نقد فیلم شکل آب | چگونه می توان با یک دوزیست و یک لالِ بی زبان در شکلِ آب همدل شد؟

امید رنجبر

نقد فیلم «شکل آب» | چگونه می توان با یک دوزیست و یک لالِ بی زبان در شکلِ آب همدل شد؟

آخر به چه زبانی حرف می زند؟
آخر به چه چیزی عشق می ورزد؟
و آخر به کجا باز می گردد؟

زبان امکانپذیر نیست مگر با محو شدن آنچه می خواهد نشان دهد. گفتار به معنای گذراندن جهان از هستی به گستره واژگان است، زبان انقراض شیوه هستی است. زبان نابودن چیزهاست. در حکم انکار است. واژگان به انسان هستی می دهند، اما گونه ای خاص و فردی از هستی، یعنی در حکم غیاب هستی، یگانه حقیقت نبودن آنها هستند.

زبان، در حال آفریدن، ویران می کند. واژگان چیزی بیش از خود را بیان نمی کنند. اگر آگاهی به بیان آید و به حدّ سخن برسد، دیگر تفاوتی با زبان نخواهد داشت. آنچه از آگاهی گریزان است به سخن منطقی درنمی آید.

زبان ما را به حدّ می رساند، آن کس که سخن می گوید، به ناتوانی خود معترف است. اما زبان تنها غیاب نیست، زندگیِ استوار به این غیاب نیز هست. بی شک زبان از چیزها جداست، سایه آنهاست، استوار به تناقضی درونی است. اما در خود جهانی است کامل و چرا باور کنیم که کمال رهایی از تناقض-های درونی است؟

زبان بی زبانی

«شکل آب» گیلرمو دل تورو درباره زبان است. زبانِ بی زبانی. زبانِ میل. زبانِ ذات. زبانِ طبیعت. و البته زبانِ بدون صوت. فیلم درباره تفاوت هاست. تفاوتِ سخن گفتن و نشان دادن. تفاوتِ حضور و غیاب زبان.

لحن شاعرانه مان را به یک لحن گرامر سینمایی تغییر می دهیم.
جدای از مفاهیم تماتیک، می بایست کندوکاو کرد تا به درکی نائل آییم.

باچه نوع ژانری سر و کار داریم؟

درکِ ما تماشاگران با یک پرسش آغاز می شود، با چه نوع داستان و اساساً چه نوع ژانری سروکار داریم تا آنچه را که درباره مفهوم زبان (Lang) می گوییم استنتاج کنیم. هدف مان در این مطلب هم، کشف تکنیک های فیلمنامه ای است.

هدف این نیست که بگوییم داستان درباره چیست. هدف این است که بگوییم داستان چگونه است.به لحاظ ژانری، با یک فانتزی علمی-تخیلی سروکار داریم. فانتزی بودن فیلم «شکل آب» یادآور آملی پولنِ ژان پیر ژونه است.

ای تی ساخته استیون اسپیلبرگ
ای تی ساخته استیون اسپیلبرگ

عناصر درامِ «شکلِ آب» از جمله، نوع طراحی صحنه، نورپردازی و رنگ، موسیقی و پراپ، و حتی از منظر خصلت های شیرینِ دخترانه بی شباهت با آملی نیست. (ادوارد دست قیچی تیم برتون را هم نباید از یاد برد.) از سویی دیگر از منظر شاه پیرنگِ ژانرِ علمی-تخیلی (Science- Fiction)، «شکل آب»، شباهتهای زیادی هم با E.T «استیون اسپیلبرگ» دارد.

