چه تکرار خوبی است چشمهای تو | برای کاوه بهمن
محمد آقازاده
برای کاوه بهمن | صبح سقف خانه مان چکه کرد ، به سرعت همسایه بالایی را خبر کردم تا مشکل را حل کند ، منتظر نتیجه کار نشدم ، باید خودم را به خانه هنرمندان می رساندم و شانه زیر تابوت کاوه بهمن نویسنده ، شاعر و مترجم می گذاشتم، منتظر نشدم تا مشکل حل شود.
روبروی خانه هنرمندان که رسیدم جا خورده ام ، چقدر جمعیت البته مهنای خانواده اش کم بود . از مقامات فرهنگی و هنری هم کسی نبود، از خیل عکاسان هم خبری نبود ، اما تعداد معدودی که آمده بودند همه نویسندگان ، شاعران و روزنامه نگارانی بودند که قلم برای ماندگاری جنگ و انقلاب بر صفحه کاغذ دواندند و جان برای نوشتن گذاشتن و راه به خستگی و پیری کشیدند.
همه دلتنگ و شاکی از وضعیت فردی و جامعه بودند از آلوده گی هوا بگیرد تا بی اعتنایی نسبت به اهالی فرهنگ و هنر. خبر شدم بسیاری از یارانش به شهرستان کوچیدند تا از قیل و قال تهران دور باشند .نمی دانستم کاوه بهمن در انزوا، سختی و تنگنا چشم از جهان بست. چرا از احوال هم بی خبر می مانیم و غرور یک نویسنده هم نمی گذارد از مشکلات اش بگوید تا کسی کاری بکند.
آه ای دریغ…
گریه های مادرش بی طاقتم کرد ، گفت دعا کنید خدا به من صبر وتحمل بدهد ، چقدر غم در چهره اش دویده بود ، غم مطلق . با بغض می فهمم چرا می گویند بهشت زیر پای مادران است . باید برای رفع مشکل به خانه باز می گشتم ، محمد علی زم لطف کرد و مرا تا مترو ولی عصر رساند.
مقداری نبات و یک جلد از کتاب تازه اش که حرف از سینمای کودکان می زند هدیه داد . کلی هم گپ زدیم . به خانه رسیدم . مشکل حل شده بود . ولی باز باید گرفتار گچ کار و نقاش بشویم . گرفتاری ها تمامی ندارند . کاوه در یکی از شعرهایش که بالا همین پست گذاشتم می گوید:
“آه ای دریغ دایم ، چه تکرار خوبی ست ، چشم های تو ” …
من در چشم مادرش این شعر را معنا کردم . خدایش بیامرزد و به بازماندگانش صبر بدهد