داستانی کوتاه از مارکز | و آثاری از بهمن زرین پور، نصرالله مدقالچی و…

۱

این روزها خبر درگذشت سه هنرمند را همه شنیده اند . این شعر کوتاه از بیژن جلالی شاید بتواند زبان حال این روزها باشد . روزهایی پر از سفرهای اجتناب ناپذیر .

اگر کسی مرا خواست، بگویید رفته باران‌ها را تماشا کند.
و اگر اصرار کرد، بگوییـد برای دیدنِ طوفان‌ها رفــته است!
و اگر باز هم سماجت کرد، بگویید:
رفته است،
تا دیگر بازنگردد !

و با شعری از باتیستا ورلاند ، بگذارید رنگ دیگری این دلتنگی بزنیم :

بزرگترین ضعف انسانها
تردید آنهاست
در اینکه
به دیگران
هنگامے که هنوز زنده هستند
بگویند
چقدر دوستشان دارند …

۲

۴-۳

چند روز پیش خبر رسید که حال بهمن زرین پور به شدت وخیم است . این خبرها که می آیند ، خواننده را خیلی نگران می کنند . دوست نداری ببه آن فکر کنی اما لحظه ای از ذهنت می گذرد که نکند او هم می خواهد ببار ببندد و برود ؟ به هر حال بهمن زرین پور ، این حرفه ای آرام و سر به زیر سینما و تلویزیون ایران هم به دیار باقی شتافت . نام و یادش گرامی باد . چندی پیش به همراه همسرش مینا جعفر زاده گفتگویی را انجام داده بود که بخشی از آن را تقدیمتان می کنیم :

در سال های اخیر، به ظاهر خیلی کم کار شده ام، دلیلش هم این است که بیشتر علاقمندم دیدگاه هایم را نسبت به آنچه تا امروز گذرانده ام در قالب فیلمنامه بازگو کنم. وقتی می شود با کمک یک قلم خاطرات خود و دوستان را ضمن مرور کردن، روی کاغذ آورد و به تصویر کشید، نوشتن را به بازیگری یا کارگردانی ترجیح می دهم. مشغول مرور خاطرات خود و نوشتن بخش هایی از آنها برای به تصویر کشیدن و ارائه به نسل جدید هستم. به عنوان مثال در مجموعه «آوای فاخته»، بخش هایی از کار، مربوط به وقایعی می شد که جامعه با آن درگیر بود، یا در «عطر گل یاس» فضای قصه از مکان هایی تشکیل می شد که خودم در آن زندگی کرده بودم زمانی که از تکنولوژی خیلی فاصله داشتیم روزگارمان زیبایی خاصی داشت که شاید برای نسل فعلی قابل درک نباشد. در گذشته آرامشی وجود داشت که امروز از آن خبری نیست. در گذشته، زندگی کندتر می گذشت، تابستان ها با آب پاشی حیاط و نشستن روی فرشی که روی تحت کنار حیاط پهن می شد، خوردن انگوری که از پاشیر بیرون آمده بود و… همه صفا داشت در آن سال ها از یخچال فریزر اثری وجود نداشت و یخ ها بلوری و یخچالی بود. وقتی خوشه ای انگور به ما می دادند با لذتی وصف ناشدنی می خوردیم، اما امروز، نوه ام وقتی در یخچال را باز می کند نسبت به خوردن میوه های داخل یخچال بی میل است. تصور می کنم ارزش ها در این دوره تغییر کرده. پدر و مادرم به من یاد داده بودند وقتی غذا می خوریم دقت کنیم تا غذایی در بشقاب مان باقی نماند و برکت خدا تلف نشود، اما الان وقتی مردم کیسه های زباله را بیرون می گذارند متوجه می شویم از هر خانه، غذای دو تا خانه دور ریخته می شود و… دیروز برای انجام یک جدول ضرب کلی از مغزمان کار می گرفتیم و امروز با یک ماشین حساب سخت ترین معادلات در کمترین زمان حل می شود. امروز مشکل مردم را کامپیوتر حل می کند، من مخالف آمدن تکنولوژی نیستم، اما معتقدم می شود در کنار تکنولوژی حرمت ها و فرهنگ خوب دیروز را حفظ کرد.