شباهتهای «شکل آب» گیلرمو و E.T «اسپیلبرگ»

در هر دو فیلم یک موجود عجیب وارد فضای ارتباطی انسان می شود. در E.T موجود از جهان ستارگان پای به زمین گذارده، در »شکل آب» موجود توسط انسان در زیر آب از لقاح مصنوعی میان انسان و ماهی ساخته شده. در هر دو فیلم ابتدا قهرمان داستان از مواجه شدن با این موجود هراس دارد. اما کنجکاوی اش موجب می شود به واسطه یک شیء دایره ای کوچک، قهرمان تصمیم بگیرد با موجود ارتباط فیزیکی پیدا کند.

کمی جزئی تر که نگاه کنیم، در می یابیم که در E.T اسمارتیز طعمه ایست برای نزدیک تر کردن و به سوی خویش جلب نمودن موجود. و در شکل آب، تخم مرغ آب پز شده نقش این طعمه را بازی می کند.
در هر دو فیلم، قهرمان ابتدا با علائم دست در پی یافتن یک ارتباط زبانی است. زبانی که با تکلم برقرار نمی شود.
در هر دو فیلم، ما با دو سویه متخاصم مواجه هستیم. یک سویه شخصیت های یاری رسان هستند که به قهرمان برای پناه دادن به موجود عجیب کمک می کنند. سویه دیگر شخصیت هایی هستند که هدفشان چیزی جز انفصال میان قهرمان و موجود نیست.

 

ای تی ساخته استیون اسپیلبرگ
ای تی ساخته استیون اسپیلبرگ

در فیلم اسپیلبرگ موجود فضایی باید به خانه اش که همان کره ای در کهکشان است بازگردد. در فیلمِ دل تورو موجودِ ماهی شکلِ دارای آبشش باید به جهان زیرین پر از آب بازگردد.
در هر دو فیلم هدف نهایی بازگشت به خانه است و وسیله دست یابی به این هدف یکی ارتباط زبانی با موجود و دیگری فرار از آنتاگونیست است.

تضادهای آنتاگونیستی

آنتاگونیست دائماً بر سر راه قهرمان موانع قرار می دهد تا اجازه ندهد موجود عجیب الخلقه از چنگالش رها شود.در واقع همین کشمکش ساده بین پروتاگونیستِ قهرمان و آنتاگونیستِ بازدارنده، شاه پیرنگ داستان است.
تفاوت دو فیلم در این است که در آنجا آنتاگونیسم از جنس نیروهای تجسسی است که خواهان کشف علمی چگونگی ورود موجودات فضایی می باشد و خیلی در تقابل با قهرمان بی رحمانه رفتار نمی کند. اما در «شکل آب» آنتاگونیسم به شدت سنگدل و شرور است. آنجا آنتاگونیسم حتی برای بهبود سلامتی سویه نیک و انسانی داستان کمک می کند و تنها عامل انفصال بین قهرمان و موجود هستند.

همذات پنداری با الیسا

برای شروع باید گفت چرا ما با اِلیسا همذات پنداری می کنیم؟ او چه ویژگی هایی دارد که بار جذابیت را تا پایان فیلم بر دوش خود می کشد؟
چند رکن مهم در ایجاد جاذبه و فرهمندی دخیل هستند تا   پیش زمینه علاقه مند شدن مخاطب نسبت به قهرمان داستان فراهم شود: البته ناگفته نماند که پرسشهای بی‌شماری در رابطه با درک مفهوم همذات پنداری بدون پاسخ می ماند. چون ما کیفیت احساسات را ارزیابی می کنیم. همذات پنداری معلول شخصیت است و داستان از کانال ایجاد عاطفه و همدردی تماشاگر، خودش را درگیر کشمکشهای شخصیتها می کند.

