید. بابت مشاوره تان پول می دهم. حاضرم پنجاه هزار فرانک به هرکسی که در این مسئله کمکم کند بدهم.»

دوپن کشو را باز کرد، دسته چکش را در آورد و جواب داد «در این صورت، چکی به مبلغ مزبور برایم بنویسید! وقتی امضایش کردید، نامه ها را به شما می دهم.»

شرلوک هولمز در ماجرای مدرسه دینی، رفتار مشابهی دارد:

دوک با کم صبری فریاد زد « بله، بله، اگر کارتان را درست انجام دادید، آقای هولمز، دلیلی ندارد در مورد جزییات چانه بزنید. »

دوستم کف دستانش را بر هم مالید و با ظاهر حریصانه ای (که برای من که با طبع بلندش آشنا بودم، غافلگیرکننده بود) گفت: « می خواهم دفترچه چک جناب دوک را روی میز ببینم. خوشحال می شوم لطف کنید و چکی به مبلغ شش هزار پوند به نام من، در حساب بانک پایتخت و بخش ها، در خیابان آکسفورد امضا کنید. »

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید

کاراگاه دوپن در داستان “نامه مسروقه” فردی را به عنوان مامور استخدام کرده تا با انجام عملی انحرافی، حواس تبهکار را پرت کند. در نتیجه این تلاش، کاراگاه فرصت می کند نامه را ربوده و آن را با یک رونوشت دیگر عوض کند. هولمز در داستان “رسوایی در بوهم”، با کمک واتسن با ایجاد آتش ساختگی، حواس آیرین آدلر مشهور را پرت می کند تا پی به محل اختفای تصویر ببرد. در داستان “معمار نوروود” هم هولمز به طرز مشابهی آتش ساختگی می افروزد.

حل ماجرا از روی صندلی راحتی!

در سال ۱۸۴۲، زنی به نام مری راجرز در آمریکا به قتل رسید. وقوع این جنایت شدیدا در مطبوعات آن دوره بازتاب داشت به طوری که صحبت از آن نقل هر مجلسی شد. ادگار آلن پو تلاش کرد خودش راجع به قتل تحقیق کرده و حلش کند. اما نهایتا بجای اعلام کشفیاتش، آن را به داستان تبدیل کرد. داستانی که در آن، دوپن این معما را برای پلیس حل می کند. پو معمای قتل مری راجرز را در داستانی به نام “معمای مری روژیه” نوشته است. اگرچه خود پو موفق شد برای بررسی جنایت وارد صحنه جرم شود اما در داستانش، دوپن معما را صرفا از روی اطلاعاتی که با خواندن روزنامه به دست آورده، حل می کند. به گفتار دیگر کاراگاه دوپن هرگز از روی صندلی اش بلند نمی شود!

چند دهه بعد شرلوک هولمز ظهور می کند. او خود را متفاوت از تمام کاراگاه های لندن خوانده و در مورد خود می گوید “وقتی افراد دچار گرفتاری شوند، به من مراجعه می کنند و من آنها را در مسیر صحیح قرار می دهم. آنها تمام مدارک و شواهد را پیش رویم می گذارند و من عموما می توانم با کمک دانشم از تاریخچه جنایات، آنها را حل کنم.» …. واتسن جواب می دهد «یعنی منظورت این است می توانی بدون ترک اتاق، گره هایی را باز کنی که شاهدان سر صحنه جنایت با وجود دیدن دقیق تمام مدارک از حلش عاجزند؟» هولمز با اعتماد به نفس جواب می دهد «کاملا همینطور است.»

توصیف هولمز از مایکرافت در داستان مترجم یونانی به همین شکل است. «اگر هنر کاراگاه در استدلال کردن از روی یک صندلی راحتی خلاصه شود، آنوقت برادرم بزرگترین کاراگاه تاریخ است.» در داستان “نقشه های زیردریایی بروس پارتینگتون”، مایکرافت به خانه استیجاری خیابان بیکر می رود. هولمز این اقدام را مشابه خروج سیاره ای از مدارش می داند.

