ملغمه ای به نام رضا سامورایی | نگاهی به فیلم درخونگاه
شناسنامه فیلم درخونگاه
نویسنده : نیما نادری و سیاوش اسعدی |کارگردان : سیاوش اسعدی | بازیگران : امین حیایی، ژاله صامتی، مهراوه شریفینیا، محمود جعفری، پانتهآ پناهیها و منصور شهبازی
خلاصه فیلم
درخونگاه راوی داستان رضا میثاق (با بازی امین حیایی) است که ۸ سال به ژاپن رفته و در تمام این سالها به امید جمعآوری پولهایی که به ایران میفرستاده، زندگی کرده است تا وقتی برمیگردد زندگی خوبی داشته باشد غافل از اینکه خانوادهاش پولهای او را به باد داده اند.
نقد فیلم درخونگاه
فیلم درخونگاه آخرین اثر سیاوش اسعدی است که آن را به مسعود کیمیایی پیشکش کرده است. فرم فیلم حاصل امتزاج فیلم فارسی و سینما کیمیایی و به تبع آن وسترنهای مدرن است. کارگردان دوست دارد قهرمان بیافریند. قهرمانی که همانند قهرمان فیلمهای وسترن کاپشن چرم می پوشد و تنها به بیابان نگاه می کند و میاندیشد.
رگ غیرتی و نیمچه معرفتی همانند قهرمان فیلمهای کیمیایی و فیلمفارسی دارد و در آخر نیز خسته و زخمی از دوئل برمی گردد، کاپشن چرمی بر دوش میاندازد و به سمت افق راه می رود و محو می شود و یا دشنه بر بدن، تلو تلو خوران دست به دیوار می گیرد و تا ته کوچه می رود و محو می شود. همهی اینها را به علاوه کنید با روحیهی سامورایی آرام و متفکر به سبک جیم جارموش تا از این ملقمه یک رضا دو زاری یا رضا میثاق در قالب امین حیایی متجلی شود.
داستان ظاهری فیلم در سال ۷۰ روایت میشود و یا حداقل مدعی است که در سال ۷۰ روایت میشود و یک خط مشخص همراه با یک تعلیق مشخص دارد که تا میانههای فیلم، مخاطب را نیز در این تعلیق درگیر میکند اما کمکم به بیننده کدهایی میدهد و ایشان را منتظر واکنش رضا می گذارد. خرده روایتهای فیلم هم کاملاً غیرمنتظره اما به جا است و در داستان مینشیند و بهتر از همه در راستای تکمیل شخصیت جوان اول فیلم است. درخونگاه خوش ریتم است.
نگاهی به فیلمنامه و شخصیتها
نقطهگذاریهای فیلم نامهاش به جا است. در پرورش شخصیتها به خصوص شخصیتهای فرعی و وجوه پیرامونی شخصیت قهرمان، خوب عمل میکند و بیننده را تا پایان با خود همراه می کند. اما مشکل فیلم درواقع حاصل درگیر شدن نویسنده و کارگردان در لفافه و نوعی سمبلیسم برآمده از سانسور است که به کلی ساختار فیلم را تحتالشعاع قرار می دهد.
کارگردان یک عقیده کلی در باب جنگ دارد و رضا میثاق به عنوان قهرمان شکستخوردهی این داستان، یک وتران به تمام معناست. وترانی که ۸ سال برای آیندهاش و به امید ساخت این آینده برای خود و خانوادهاش (بخوانید وطنش) با انواع مصیبتها روبرو شده و ۸ سال بدتر از نوکرها بوده تا یک عمر بهتر از اربابها زندگی کند اما بعد از ۸ سال برگشته و هیچ چیزی برای خود نمی بیند.
رفتن روی مین
مشکل فیلم درخونگاه دقیقاً جایی آغاز می شود که کارگردان محترم در یک ابتکار ایرانی از تلههای به واقع احمقانهی سانسوری کشور عبور می کند.