ما هنگام دیدن فیلم تنها با یک شخصیت همذات پنداری میکنیم و با سایر شخصیتها یا حس امپاتی داریم یا آنتی پاتی. خودمان را به عنوان تماشاگر فراموش می کنیم و آنچنان نگران سرنوشت قهرمان داستان می شویم که آنرا به عنوان سرنوشت خودمان تجربه کنیم. تماشاگر از کانال شخصیت و داستان به روایت قفل می شود و با شخصیت همذات پنداری می کند و کلید این همانی میان شخصیت و تماشاگر، عواطف است. امپاتی و آنتی پاتی موجب خلق عواطف در تماشاگر می شوند.
در همین ابتدای امر اجازه دهید اصل داستان را لو بدهیم. ما با الیسای زبان بسته، همذات پنداری می کنیم، با موجود دوزیست امپاتی یا همان همدرد و با شخصیت ریچارد به عنوان آنتاگونیست، آنتی پاتی یعنی بر ضدیت با وی آشفته حال می شویم.

ارکان جاذبه و فرهمندی چه چیزهایی هستند؟

اول، اندکی بیگانگی نیاز است. قهرمان با یک فضای نامأنوس یا یک پدیده عجیب روبه رو می شود. محفظه ای استوانه ای شکل که درونش موجودی در حال رشد است.
دوم، نقص یا کاستی جزئی که در اینجا همان عدم توانایی تکلم شخصیت اِلیسا است.
سوم، حس رسالت یا مأموریت. اینکه الیسا به چه میزان وظایف روزمره خود را به درستی و با رضایت انجام می دهد.
چهارم، میل درونی شهوانی. یک دختر جوان مجرد لال و بی زبان چگونه این میل را می تواند ارضا کند؟
«شکل آب» ساخته گیلرمو دل تورو
«شکل آب» ساخته گیلرمو دل تورو

یکی از جنبه های جاذبه در سینمای هالیوود، مسئله برهنگی آدمهایی است که اتفاقاً به لحاظ چهره و اندام، زیبایی دلربایی ندارند اما موجب چشم چرانی می شوند. فیلم با به تصویر کشیدن چالش های جنسی الیسای دارای نقص ذاتی، برای تماشاگر کنجکاوی می آفریند. کشش جنسی تنها مختص به سلبریتی ها نیست. این کشش درباره آدمهای ضعیف هم می تواند مصداق پیدا کند.

رکن بعدی، ستیزه جویی یا شورمندی افراطی است. شخصیت فرهمند تا اندازه ای با دیگر شخصیتها تفاوت دارد، زیرا کنجکاویمان را برمی انگیزد و با شورمندی و حس مأموریتش جذبمان می کند.

اینکه الیسا چقدر قدرت مقابله با حریف شرور را خواهد داشت. اینکه چقدر از منفعل بودن در لحظات پر از جبر، جان سالم به در خواهد بُرد.

رکن آخر، توانایی مجاب ساختن دیگران است. الیسا برای رستگاری خویش چگونه می تواند، مرشد و سرپرست خانه (جایلز) و همکار زن سیاه پوست (زلدا) را با خود همسو کند.

وارد فضا و زمان فیلم می شویم سپس با کمی تطبیق دادن مراحل داستان با تئوری ۲۲ گام جان تروبی، ساختار روایی را شرح می دهیم. لازم به ذکر است که داستان شکل آب با بعضی از مراحل ساختار جان تروبی همخوانی ندارد بنابراین از بعضی مراحل می توان صرفنظر کرد.

دنیای داستان به چه شکلی است؟

دنیای داستان، عرصه، مکانهای طبیعی، آب و هوا، فضاهای ساخت بشر، فناوری و زمان را شامل می شود. به ویژه در ژانرهای فانتزی و علمی- تخیلی ما با آفرینش یک دنیای منحصر به فرد و مشروح مواجه هستیم.
فضای داستانی شکل آب، با یک رؤیا ترسیم می شود. صحنه شناور بودن اشیای داخل خانه ای متعلق به دهه ۶۰ میلادی که یادآور جنگهای سرد آمریکا و شوروی است. همراه با صدای راوی، پروتاگونیست تعریف می شود.

