پیتر بروگِل و پوچی و زوال قدرت!
طراحیها و حکاکیهای بروگِل نشان میدهند که الگوی الهامبخش او در تجسم برج بابل، بنای کولوسئوم در رم بود؛ ساختمانی با سازه آجری، نمای سنگی، پلان مدور و ریتم پیوستهای از طاقها که توسط سزار بنا شد تا برای همیشه پابرجا بماند.
پیتر بروگِل و پوچی و زوال قدرت!|سرزمین هنر|علیرضا سمیع آذر|هنرهای تجسمی
عمارت افسانهای «برج بابل» بارها در آثار هنری ادوار مختلف به تصویر درآمده که مشهورترین آنها سه تابلو با همین نام متعلق به پیتر بروگِل نقاش هلندی و شاخصترین چهره هنر رنسانس شمال است.
او برخلاف اغلب هنرمندان که به پیچیدگیهای تکنیکی اعجابآور در ساخت این بنای سربهفلک کشیده توجه داشتند، بر بیهودگی جاهطلبیهای انسان و پوچی تلاشهای خارقالعاده تمرکز دارد. لذا ضمن ستایش این برج حیرتانگیز بر زوال نهایی آن تاکید میورزد. بروگِل در تنها تجربه هنر مذهبی خود، این روایت انجیلی را در آثار سهگانهای نقاشی کرد که نخستین آن مفقود شده و دو اثر دیگر در موزههایی در شهرهای وین و رتردام نگهداری میشوند. بزرگ ترین نسخه این تریلوژی در ابعاد ۱۱۴در۱۵۵ سانتیمتر برج بابل درحال ساخت را به تصویر کشیده که در آن سنگتراشها و کارگران مشغول تلاش برای تکمیل این شالوده عظیم هستند.
در تابلوی سوم با ابعاد نصف آن، برج کمابیش کامل شده و در چرخش به سوی بالا اوج گرفته تا بر فراز ابرها زمین را به آسمان پیوند دهد. هر سه اثر، ترکیبی مشابه با پسزمینه آسمان، دریا و دشت، بدون کوه، دارند، اگرچه در جزئیات متفاوتند.
در روایتی از انجیل؛ سِفر پیدایش، مردمانی از قلمرو پادشاهی نمرود، در جنوب بینالنهرین برآن شدند تا برجی مرتفع به بلندای آسمان بسازند که بام آن سر به بهشت زند، اما ماحصل تلاش آنها بهجای تقرب بهخدا، کبر غرور و پریشانی شد.
در تابلوی اصلی نمرود، پادشاه سنجر و فاتح افسانهای بابل همراه با ملازمان بر ساخت برج نظارت میکند، درحالیکه کارگران زانو زده و به او سجده میکنند.
در تابلوی دوم نمرود حضور ندارد، لیکن شمار بیشتری از کارگران در اندازههای کوچک، بسان مورچهها، در نوعی بیزمانی پیرامون برج دوار درحرکتند. این حرکت بیهدف، در بدنه برجی ناپایدار که به فیگور درحال سقوط شباهت دارد، بارها در آثار دیگر هنرمند؛ از جمله اثر استعاری سال ۱۵۶۸ باعنوان کوری عصاکش کور دیگر، تکرار شده تا جلوهای از جهل و حماقت در کردار انسانی را به نمایش گذارد.
بروگِل بعدها در آثار دیگری نیز به موضوع بیهودگی تلاش دیوانهوار انسانها بازگشت تا این پنداشت پوچانگارانه را القا کند که بشر ذاتاً ناتوان است و هیچ عاقبت نیکویی در کار او نیست.
شکل نیمهتمام و شالوده ناپایدار این سازه غولپیکر، به شکست نهایی پروژه اشاره دارد. دقت زائدالوصف بروگِل در ترسیم جزئیات فنی بنا مبین آن است که وی ضعفهای فنی را علت شکست این پروژه ندانسته و به ارادهای آسمانی مبنیبر فرپاشی این نماد طغیان اشاره دارد.
او درکنار پند اخلاقی، به جنبه انسانی و انرژی مدنی در ساخت و ساز این بزرگ ترین بنای تاریخ نیز توجه دارد. دانش وی در مورد تکنیکهای ساختمانی کهن بهحدی است که پروژهای افسانهای را کاملاً واقعی مشابه بناهای دوران کلاسیک نمایش میدهد. هیچیک از طبقات کاملاً افقی نیستند و برج مخروطی از رامپهای مارپیچ صعودی است. طبقات پائین کاملاً بسته بهرنگ اُکر زمینی هستند، لیکن در طبقات بالا حجم باز شده تا قلب بنا در رنگ قرمز اخرایی، مشابه فیگور انسانی، پدیدار شود. در سمت راست کارگران به کمک جرثقیلی بزرگ تختهسنگها را به طبقات بالا منتقل میسازند. این جناح بهطرز آشکاری ناتمامتر است و تختهسنگها هنوز بهساختار معمارانه تبدیل نشدهاند.
طراحیها و حکاکیهای بروگِل نشان میدهند که الگوی الهامبخش او در تجسم برج بابل، بنای کولوسئوم در رم بود؛ ساختمانی با سازه آجری، نمای سنگی، پلان مدور و ریتم پیوستهای از طاقها که توسط سزار بنا شد تا برای همیشه پابرجا بماند.
این عمارت کلاسیک، قرنها نماد تلاش مشقتبار بردگان بود برای ساخت بنایی که نهایتاً مظهر غرور اربابان شد، اما ویرانی آن برای پروتستانها، استعارهای از فانی بودن جاهطلبیها و آشفتگی کلیسای کاتولیک تلقی میشد.
محققان کتاب مقدس، اغلب امپراطوری روم را با شهر بابل مقایسه میکنند؛ هر دو شهر نمایانگر بیگانگی از خدا بودهاند و بنابراین سقوط و ویرانی آنها نمادی از افول امپراطوری بتپرستان ارزیابی میشد. در تورات آمده اولاد نوح در وادی سنجار مبادرت به ساخت برجی رفیع کردند با سودای رفتن به آسمان برای جدل با خدا، اما خداوند برای مجازات این گستاخی آن قوم را در زمین متفرق ساخت تا با زبانهای مختلف صحبت کرده و همدیگر را نفهمند. لذا در زبان عبرانی کلمه بابل پراکندگی ۷۲ملت را تداعی میکند.