۳

n00064675-b

فعالیت های رسانه ای در کشور ما همه جانبه نیست . خیلی ها در سکوت کارشان را انجام می دهند و آرام رخت برمی بندند و از کنار ما می روند . شاید روزی روزگاری دانشگاه ها و کتابخانه ها به فکر تاسیس دپارتمان های تاریخ شفاهی بیفتند و اگر حالا هم مراکزی این کار را انجام می دهند ، امید است به سوی یک نگاه فراگیرتر و جامع تر بیایند . مرحوم بهمن زرین پور می توانست از دوران های مختلف سینمای ایران خاطره ای فراوانی بگوید ، خاطره هایی که تاریخ شفاهی سینمای ایران خواهند شد اما او رفت و هم زمان با او ملیحه نیکجومند هم به دیار باقی شتافت . بازیگری که از دهه سی در سینما و تلویزیون ایران نقش آفرینی کرده و در کارنامه ی خود سابقه ی همکاری با بزرگان سینام را دارد . خاطرات این دو بزرگوار برای همیشه مسکوت ماند . ملیحه نیکجومند از اواسط دهه ۳۰ فعالیت هنری خود را با نام هنری شیده آغاز کرد و در کارنامه خود سابقه همکاری با کارگردانانی همچون بهمن فرمان آرا، یدالله صمدی، علی ژکان، داریوش فرهنگ، جمال شورجه، سیروس الوند، اسماعیل خلج، بیژن بیرنگ، محمدرضا هنرمند و همچنین بازی در آثاری بیاد ماندنی مجموعه های تلویزیونی همچون «سایه همسایه»، «سربداران»، «بوعلی سینا»، «آشپزباشی» و فیلم های سینمایی «طلسم»، «مردی که زیاد می‌دانست» و … را دارد.

۴

pid_25725

مقاله ای خواندم که معرفی کتابی بود از فیلسوفی آلمانی به نام بیونگ چول هان که نگاهی متعارض با روند رایج در تمام جوامع دارد . شما هم این مقاله را بخوانید .

ما در زمانه‌ای از خستگی و فرسودگی زندگی می‌کنیم که با اجبار مداوم به انجام‌دادن ایجاد شده است. این یکی از مضامین اصلی کتاب جامعه فرسوده نوشتۀ فیلسوف آلمانی، «بیونگ چول هان» است. هان استاد دانشگاه هنر برلین و یکی از فیلسوفانی است که آثارش با اقبال گسترده‌ای مواجه شده است. هان در سئول به دنیا آمد و به تحصیل در رشتۀ متالورژی پرداخت؛ اما بعدتر در دهۀ هشتاد میلادی به آلمان مهاجرت کرد تا حرفه‌اش را در فلسفه دنبال کند. تز دکتری هان و برخی از آثار ابتدایی او بر هایدگر متمرکز است؛ اما در طول دهۀ گذشته دربارۀ طیف وسیعی از موضوعات فرهنگی و اجتماعی نوشته است. جامعۀ فرسوده نخستین‌بار در سال ۲۰۱۰ منتشر شد و هان را علی‌رغم تمایلش به دوری از توجه عمومی (برخلاف شماری از همکاران نامدار او) به چهره‌ای مشهور در آلمان بدل ساخت.

کتاب با دو استعاره از علم پزشکی برای توصیف قرن بیستم و بیست‌ویکم آغاز می‌شود. از دید هان قرن بیستم دوران سیستم ایمنی بود. استفادۀ هان از این عبارت بدین سبب است که عفونت‌های ویروسی یا باکتریایی که به تحریک سیستم ایمنی بدن می‌انجامند، از جمله علل اصلی مرگ و بیماری هستند و تولید واکسن و آنتی‌بیوتیک به کنترل این خطرات یاری رسانده است. او در ادامه، استعارۀ «سیستم ایمنی» را به رویدادهای سیاسی و اجتماعی نیز گسترش می‌دهد. همان‌گونه که سیستم ایمنیِ بدن، باکتری‌ها و ویروس‌ها را به‌عنوان عناصر «بیگانه» شناسایی کرده و برای حفاظت از «خود» آن‌ها را حذف می‌کند، دو جنگ جهانی نیز در کنار دوران جنگ سرد با توصیفی دقیق از «ما» در برابر «آن‌ها» شناخته می‌شوند. در مقابل، قرن بیست‌ویکم دورانی از اختلالات روانی است که با بیماری‌هایی مانند افسردگی، اختلال کم‌توجهی و بیش‌فعالی، سندرم فرسودگی و اختلال شخصیت مرزی شناخته می‌شود. در بیماری‌های عصرِ سیستم ایمنی، تمایز روشنی میان دشمنان خارجی و خودی‌ها وجود داشت. برخلاف این بیماری‌ها، امراض عصبی و روانی تشخیص موقعیت دشمن را دشوار می‌سازند. به‌طور مثال، در اختلال افسردگی یا فرسودگی، دشمنان چه کسانی هستند؟ محیط زیست؟ کارفرمایان؟ تصمیمات و انتخاب‌های خود ما؟ آیا در این شرایطِ «عصب‌شناختی» در واقع با خود در جنگیم؟ از دید هان، این چرخش طبی در بیماری‌های بشر با چرخش سیاسی در جهانِ یکپارچۀ امروز همراه است. این جهان، جایی است که در آن، تعریف «خودی» و «بیگانه» به‌نحو روزافزونی دشوار شده است. شاید سعی کنیم با تقسیم افراد به «خوب» و «بد» وضعیت قرن بیست‌ویکم را روشن سازیم؛ اما باید درک کنیم که پیوستگی درونی انسان‌ها در دوران حاضر چنان است که نمی‌توان از رویکردهای قرن بیستمی برای توصیف وضعیت حاضر استفاده کرد.