پروتاگونیست یک شاهدخت بی صدا (سالی هاوکینز) است. یک دختر جوانِ لال و بی زبان به نام الیسا. الیسا اتوپیای خویش را درون آب تخیل می کند. آغاز جایی است مرموز که در پایان می بایست این رمز ناخودآگاهانه کشف شود. این یک شگردی است برای بسط دادن رشد ارگانیک قهرمان، قبل از شروع داستان.
حال مکاشفه نفس، نیاز و خواسته الیسا در مقدمه چینی داستان میبایست نشان داده شود. این مرحله را طراحی ساختار سفر قهرمان می نامند. بر اساس آنچه که از تئوریِ جان تروبی می دانیم، وی همذات پنداری را بر دو اصل ضعف شخصیت و هدف شخصیت تعریف می‌کند. وزن ماجرای تئوریِ تروبی، بر منحنی تغییر شخصیت استوار است بنابراین ضعف یا به بیان دیگر نیاز درونی شخصیت در تئوری اش از اهمیت اول برخوردار است. شخصیت اصلی در آغاز داستان از یک کمبود و ضعف در رنج است که تعادل زندگی درونی او را بر هم ریخته و هدف شخصیت در سطح پیرنگ بیرونی در جهت مواجه با این ضعف و رفع آن است.

نیاز روانشناختی الیسا چه چیزی است؟

پیدا کردن یک هم صحبت یا بهتر بگوییم یک هم زبان.
آیا او می‌داند با تلاش در جهت تحقق هدف، بطور اجتناب ناپذیر مجبور می شود با ضعف و نیاز درونی اش مواجه شود؟
پاسخ منفی است. این نیاز به ناخودآگاه انسان مربوط می شود و در حین زندگی او نمی تواند متوجه نیازهای ناخودآگاه اش باشد.

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید
«شکل آب» ساخته گیلرمو دل تورو
«شکل آب» ساخته گیلرمو دل تورو
نیاز اخلاقی الیسا چه چیزی است؟
اثبات خویشتن در انجام کردار نیک.
او چه خواسته یا آرزویی دارد؟
تجربه عشق ورزی. میل به همنشینی یا رسیدن به عشق.
آیا خطای اولیه ای دارد؟

آری. نداشتن اعتماد به نفس لازم برای ابراز وجود. ترس بزرگی که قهرمان را از کنش باز می دارد.
آیا خاطره تلخ و زخم بازی که اغلب منشأ ضعف روانشناختی و اخلاقی است، برای الیسا وجود دارد؟ به این سوال در روند پیرنگ پاسخ داده می شود.

خاطره تلخ به نوعی همان فقدان عشق می باشد اما با یک فرم خاصی. هرچقدر آرزوی قهرمان او را پیش می راند، خاطره تلخ مانع از پیش روی او می شود.
قهرمان از نقصانهایش آگاه است اما نمی داند چگونه آن را حل و فصل کند.
بینده با شخصیت باطنی افراد و خصوصیات ذاتی آنها که به واسطه انتخابهایشان در شرایط دشوار آشکار می شود همذات پنداری می‌کند.

بیننده با شخصیت محبوبِ قهرمان، همدلی می‌کند و دراه رسیدن به مقصود با وی همراه می شود. آسیب پذیری یکی دیگر از فاکتورهایی است که موجب سمپاتی (همدردی) تماشاگر با قهرمان داستان می شود.
یکی از نیازهای قهرمان متحد و پیرنگ فرعی است. شخصیتی که به قهرمان کمک کند تا به آروزیش برای غلبه بر حریف دست یابد. متحد صرفاً وسیله ای برای انعکاس دیدگاه های قهرمان نیست. کارکرد متحد با شخصیت پیرنگ فرعی متفاوت است. پیرنگ های فرعی حقیقی را بیش از همه در داستانهای عشقی می توان مشاهده کرد، که در اینجا پیرنگ اصلی را کمرنگ نمی کند. جایلز و زلدا نخستین متحدان الیسا محسوب می شوند. اما آرزوی دستیابی به مرد دوزیست (Amphibian)، مهمترین متحد قهرمان داستان می باشد.

