گفتگو با نویسنده ای شفاف تر از آئینه؛ خانم ناهید شمس

دنیای ادبیات دنیای بزرگی است. آنقدر بزرگ که نمی توانی تعداد نویسندگان و کتابهایشان را بشماری. وقت کم می آوری برای خواندن کتابهایی که در قفسه کتابها چیده ای و غصه خوانده نشدنش را داری.اما همین دنیا گاهی آنقدر کوچک می شود که مثلا توی مترو نشسته ای یا در مغازه ای را باز می کنی و یا از خیابان عبور میکنی یک باره یکی از همشهریان و دوستان قدیمی را می بینی که نویسنده است و کتاب چاپ کرده و همین جا در نزدیکی ات زندگی می کند ولی تو تا به حال بی خبر بوده ای. گپ و گفتگوی من با خانم ناهید شمس اینگونه بود بسیار اتفاقی و شیرین و تاثیر گذار.

پرسشهای خودم را حذف می کنم که پاسخهای زیبای مهر بانو شمس را با لذت بیشتری بخوانید. کتاب رمان (آیینه قدی صد ساله) از ایشان چاپ شده که در مجالی دیگر به نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.

.

ناهید شمس هستم، ۱۳۵۱ کرمانشاه. البته الان حدود ده دوازده سالی می شود که ساکن تهرانم. از وقتی که خودم را می شناسم سرم توی کتاب و دفتر بوده. کلاس دوم بودم هر بار که می رفتیم تهران منزل عمویم من گیج و محو کتابخانه ی بزرگ عمو محمد می شدم و ازاین کتاب به آن کتاب سیر می کردم. چند دفعه دختر عمویم که همسال من است با من حرفش می شد که تو اومدی پیش من یا کتابا.

از همان بچگی حسهای غریبی را تجربه می کردم که هنوز دریادم مانده. اول دفعه که واژه ی جنازه را شنیدم و فهمیدمش پیش از انقلاب بود.پدرم از توی پنجره از عابری پرسید میدان آشیخ هادی چه خبره.مرد گفت چن تا جنازه افتاده. تیر خوردن.

بچه تر،که بودم  تا خرخره حس بودم وشعر می بافتم.بالغ که شدم سلولهای خاکستری مرا کشاندند به قصه نوشتن  و بعد هم رفتم سروقت فیلمسازی. فیلمهای داستانی و مستند زیادی ساخته ام و گاها می سازم. در جشنواره اغلب آثارم پخش شده. جشنواره سینمای  جوان. جشنواره فیلم تصویر سال جشنواره فیلم  پروین. جشنواره ی فیلم شهر و…بعضی از کارهایم هم انعکاس بین المللی  داشته مثل مستند “هکل مکل” و…البته بعضی از فیلمها و فیلمنامه ها را هم مشترکا با همسرم اسماعیل یوسفی رامندی که فیلمساز هستند کار کرده ام. مثلا اخیرا یک مستند به نام “صبرزرد”ساختیم که در موردتنها فرزند سه ساله مان آفرینش است. یک فیلمنامه سینمایی کودک  هم به نام “گلیم گوش “نوشته ایم  که قرار است به زودی به مرحله ی تولید برسد.

با اینهمه داستان چیز دیگریست. درگیر تولید و پیش تولید و بیا و برو نیستی.خودتی و لپ تاپت. وقت وبی وقت می نویسی بی هماهنگی و درگیری.اولین رمانم “آینه قدی صد ساله”است.رمانی در مورد زنان.ب حران تنهایی زنان در جامعه ی امروز. رمانی در مورد خشونت.خشونتهای خفی و جلی در مورد زنان که حتا گاها خود زنان از آن بی خبرند وکتاب  بعدی “تخم پوچ” که قرار است به زودی توسط انتشارات روشنگران وپژوهش زنان به چاپ برسد.داستانی در مورد تعلیق وسرگردانی انسان مدرن.دغدغه بودن و شدن و ماندن.”تخمی که هست و نیست…”در این کتاب با یک داستان بلند “تخم پوچ”و چند داستان کوتاه طرفیم . رمان بعدی هم که  در حال نگارش آن هستم فعلا اسمش “صبر زرد” است. سبک نگارشم بیشتر تابع نوشتار زنانه است و مختصات این نوع نگارش رادارد مثل چینش خرده روایتها و شکستن کلان روایت و دایره ای بودن . یعنی نقطه پایان و قطعیتی مثل نوشتار خطی ندارد. نوشتار زنانه یادواره ای است.یک سر در حال رفت و برگشت زمانی است. والبته بی شک رشته تحصیلی من یعنی مامایی فضای این نوشتار زنانه را تشدید کرده.