زیست‌شناس درونِ من با خواندن استعاره‌های سیستم ایمنی و عصب‌شناختیِ هان به خروش آمد. درست است که مبارزه با بیماری‌های عفونی در قرن بیستم به پیروزی‌های وسیعی دست یافته است؛ اما هنوز تا پایان این مبارزه راهی طولانی باقی است. ترس از گسترش ویروس ابولا، مقاومت ادامه‌دار مالاریا، مسیر باقی‌مانده تا درمان اچ‌آی‌وی و ظهور باکتری‌های مقاوم به دارو همگی نشان می‌دهند که سیستم ایمنی و بیماری‌های عفونی همچنان نقش محوری را در فعالیت‌های پزشکی در قرن بیست‌ویکم ایفا خواهند کرد. به‌علاوه این تصور که سیستم ایمنی به روشنی میان «خودی» و «بیگانه» تقاوت می‌گذارد نیز بیش‌ازحد ساده‌انگارانه است؛ زیرا بیماری‌های خودایمنی را نادیده می‌گیرد. در این نوع از بیماری‌ها «خودی‌ها»، «بیگانه» فرض و نابود می‌شوند. من نیز با مرکزیت دانش عصب‌شناسی در تحقیقات پژشکی قرن حاضر موافقم. بااین‌وجود، به نظرم عجیب است که بیماری‌های مرتبط با سیستم اعصاب از جمله آلزایمر، سکتۀ مغزی و پارکینسون نادیده‌گرفته می‌شوند و شماری از بیماری‌های روانی به‌عنوان مشخصۀ قرن بیست‌ویکم انتخاب می‌شوند. نویسنده همچنین برخی بیماری‌های روانی را با رشد عمومی خستگی و فرسودگی خلط کرده است.

اما اگر این انتخاب‌های نامناسب از عالم پزشکی را کنار بگذاریم، ایدۀ هان جذابیت خود را نشان می‌دهد. به باور او، دلیل اینکه ما در اغلب مواقع احساس خستگی و فرسودگی می‌کنیم، این است که با فرهنگی مثبت‌اندیش محاصره شده‌ایم. در محیط کاری، در هنگام تماشای تلویزیون یا وب‌گردی، با حجم عظیمی از پیام‌های نه‌چندان اساسی مواجه می‌شویم که به ما می‌گویند چه می‌توان کرد. هان شعار مشهور باراک اوباما در تبلیغات انتخاباتی را مثال می‌زند: «آری، ما می‌توانیم.» این عبارت به ما می‌گوید که تمام آنچه باید کرد، این است که سخت‌تر تلاش کنیم. همچنین هیچ حدومرزی برای توانایی ما وجود ندارد. همین امر دربارۀ شعار شرکت نایک یعنی «همین‌حالا انجامش بده» نیز صادق است، ضمن آنکه هزاران کتابِ خودیاری که هر سال منتشر می‌شوند نیز ضرورت تفکر مثبت و اقدامات مثبت‌اندیشانه را تقویت می‌کنند.