حادثه محرک، عنصر ساختاری به نام “شکاف”

ماده خام و نیروی محرکه داستان برای ایجاد همدلی میان تماشاگر و شخصیت چیست؟
یک رویداد از خارج موجب می شود قهرمان هدفی پیدا کند و دست به کنش بزند.

مردی عبوس، خشک و اخمو وارد داستان می شود. شخصیت ریچارد ابتدا خیلی وقیحانه روبه روی الیسا و همکارش، قضای حاجت می کند. چند لحظه بعد متوجه می شویم که از دستانش خونی چکیده و بعد از یک صدای زد و خورد مهیب، درون لابراتوار می بینیم که این مرد دو تا از انگشتانش قطع شده. یک محفظه استوانه ای در لابراتور هست که موجودی شبیه انسان با چهره ای مایل به ماهی در آن شنا می کند.

شکل آب
«شکل آب» ساخته گیلرمو دل تورو

ماده خام داستان، شکافی است که میان توقعات و انتظارات یک فرد در لحظه اقدام به کنش و آنچه در واقع روی می دهد، به وجود می‌آید؛ شکاف میان انتظار و نتیجه. میان احتمال و ضرورت. برای ساخت هر صحنه، ما پیوسته شکافهایی را در واقعیت ایجاد می‌کنیم.

منبع انرژی داستان نیز همان شکاف میان الیسا و ریچارد است.

ریچارد حریفی است که رازی را با خود در حال حمل کردن دارد. اگر این راز افشا شود، زندگی اش به خطر می افتد. راز ریچارد، همان مرد دوزیستی است که در داخل محفظه خلق شده.
بهترین حریف، حریف ضروری است. شخصیتی که بیشترین توانایی را برای حمله به نقطه ضعف بزرگ قهرمان دارد. حال ارزش¬های حریف کدام هاست و چه تفاوتهایی با ارزشهای حاکم بر زندگی قهرمان دارد؟ میبایست منتظر نخستین مکاشفه بمانیم تا متوجه شویم که آیا اطلاعات جدید، ارزشهای حریف را آشکار می نماید یا نه.

رازگشاییها(reveals)

رازگشاییها(reveals) کلید پیرنگ هستند. بهترین رازگشایی در جایی اتفاق می افتد که قهرمان اطلاعاتی را درباره حریف به دست می آورد. این نوع اطلاعات باعث تشدید کشمکش می شوند و بیشترین تأثیر را بر نتیجه پیرنگ دارند.
ریچارد با یک باتوم شوک الکتریکی، مرد دوزیست را به طرز ظالمانه ای شکنجه می دهد. الیسا از پشت دیواری شاهد این صحنه جنایت است. ژنرال هویت و هافستتلر، دکتر مراقبِ دوزیست، وارد صحنه می شوند. ژنرال هویت و ریچارد تصمیم دارند که مرد دوزیست را از بین ببرند. الیسا همچنان شاهد از راه دور وقایع است. اطلاعات جدید، قهرمان را وادار به تصمیم گیری و حرکت در مسیری تازه می کند. آرزو و انگیزه قهرمان با شنیدن توطئه حریف اصلاح می شود.
تغییر آرزو باید نتیجه خمیدگی در آرزوی اصلی باشد نه شکستن آن. آرزوی جدید الیسا، نقشه ای خواهد بود که در آن بتواند موجود دوزیست را که اینک برای او حکم معشوق دارد، نجات دهد. رازگشایی ها همگی انفجاری هستند. اطلاعات باید مهم تلقی شوند. فیلم موفق، به طور متوسط هفت تا ده رازگشایی عمده دارد. وقتی شکافی در برابر شخصیت دهان می گشاید، در واقع برای بیننده دهان گشوده است. بنابراین او در این حالت با تقابل های پارادوکسیکال مواجه است که همزمان در دوسطح پیرنگ بیرونی و درونی در جریان است. در اینجا تماشاگر با دو مفهوم متفاوت اما نتیجه ای یکسان مواجه است.

