با یاسر نوروزی در جلسه ایستگاه داستان آشنا شدم . داستانی خواندند که موضوع و قلمی متفاوت داشت . فعالیت های ایشان را دنبال کردم و هر بار از خواندن نوشته های ایشان بیشتر لذت بردم. یاسر نوروزی فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. کار ادبی را از رادیو و مطبوعات آغاز کرد. سردبیری برنامههای داستانخوانی در شبکه فرهنگ رادیو و انتشار مقالات و گفتوگوهای مختلف در نشریات و روزنامهها. حاصل این تلاش اعطای جایزه جشنواره سوره برای دو بخش مقاله و گفتوگو در سال ۸۹، جایزه وزارت فرهنگ و ارشاد برای برنامه «شب قصه» رادیو در سال ۹۱، جایزه خانه کتاب برای برنامه تحلیلی «بوطیقا» در سال ۹۳ و جایزه ویژه جشنواره «رسانه و کتاب» وزارت فرهنگ و ارشاد در سال ۹۵ بود. اولین رمان او در سال ۹۱ با عنوان «نامحرم» منتشر و به عنوان یکی از ۵۰ کتاب پرفروش نمایشگاه کتاب تهران شناخته شد. «نامحرم» ظرف شش ماه به چاپ سوم رسید و نامزد جایزه کتاب فصل وزارت فرهنگ و ارشاد، جایزه قلم زرین و جایزه هوشنگ گلشیری شد. از او دو داستان در خارج از کشور نیز ترجمه و منتشر شده است؛ داستان «بیپدر» در نشریه Words without Borders در نیویورک و داستان «آلزایمر» در نشریه «واله دیتریا»ی ایتالیا. همچنین کتاب صوتی «سیزده» از او به همراه دوازده داستان کوتاه دیگر از نویسندگان معاصر از سوی نشر «سیزده» سال ۹۴ منتشر شد.
راستش نمیدانم. یک زمانی فکر میکنم نمایشنامه زندگی را قبلا نوشتهاند. مقصودم نگاه مجبورانه و تقدیرمدارانه به زندگی نیست. منظورم این است که شاید نمایشنامهای نوشته باشند که آدمها اگر نقش خود در آن بپذیرند و بازی کنند، به کمال خود میرسند. منتها اکثر ما فرار میکنیم، توجه نمیکنیم، بازیگری در این نمایشنامه را جدی میگیریم و گاهی به نقشها اعتراض میکنیم. شاید اگر همان چیزی را که نوشتهاند بازی کنیم، اوج درخششمان دقیقا همان نقش باشد. مثلا من چند سال موسیقی کار کردم ولی نشد آن چیزی که باید میشد. منتها با چند خط نوشتن احساس کردم به اندازه چند سال ساز زدن، جلو هستم. به هر حال احتمالاً این هم بخشی از نمایشنامه زندگی من بوده. مابقی نمایشنامه را نمیدانم. منتظرم ببینم؛ مشتاقانه.
«نامحرم» سال ۹۱ چاپ شد، ظرف ۶ ماه به چاپ سوم رسید و بعد هم توقیف شد. مثل یک فواره بود. بالا رفت و بهسرعت افتاد. دستکم من آن را اینطور نگاه میکنم. خیلی هم دنبالش نرفتم که دوباره این فواره را فعال کنم چون فواره، فواره است. هرچقدر هم که بالا برود، دوباره میافتد. صعود و سقوط، تؤامان، ذات فواره است. الان که به این رمان نگاه میکنم، آن را به شکل تلاشی طاقتفرسا میبینیم نه اثری فوقالعاده. اشتباههای زیادی داشتم اما تجربههای زیادی هم بهواسطه انتشار آن آموختم. از جمله اینکه «املای ننوشته غلط ندارد». اما دلیل بازخورد مثبت آن چند نکته بود؛ اول نگاه طنزآمیز به دنیا، دوم سادگی و صدقی که در کل اثر حضور داشت و سوم همت ناشر محترم، یوسف علیخانی و دوندگی او برای دیده شدن کار.
به شکلی عجیب من ناگهان دیدم که کوتاهنویسم. یعنی انتقال یک تجربه در چند خط، گاهی یک پاراگراف و گاهی هم چند صفحه. نوشتن اینجور تجربهها را در فیسبوک شروع کردم. بازخوردها انقدر عالی بود که من ادامه دادم. فقط تلاشم این بود که اگر داستان مینویسم، به داستانی بودن روایتها پایبند باشم و گاهی هم صرفا استاتوس نوشتم. تا اینکه فالوورها همینطور اضافه شدند و احساس کردم میتوانم مخاطب داشته باشم. اتفاقا مجموعهای از داستانهای کوتاهم را به ناشری معتبر دادهام. شاید تابستان چاپ شود.
گفتگو با یاسر نوروزی ادامه دارد…
باسلام
چاپ داستان یاسر در هنرلند امکان پذیر است ؟؟؟
سلام . در صورت تمایل نویسنده بررسی و منتشر می شود