او سعی می کند با حرفهای ضدجنگ خواهر رضا، ملیح (با بازی مهراوه شریفینیا) زمانی که روی کابینت نشسته است و یا حرفهای مادرش (با بازی ژاله صامتی) که “جوونا خط به خط میرن روی مین” ، تمام بینندههایش را شیرفهم کند که این رضا یک وتران است و حالا بعد از ۸ سال با انواع و اقسام زخمها (بخوانید تیر و ترکش) بر بدن برگشته است. تا همینجا دستاورد به واقع مهمی نیز برای گروه فیلمسازی ایجاد شده است اما سرمستی از این موفقیت مانع از آن میشود که حرف کارگردان زده شود.
به واقع این اعتراض از کدام دسته اعتراضهاست؟! اعتراضهایی به اصل دفاع ۸ سالهی ایران در مقابل عراق و یا اعتراض به وضع موجود و رکب خوردن رزمندگان و از بین رفتن جوانهای این مرزوبوم؟! این حجم از نماد و سمبلگرایی در فیلم به چه معناست و درواقع این سمبلها حکایت از چه چیزها و چه کسانی دارد؟!
در این فیلم سمبلیک آیا مادربزرگ سمبل مام وطن است؟! وطنی که دیگر چیزی از آن باقی نمانده جز یک جسم بیجان که اندوک اندوختهی رضا نیز زیر بستر اوست.
پدر این خانواده که یک مفنگی دستوپا چلفتی مغرور نادان است سمبل کیست؟! پدری که کلکسیون هم دارد و با سیاستهای غلطش کل خانواده را به خاک سیاه کشانده است و تک تک شخصیتها به واقع چه کنایهی سیاسی و روشنگری منتقدانهای را قرار است که به مخاطب منتقل کنند؟!
نقص نگاه سمبولیک
آیا اگر با همین نگاه سمبلیک به سراغ دیدار رضا با رفیقش (بخوانید همرزمش) برویم، چه چیزی نصیب ما خواهد شد؟! رفیقی که یک پایش را از دست داده است . در آسایشگاه روانی به علت جنون ( بخوانید جانباز اعصاب روان) بستری است، کثیف و چرک است و آرزویی جز عشوهگری یک زن ندارد و بدتر از آن در پایان ملاقاتش با رضا گردنبندش ( بخوانید پلاکش) را به او پس میدهد و میگوید که هیچ خیری در آن وجود نداشته است.
آیا این نگاه در نظام سمبلیک فیلم درخونگاه به کسانی که با هر امید و دیدگاهی به آینده برای این کشور جنگیدهاند و جانشان را کف دستشان گذاشتند، صحیح است؟!
در مقابل آن نگاه منفی نگاه مثبت فیلم و قهرمان فیلم به خورشید (با بازی پانتهآ پناهی) به عنوان فاحشهی بامرام و کسی که آجانهای حکومتی با او در تضاد هستند و پناه بردن به این شخص نشانه چیست؟؟!
همهی این موضوعات و سوالات باعث میشود که فیلم و به خصوص قهرمان فیلم در بستر سیاسی خود به هیچ عنوان فهم نشود و عملا بلاتکلیف بماند و به دست یک کودک که شاید همان نسل آینده باشد به کلی از بین می رود.
درخونگاه به واقع از عدم شجاعت کارگردان در طرح یک موضوع مهم لطمه میخورد و با گول زدن بیننده و حتی خود، کلاف سردرگمی را پهن میکند که نه خود و مه هیچکس دیگر نمیتواند آن را جمع کند.
علی منصوری | سرزمین هنر | پردیس سینمایی چارسو | سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر | TV HonarLand
خوب بود. ممنون
فیلم جالبی بود من خوشم اومد
واقعا متاسفم که همچین کارگردانایی فیلم میسازن و همچین منتقدایی نقد.
اگر اوم کارگردان هم جرات بیان یه سری چیزا رو نداشت شما اومدید اونا رو مطرح کردید و معلومه خودتون ضد جنگید وگرنه به جای جنگ ۸ ساله میگفتید دفاع مقدس
واقعا خجالت آوره این همه وقاحت
وقیح شمایید که جوونای مثل دسته گل این مملکتو دادید جلوی گلوله که خودتون مفت بخورید و بچاپید و از عالم و ادم طلبکار باشید.
اتفاقا بسیار فیلم نمادین زیبایی بود که نشون میداد ایران که نقششو خانوم پناهی ها بازی میکرد به عنوان نماد ایران را شما و امثال شما به فاحشه ای تبدیل کردید. وقیح های مفت خور