«شکل آب» ساخته گیلرمو دل تورو
«شکل آب» ساخته گیلرمو دل تورو

مخاطب با شخصیتهایی همذات پنداری می کند که یا در موقعیتهای دشوار قرار گرفته اند، یا به آنها علاقه دارند، یا دوست دارند مانند آنها باشند. مخاطب از این طریق وارد داستان می شود. در این گزاره جهت همذات پنداری بر ساختار موقعیت دشوار تاکید شده است.
برای رهایی از موقعیت دشوار، نیاز به یک نقشه است. نقشه مجموع رهنمودها و روش-هایی است که قهرمان برای غلبه بر حریف و رسیدن به هدف در پیش می گیرد. یعنی استراتژی قهرمان با در نظر گرفتن قدرت و سلاحهایی که در اختیار حریف است.
الیسا نزد جایلز می رود. از او می خواهد که راه نجاتی بیابد.
مهمترین کارکرد معنایی داستان در صحنه تقاضای الیسا از جایلز رخ می¬دهد. جایی که امیال درونی شخصیت خود را به وضوح نشان می دهند.
الیسا می گوید:

“او خیلی تنهاست. من چی هستم؟
دهانم را مثل او تکان میدهم.
مثل او صدایی در نمی آورم.
این از من چه می سازد؟
تمام وجود من، تمام چیزی که تا به حال بودم.
مرا آورده اینجا. وقتی نگاه می کند.
طرز نگاهش نمی داند که چه کمبودی دارم
یا چگونه ناقص هستم.
«او همان جوری که هستم مرا می بیند»
او خوشحال است که مرا می بیند.
اینک یا می توانم نجاتش دهم یا اجازه بدهم بمیرد”

اما ژیل با نجات دوزیست مخالفت می کند چون تصورش بر این است که او هم مثل همه ماهی هاست و خیلی نمی توان نگران زندگی اش بود.
الیسا وقتی مخالفت ژیل را می شنود می گوید:

“ما اگر او را نجات ندهیم ما هم انسان نیستیم.”
این بهترین سکانس فیلم است. لحظه ژرف سازی. تمام پیامهای اخلاقی در همین چند خط دیالوگ صامت نهفته است.
جایلز متقاعد می شود که نقشه فراری را طراحی کند. از طرفی اشتیاق دکتر هافستتلر برای نجات جان دوزیست را برای آنکه نقشه فرار کاملتر صورت گیرد، لحاظ کنید.

 

«شکل آب» ساخته گیلرمو دل تورو
«شکل آب» ساخته گیلرمو دل تورو

نقشه نیازمند به کنشِ دینامیکی بسیار بالایی برای هیجان بخشیدن بیشتر می باشد. در این نوع پیرنگها، نقشه درست در نقطه میانی شکل می گیرد.
ناپایدارترین حالت ممکن برای شخصیت همدلی برانگیز.
کنشهای راهگشا یکی پس از دیگری باید طبق برنامه تدوین شوند. هر چه نقشه سازمان یافته تر و پر از جزئیات باشد، تنش و هیجان بیشتر می شود. اغلب قهرمان یک گام جلوتر از حریف است. حریف اگر متوجه نقشه شود و اجازه فرار ندهد گویی داستان در مرحله بلوغ، تباه شده. پس نقشه باید به سرانجام برسد. الیسا با تغییر زاویه دوربین مدار بسته و گرفتن کلید قفل زنجیر گردن دوزیست و با عدم ممانعت زلدا، و نیز جایلز با تزریق ناگهانی آمپول بیهوشی هافستتلر به مأمور حراست موفق می شوند دوزیست را با یک ون از داخل شرکت بیرون بیاورند.

نقشه تا به اینجای کار موفق از آب درآمده.

