گفت و گو با محسن عبدلی فیلمنامه نویس و تدوینگر سینما

تدوین در سینما و اجرای عملی آن در فیلم های مطرح سینمایی

محسن عبدلی متولد ۱۳۳۶ در اراک.  فارغ التحصیل رشته سینما از دانشکده صدا و سیما است. فعالیت خود را  با تدوین ، نویسندگی ، کارگردانی و بازیگری در شـبکه های رسانه ملی آغاز نمود. با ورود به عرصه سینما  در رشته های سینما فعالیت خود را ادامه داد و به عضویت خانه سینما درآمد. این مدرس دانشگاه صاحب چندین عنوان کتاب و ترجمه در حوزه های مختلف است که می توان به سبک شناسی فیلم و مجموعه طنز «کلید خندیدن» اشاره نمود. وی تا کنون دهها فیلم مستند را کارگردانی نموده است و تدوینگر آثاری چونِ «و باز هم عشق» «محبوبه» «افسون» «حماسه دره شیلر» «گریز از شهر» «راهیان» «جاده» را در کارنامه هنری خود دارد. از این رو گفت و گویی در مورد تدوین و اجرای عملی آن در سینما با ایشان ترتیب داده ایم که شما را به آن دعوت می کنیم.

 مختصری در مورد تاریخ تدوین و مبتکران آن برای خوانندگان ما شرح دهید؟

در تاریخ سینما ، نام سه تن در عرصه ی تدوین بخوبی می درخشد و هنوز از نظرات و تجربیات آنها در تدوین فیلم ها استفاده می شود و حتی در دانشگاههای سینمایی توسط اساتید مجرب ، تدریس می شوند ! این سه تن عبارتند از : ادوین ، اس . پورتر – دیوید وارک گریفیث و سرگئی میخالوویچ ایزنشتین !

ادوین ، اس . پورتز ، نخستین کارگردانی بود که تدوین یا همان مونتاژ را کشف کرد و اولین بار در دو فیلم : سرقت بزرگ قطار و زندگی یک مامور آتش نشان آن را بکار بست و با (Parallel editing ) یا تدوین موازی ، هیجان و سوسپانس و درام بوجود آورد !

این اتفاق در چه مقطعی از پیشرفت سینما اتفاق افتاد؟

این اتفاق زمانی رخ داد که سینما دنباله روی تکنیک های تئاتر بود. چون  سالن های تئاتر در آن زمان مملو از تماشاچی بودند ، چرا که نوشته های مطرحی از چارلز دیکنز ، مولیر ، شکسپیر و چخوف اجرا میگ شت و بسیار مورد پسند و استقبال مخاطبان بود ، از این رو سینما به جهت جا انداختن و مورد پسند قرار گرفتن مخاطبان ، چشم بسته از الگوهای تئاتر استفاده می کرد و صحنه های بدیهی و معمولی در نمای دور (Long shot ) به نمایش می گذاشت. دوربین ثابت بود و همچون چشمان یک تماشاچی در سالن تئاتر عمل می کرد، اما هنگامی که تدوین توسط اس .پورتر کشف شد، سینما به اندازه ی یک کهکشان از تئاتر فاصله گرفت و وارد عصر طلایی خویش شد . همراه با کشف فن تدوین ، سینما قادر به استفاده از میزانسن ها و لوکیشن های مختلف شد. چیزی که در تئاتر امکان پذیر نبود و برای نمونه تئاتر فقط می توانست چند میزانسن و لوکیشن محدود را نمایش دهد!