در اینجا به مهم‌ترین نکته در نظریۀ هان می‌رسیم. «آری، ما می‌توانیم» شعاری روحیه‌بخش به نظر می‌رسد که بناست آزادی و امکانات بالقوۀ ما را آشکار سازد. اما این آزادی، غیرواقعی است؛ زیرا پیام نهفته در «آری، ما می‌توانیم» این است که «آری، ما مجبوریم». ازاین‌رو به‌جای زندگی در جامعه‌ای نظم‌دهنده که در آن رفتارها به‌صورتی واضح با دستورها و ممنوعیت‌های اجتماعی شکل می‌گیرد، در جامعه‌ای مبتنی بر دستاورد زندگی می‌کنیم که در آن، به‌صورت داوطلبانه تسلیم فشار برای دستاوردِ بیشتر می‌شویم. محدودیت‌های چنین جامعه‌ای کمتر از جامعۀ نظم‌دهنده نیست. درست است که در این جامعه کمتر در معرض ممنوعیت‌های بیرونی قرار داریم؛ اما فرمان‌های معطوف به دستاوردِ بیشتر را درونی ساخته و همواره در پی کار بیشتر هستیم. ما به بردگان این فرهنگ مثبت‌اندیشی بدل شده و در برابر دستور «آری! ما مجبوریم» تسلیم شده‌ایم. در این اوضاع، به‌جای آنکه تأملی عمیق دربارۀ اهداف خود داشته باشیم، صرف این آگاهی که می‌توانیم چیزی را به دست آوریم، به نیرویی برای پیش‌راندن ما در جهت هدف تبدیل می‌شود. ورود به فرهنگ «آری! ما می‌توانیم» ما را به گونه‌ای زندگی ِخوداستثمارکننده زنجیر کرده و تا زمان فروپاشی [جسمی و روانی]، کورکورانه از این اشتیاق و تصمیم پیروی می‌کنیم. هان از سجعی غمناک در واژه‌های آلمانیِ Erschöpfung، Ermüdung و Erstickung (خستگی، فرسودگی و خفگی) برای توصیف آثار ناشی از این مثبت‌اندیشی استفاده می‌کند. او می‌گوید ما توانایی «نه‌گفتن» به تقاضای جامعه برای دستاوردِ بیشتر را از دست داده‌ایم و همچنان به پیشروی ادامه می‌دهیم. این تا جایی ادامه می‌یابد که ذهن یا بدنمان به‌طور کامل از کار بیفتد. این، علت خستگی و فرسودگی دائمی ماست. بر این اساس، هان چندشغله‌بودن را نشانه‌ای از پیشرفت تمدنی نمی‌داند. از دید او، این وضعیت بیشتر نشانۀ نوعی عقب‌گرد است؛ زیرا به گسترش گونه‌ای توجه سطحی انجامیده و مانع تأمل و کسب دانش عمیق می‌شود.

پیونددادن ایده‌های هان با محیط‌های کاری امروز، چندان دشوار نیست. امروزه کارمندانی با رویکرد «می‌توانم انجام دهم» تشویق می‌شوند؛ درحالی‌که کارکنانی با رویکرد «می‌توانم تأمل کنم» به‌ندرت تشویق می‌شوند. در جامعۀ مبتنی بر دستاورد، کارفرمایان نیازی به استثمارکردن ما ندارند؛ زیرا ما آزادانه و با تمایل شخصی وظایف بیشتر و بیشتری را بر عهده می‌گیریم تا ارزش خود را به اثبات برسانیم.

باید از حق خود برای خودداری از اتخاذ این رویه آگاه باشیم. به‌جای چسبیدن به وظایف در زمان کاری یا اوقات فراغت، لازم است ارزش و نیروی «نه‌گفتن» را درک کنیم. هان مفهوم «خستگی شفابخش» را به ما معرفی می‌کند و می‌گوید نوعی از خستگی وجود دارد که باید از آن استقبال کرد زیرا فرصتی است برای استراحت و تجدید قوا. روزهای تعطیلِ هفته، اغلب به‌عنوان زمان انجام‌دادن وظایفی محسوب می‌شود که در طول روزهای کاری امکان انجام‌دادن آن‌ها را نداشته‌ایم؛ اما اگر روزهای آخر هفته را زمانی برای استراحت واقعی، فراغت و تأمل بدانیم، می‌توانیم از چرخۀ خستگی دائمی بگریزیم.

در جهانی آکنده از وسوسۀ «انجام‌دادن» باید «انجام‌ ندادن» را بیاموزیم.

۵

photo_2016-07-08_03-26-46

اودیسه ی دو هزار و یک بی شک ار معروفترین فیلم های تاریخ سینما است . حاصل همکاری یک فیلمساز با اندیشه های فلسفی – استنلی کوبریک – و یک نویسنده ی داستان های علمی تخیلی – آرتور سی کلارک – با گرایش های ماوراء الطبیعی و گاهی فلسفی و انچه بر پرده ی سینما نقش بست شاهکاری در خور تحسین بود . هر چند استنلی کوبریک همان یک اودیسه را ساخت ، اما سی کلارک به نوشتن دنباله ی رمان های اودیسه ادامه داد . اودیسه ی دو هزار و ده ، اودیسه ی ۲۰۶۱ و اودیسه ی ۳۰۰۱ یا ادویسه ی نهایی . اما در این جا اودیسه ی نهایی را به شما تقدیم می کنیم . البته هر چهار اودیسه به فارسی ترجمه شده اند .

اودیسه ۳۰۰۱ – آرتور سی کلارک

۶

۴۳۰۳_۶۳۴۷۹۱۵۰۷۹۳۰۰۲۳۷۵۰_l

اما در انتها نامه ی خداحافظی گابریل گارسیا مارکز با صدای جاودان نصرالله مدقالچی .

ممکن است شما دوست داشته باشید
1 نظر
  1. M.K می گوید

    عالی بود
    ممنونم از هنرلند

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 17 = 20