مرحله بعدی، نقشه حریف و ضدحمله اصلی اوست.

روش های حریف برای حمله به قهرمان پنهان است. هر حمله حاوی یک رازگشایی تازه برای قهرمان است. هرچه نقشه حریف ظریف تر باشد و آن را بهتر پنهان کند، تنش و کشمکش بیشتری پدید خواهد آمد. البته این مرحله در شکل آب با یک وقفه تقریباً سی دقیقه رخ می دهد. بعد از نقشه فرار بیشتر شاهد چگونگی عشق ورزی میان الیسا و دوزیست هستیم. الیسا چند روزی بیشتر فرصت ندارد تا دوزیست را در وان حمام خانه اش نگهداری کند. این فرصتی است برای ارضای نیازهای درونی ای که تا به اکنون در آن ناتوان بوده.
اما ریچارد خشمگین بیکار ننشسته است. ابتدا به دکتر هافستتلر مشکوک می شود. به همکاری او با روسها پی می برد. او را با شلیک گلوله از پای در می آورد و طی بازجویی در حال شکنجه متوجه می شود دوزیست توسط الیسا و زلدا از لابراتوار خارج شده.

متحد در لباس حریف

یک مفهومی وجود دارد به نام متحد در لباس حریف. دکتر هافستتلر به اجبار این لباس ننگین را بر تن می کند. چون از ابتدا وارد یک طرح و توطئه پیچیده ای شده و از سر ناچاری و حفظ جانش مجبور به اعتراف وقایع می شود.
مکاشفه مخاطب یعنی لحظه ای که گشایش هیجان انگیز و معمولا کند است، ایجاد می شود. برخی عناصر پنهان پیرنگ آشکار می شود. مخاطب برای نخستین بار قبل از قهرمان به چیزی پی می برد. این باعث فاصله می شود و مخاطب را نسبت به قهرمان در موضع برتر قرار می دهد.
ریچارد به خانه زلدا می آید تا کمینگاه دوزیست را بیابد. زلدا چیزی نمی گوید اما همسر ترسویش دست به افشاگری می زند. اصطلاحاً به این تکنیک فیلمنامه، «حمله از سوی متحد» می گویند.
“دارم سعی می کنم برای رسیدن به هدفت کمکت کنم ولی روشی که برگزیده ای درست نیست.”
حمله متحد باعث افزایش فشار روی قهرمان می شود و او را وادار به زیر سوال بردن ارزش ها و اعمال خود می کند. الیسا و جایلز فوراً، دوزیست را به یک کانال پر از آب منتقل می کنند. همچنین ریچارد محل کانال را از روی یک یادداشت پیدا می کند.
به طور کامل نیروی مخالف خود را نشان می دهد. آنتی پاتی (ضدیت) مخصوص شخصیتهای شرور است. در این حالت تماشاگر این شخصیتها را دوست ندارد اما هوش یا دسیسه چینی آنها احساسات ما را بر می انگیزد. در واقع وقتی از آنها بدمان می آید، آرزو می کنیم مجازات شوند تا ما شاهد این امر باشیم. بنابراین ما آن لحظه رضایت بخش را انتظار می‌کشیم تا به سزای عملشان برسند.

«شکل آب»
«شکل آب»