آشنایی من با این علم دید فلسفی عجیبی به من داده است و باعث شده من اززوایای مختلف مسایل خصوصا مربوط به زنان را بررسی کنم. البته این کار در رمان اولم کمتر انجام شده اما در کار دومم یعنی تخم پوچ این قضیه کاملا مشهود است. مثلا در داستان بلند تخم پوچ قصه حول یک ماندن و نماندن. بودن و نبودن می چرخدوبار این معنی را تخم پوچ یا بلایتد اووم بردوش می کشد.در اصطلاح پزشکی بلایتد اووم یا تخم پوچ در واقع جنینی است که تا مرحله ی رشد کرده اماپیش از تشکیل قلب رشدش متوقف شده ومحکوم به فناست. یا در قصه های دیگر این مجموعه مثل پره اکلمسی.کد ۹۹ ،موش در زایشگاه و…البته من در مورد نویسندگی تقریبا استادی نداشتم. اما همیشه خواهر برادر و همسرم بهترین راهنما و مشاورهای من هستند. خیلی سال پیش هم یک دوره کلاس داستان نویسی که در دفترمجله کارنامه زیر نظر جناب شهریار مندنی پور برگزار می شد شرکت کردم.

با توجه به محل زندگیم در کودکی و نوجوانی که کرمانشاه بوده و درگیر بودن ما با جنگ ، همیشه حتی بی آنکه بخواهم این مقوله به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در آثارم منعکس می شود.انقدر جنگ و آن فضاها سنگین و آزار دهنده بوده که من نمی توانم خیلی جدی به آن بپردازم و اغلب برای اینکه زهرش را بگیرم با طنز به این مقوله نزدیک می شوم. مثلا اینکه جنگ خیلی فایده ها برای من داشت. یکیش اینکه من قدر حمام را خیلی دانستم. یادم است گاه وحشت از موشک باران و بمباران به حدی زیاد بود که ما جرات نمی کردیم به حمام برویم که مبادایک دفعه میگهای دشمن غافلگیرمان کند. یکی دیگر از فایده هاش فرار از مدرسه بود. تا تقی به توقی می خورد درس و مدرسه را رها می کردیم و می دویدیم منزل اقوام دور و نزدیک در روستا. یکی دیگر از فوایدش این بود که اقوام دور نزدیک می شدند. مثلا نوه ی پسر خاله ی عمه بابام جزو اقوام نزدیک می شد تا ما بتوانیم به خانه اش توی روستا پناه ببریم.یکی دیگر از فواید جنگ این بود که مثلا هندسه و ریاضی همه خیلی قوی شده بود. چون من نمی دانم بزرگترهای ما چطور محاسبه و برنامه ریزی می کردیم که مثلا بیست تا آدم می توانستند توی یک اتاق دوازده متری بخوابند و حتا پایشان را دراز کنند. خلاصه دردسرتان ندهم فواید جنگ خیلی زیاد بود. یکیش هم اینکه هرشهری که می رفتیم بچه ها دست می گرفتند و بهمان می گفتند غربتی و جنگزده و ما باهم هرهر به جنگزدگیمان می خندیدیم.ی کی دیگر از محاسن جنگ آشنایی و مانوس شدن ما باطبیعت و آثار باستانی شهرمان بود.چون اغلب برای فرار از بمباران به کوه و دشت و بیستون و طاق بستان پناه می بردیم. در آخر شعار خودم را اعلام می کنم. می نویسم پس هستم.

کتاب آینه قدی صد ساله نوشته ناهید شمس
2 نظرات
  1. ناشناس می گوید

    چه زیبا به تصویر کشیدید رنجهای تلخ سالهای جنگ وجنگزدگی راوچه دلاورانه از آزار زنها گفته شد ممنون برای معرفی چهره ی خوب نویسنده ی کرمانشاهی???

  2. یحیی شهبازی می گوید

    خانم شمس از دهه ۷۰ می شناسم و آثار هنری و ادبی در روزنامه منطقه غرب بنام باختر درج میکرد و جالب بود و مدت زیادی بود که از ایشان بی خبر هستیم.
    انشالله موفق و سلامت باشند.
    یحیی شهبازی _ کرمانشاه

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 18 = 22