گسترش فرمول

کاری که آرتور کانن دویل انجام داده تحت هیچ قاعده ای کپی برداری محسوب نمی شود. او در حقیقت فرمول ادگار آلن پو را گسترش داده است. به گفتار دیگر، اینکه بگوییم آرتور کانن دویل عمیقا از ادگار آلن پو تاثیر پذیرفته مطلقا به معنای زیر سوال بردن و تنزل دادن نقش قابل توجه خود دویل در گسترش ژانر معمایی و کاراگاهی نیست. فراموش نکنیم که تلاش های دویل بوده که به دوره طلایی ادبیات پلیسی منجر شد.

داستان های پو اغلب پر از پارگراف های بلند راوی است، و در آن دیالوگ کمتری وجود دارد. داستان های دویل اما پر از دیالوگ است و به همین خاطر دراماتیک تر و شاید برای مخاطب عام جذاب تر از آب درآمده است. معمولا در این دیالوگ ها واتسن کُند ذهن، اقدامات هولمز را بزرگ نمایی کرده و به ذهن مخاطبان جهت می دهد. از طرف دیگر بسیاری از این دیالوگ هاست که به خلق یک کاراکتر به یاد ماندنی تری در قیاس با دوپن کمک کرده است. یکی از محبوب ترین دیالوگ ها در ماجرای دوچرخه سوار منزوی:

«شما دیر رسیدید، او دیگر همسرم است.»

هولمز جواب داد«نه اشتباه می کنید، او بیوه شماست!»

و در یک آن ماشه اش را کشید و نظاره گر جاری شدن خونش شدم…

یا دیالوگ مشهور دیگری در ماجرای پای شیطان

شکارچی گفت« این ها را از کجا می دانید؟»

هولمز جواب داد« شما را تعقیب کردم.»

« من کسی را ندیدم.»

« وقتی من تعقیبتان کنم، نباید هم ببینید! »

معماسازی و ایجاد تعلیق بی شک در جذب خواننده تاثیر مستقیم دارد. با اینحال طرح عواطف، بخش دیگری از خوانندگان را با داستان ها آشتی می دهد. دویل در اینجا آیرین آدلر را خلق کرده است. زنی که هولمز هیچوقت دست از تحسینش نمی کشد. ظرافتی که دویل در توصیف “حس” هولمز نسبت به آدلر دارد آن هم بدون اینکه به شخصیت پردازی هولمز خللی وارد شود، کم نظیر است. واتسن در مورد نگاه هولمز به آدلر می گوید «مسئله این نبود که هولمز حسی مشابه عشق نسبت به آدلر داشت. هر نوع حسی، مخصوص این یکی، مغایر با شخصیت سرد و صریح و در عین حال به طور قابل تحسینی دقیق هولمز بود.» به نظر وجود آدلر و گهگاه محوریت قرار دادن عواطف در معماها، به ماندگاری بیشتر آثار دویل ختم شده است. پروفسور موریارتی، ناپلئون جنایت و مظهر شرارت کاراکتر دیگری است که مشابهش را در سه داستان کاراگاهی ادگار آلن پو نمی بینیم. ادگار آلن پو و شرلوک هولمز، هر دو خدمات زیادی به رشد این گونه ادبی کرده اند. بنابراین ، شاید بتوان شرلوک هولمز را نسخه به روزرسانی شده آگوست دوپن قلمداد کرد و شاید دوباره باید به آن حرف دویل مراجعه کرد که  صراحتا مدل ادبیات کاراگاهی پو را “مدلی برای تمام ادوار” خواند.

نوید فرخی/ نویسنده، و مترجم و پژوهشگر ژانر کاراگاهی و علمی تخیلی

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
1 نظر
  1. فرح ناصری پور می گوید

    بسیار عالی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

69 − 63 =