تونل وحشت

مرحله تونل وحشت یا ملاقات با مرگ از راه رسیده است. عبور از یک دروازه به شدت باریک و به نوعی گذر از تونلی طولانی و وحشتناک. اگر قتل، خیانت، ستم، خشونت و یا هر چیز دیگری که تماشاگر را بیازارد در درام اتفاق بیفتد، بنابر قانون عدالتِ درام باید مجازاتی مشابه با آن در فیلم به وقوع بپیوندد. حتی اگر شخصیت موفق شود از چنگِ عدالتِ درام بگریزد، این گریز از چنگِ عدالتِ درام به عنوان مفهوم گریز برای تماشاگر ادارک می‌شود.
نبرد نهایی، نقطه قیف داستان.
همه چیز به هم می رسد. نبرد در کوچکترین فضای ممکن اتفاقی می افتد که باعث تشدید حس کشمکش و فشار تحمل ناپذیر می شود. با احساس شخصیتها همراه می شویم و همچون آنها زمانِ حال را احساس می کنیم. به همین دلیل پرسش کماکان به قوت خود باقی است: مکانیسم همذات پنداری و کاتارسیس در این گونه از فیلم‌ها از چه قواعد و قوانینی پیروی می‌کند؟ کاتارسیس چگونه اتفاق می افتد؟

اگر همذات پنداری و در نهایت کاتارسیس معلول سمپاتی تماشاگر به شخصیتهایی است که مورد ظلم واقع می شوند یا آسیب‌پذیر هستند، بنابراین تکلیف حس تماشاگر در نقطه اوج و دوئل شخصیت ها چیست؟ تماشاگر دوست دارد چه کسی پیروز شود؟ و چرا؟

نقطه اوج پیرنگ

لحظه مبارزه نقطه اوج پیرنگ است. تقابل قهرمان و حریف. الیسا در آستانه خداحافظی با معشوقش قرار می گیرد اما یک شکست ظاهری در پیش است. سمپاتی کیفیتی روانشناختی محسوب می شود که باعث درگیری عاطفی ما با قهرمان داستان می شود. برای ایجاد سمپاتی میبایستی یا شخصیت را با ویژگیهای خاصی به نمایش در آورد که دوست داشتنی باشد یا موقعیتی را خلق کرد که شخصیت سمپاتی را برانگیزد.

«شکل آب» ساخته گیلرمو دل تورو
«شکل آب» ساخته گیلرمو دل تورو

الیسا و جایلز و دوزیست باید مورد ظلم واقع شوند، زیرا تماشاگر به طور بنیادی با آدم مظلوم همدردی می کند. وقتی الیسا و جایلز و دوزیست به طور همزمان از سوی ریچارد با گلوه بر زمین می افتند، همه امیدها به یأس تبدیل می شوند. اینجا اوج ظلمت آنتاگونیست است. اما طبعاً قهرمان هم از حقیقت وجودش آگاه می شود. «من»ِ حقیقی اش را با حالتی شوک گونه مشاهده می کند. گویی معجزه ای باید رخ دهد تا قهرمان بر حریف فائق آید. دوزیست برمی خیزد. جای زخم گلوله را پاک می کند و به سمت ریچاردی که توسط جایلز ضربه خورده، می شتابد و با چنگال تیز خود، گلوی وی را می درد. آنتاگونیست بی رحم کشته می شود. همه این جزئیات را می گوییم اما نبرد نهاییِ شکل آب، خیلی چنگی به دل نمی زند. به شدت پیش پاافتاده این صحنه، تصویر شده. انتظار یک نبرد نفس گیر را داشتیم که سرانجام محقق نشده.
با این حال می بایست تعادل جدیدی بر جهان داستان پدید آید. دوزیست، الیسا را با خود به درون آب می برد تا شاید شفایی حاصل آید.

اینجا تجلی و مشعوف ترین لحظه برای همدلی با شخصیتهای فرهمند فیلم است. سرآغاز جهان زیرینی که دوزیست تا ابد به آن رهسپار خواهد شد.

همان رویایی که الیسا در اول فیلم آن را تخیل کرده بود.

رؤیا به حقیقت پیوست

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
1 نظر
  1. ماهان می گوید

    یکی از بهترین و دقیق ترین نقدهایی بود که بر این فیلم‌نوشته شده. از منتقدمحترم آقای امید رنجبر و سایت سرزمین هنر که تحلیلها ونقدها ومقاله هایش عالی و متفاوت سایر سایتهاست بسیار متشکرم

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

84 − = 75