همه این دگرگونی ها فقط به خاطر کشف تدوین بود؟

بله. چون به کمک تدوین ابعاد مختلف بازی و حالات احساسی و فیزیکی پرسوناژ یا شخصیت به نمایش در می آمد و کارگردانی همچون دیوید ، وارک . گریفیث در دهه ی ۲۰ میلادی موفق شد که با تدوین و نیز کشف کلوز آپ (Close.up ) صحنه های دراماتیک بوجود آورد و با نزدیک شدن به چهره شخصیت ها ، تماشاچی را بطور مستقیم درگیر با حالت احساسی و روحی بازیگر نماید و از این رو تدوین شکل قویتری به خودش گرفت. به طوری که در فیلم هایی همچون : تولد یک ملت (  ۱۹۱۵ میلادی ) و تعصب   ( ۱۹۱۶ میلادی ) به خوبی از این تکنیک استفاده می کند و موفق می شود مونتاژ بدون درز و بخیه ، یا اصطلاحا فاخر را بوجود آورد !در این تدوین ، پلان ها به گونه ای به یکدیگر برش میخورند که بیننده اصلان آن را احساس نمیکند و به اصطلاح مچ کات ( Match cut ) هستند !

تحولات سینمائی در شوروی بعد از همه این کشفیات بود؟

در همان سالهای دهه ی بیست گروهی از فیلمسازان و تدوین گران سینما در شوروی نهضتی را بوجود می آورند که برگرفته از مکتب ماتریالیسم دیالکتیک است ! سر دسته ی این سینماگران و تدوین گران ، لف کولوشف –سرگئی میخالویچ ایزنشتین – ژیگا ورتوف و پودفکین هستند که نگاه و دید جدیدی از فیلمسازی و تدوین را ارائه میدهند و باعث شکفتگی و قدرت سینمای جهان می شوند. به طوری که سینما را چندین قدم به جلو پرتاب می کنند و از نظرات آنها بخصوص تدوین ۶ گانه ی ایزنشتین هنوز هم که هنوز است در سینما استفاده می شود!

ممکن است بیشتر در مورد کار مهم لف کولشف استاد ایزنشتین در سینما تعریف کنید؟

لف کولشف استاد ایزنشتین ، تجربه ای شگرف در سینما انجام داد ، او تصویر بسته و درشت از ایوان ماژوخین ، بازیگر معروف آن زمان سینمای شوروی فیلمبرداری کرد و به ایوان ماژوخین فهماند که هیچ حالتی در صورتش نباشد ، نه درد ، نه غم ، نه پشیمانی ، نه حسرت ، نه شادی و … به اصطلاح چهره ای بت و بدون میمیک داشته باشد!

آنگاه تصویر گرفته شده را در تدوین خرد نمود و ما بین آن تصاویری از یک بچه که با اسباب بازی مشغول است و نیز یک ظرف سوپ که بخار از روی آن بلند می شود و همینطور تابوتی که توسط عده ای حمل می شود برش زد … به تماشاگرانی که این فیلم را در سالن سینما دیدند گفته بودند که نظراتشان را در دفتری مرقوم فرمایند …! و نتیجه ی کار بسیا ر عجیب بود ، چرا که ۸۵ درصد تماشاچی ها به اتفاق نوشته بودند که ایوان ماژوخین با دیدن دخترک در حال بازی با اسباب بازی هایش ، لبخند زده و بعد از دیدن ظرف سوپ احساس گرسنگی در چهره ی ماژوخین بوده ، بعضی که گفته بودند ، لبانش را لیسیده ! … و در مورد تابوت هم نوشته بودند که چهره ی ماژوخین ناراحت و درهم شده وبعضی ها که گفته بودند ، اشگ در چشمانش جمع شده بود !

تأثیر آن در سینما چگونه بود؟

این آزمایش تاریخی ، دنیای سینما را با چالش عجیبی روبرو ساخت و در واقع نشان دهنده ی این مسئله بود که مونتاژ قادر است عینیت را به ذهنیت تبدیل سازد ! که البته برگرفته از تئوری ماتریالیسم دیالکتیک بود. در واقع از برخورد تز و آنتی تز ، سنتز بوجود می آید که یک حاصل سوم است ، به عبارت بهتر در ماتریالیسم دیالکتیک ، زندگی و مرگ ، تضاد دیالکتیک با همدیگر دارند ، از این رو هستی را بوجود می آورند، به همین شکل : خوبی در مقابل بدی ، روشنایی در مقابل تاریکی ، پستیدر مقابل بلندی ، زشتی در مقابل زیبایی ، عشق در مقابل نفرت ،جنگ در مقابل صلح و …

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

− 6 = 2