می خواهید ما بمیریم؟می میریم،اما با عزت،نه ذلت

خدا می داند چندین و چند هنرمند،ادیب و نویسنده در گوشه عزلت با فقر و بیماری دست و پنجه نرم کردند تا از تاب بیفتند ، مرگ را با تمام وجود در آغوش بگیرند و رهایی یابند.

می خواهید ما بمیریم؟می میریم،اما با عزت،نه ذلت|سرزمین هنر|سیدرضا اورنگ|سینما

روزی که قدم در راه،ادب،هنر،فرهنگ و رسانه گذاشتیم،می دانستیم اگر می خواهیم انسانیت خود را حفظ کرده و شرف هنر و قلم را نفروشیم،باید پیه همه چیز را به تن بمالیم که مالیدیم.

می دانستیم که به جرم ادیب و هنرمند و نویسنده دلسوز و باوجدان بودن،چه ملامت ها باید بکشیم،چه بلاها ببینیم و چه متلک ها بشنویم.

تمام بلاهایی که باید بر سرمان می آوردند،آوردند تا دست از شرف و استقلال خود بکشیم و به خیل نان به نرخ روز خورها و قلم فروش ها بپیوندیم،اما تاب آوردیم و نپیوستیم.

بی خانمانی کشیدیم و می کشیم،گرسنه ماندیم و می مانیم،بلا دیدیم و می بینیم،متلک شنیدیم و می شنویم و…اما همچنان،علی رغم فشارهای بی حد و حصری که از چپ و راست بر پیکر نحیف ما وارد می شود،خدا را شکر،هنوز به مرحله خودفروشی و چاپلوسی نرسیده و انشاءالله تا دم مرگ نیز نخواهیم رسید.

بسیاری از بی ادبان و بی هنران،مسندهایی را اشغال کرده و می کنند که به هیچ وجه در حد و اندازه آن پست ها نبوده و نخواهند بود.

وقتی خود را در مقابل عظمت هنرمندان،ادیبان و نویسندگان بسیار کوچک دیدند و در آینه حقارت خویشتن را به تماشا نشستند،برای انتقام گیری،تمام توان خود را به کار گرفتند و می گیرند که بزرگان را از عرش به فرش بیاورند،اما نتوانستند و نمی توانند.

لشگر بی ادبان و بی هنران چاپلوس و قلم فروش را اجیر کردند تا با تیرهای سمی و کشنده تهمت و افترا،روح بلند بزرگان این سرزمین بزرگ خیز را زخم زده ، زمینگیرشان کرده و از چشم مردم بیندازند،اما نتوانستند و از مردم سیلی محکم خوردند.

همچنان مایوسانه تلاش می کنند تا به اهداف شوم و دست نیافتنی خویش برسند،زیرا بابت آن از برخی مدیران بی ادب و دور از  فرهنگ پول های کلان گرفته و می گیرند.

تمام مشاغل را اشغال کردند یا به کارنابلدان آشنا سپردند تا کاربلدان باوجدان و مستقل را در منجلاب بیکاری و نداری و بیماری غرق کنند و ذلت شان را ببینند و لذت عقده گشایی را بچشند.

خدا می داند چندین و چند هنرمند،ادیب و نویسنده در گوشه عزلت با فقر و بیماری دست و پنجه نرم کردند تا از تاب بیفتند ، مرگ را با تمام وجود در آغوش بگیرند و رهایی یابند.

حقوق مسلمی،مانند بیمه تامین اجتماعی،ماهیانه بازنشستگی،امنیت شغلی و…را از مردان و زنان با وجدان،دلسوز،کاربلد و میهن پرست گرفته و می گیرند تا آنان را وادار به تسلیم و کرنش کنند یا در نهایت بدبختی بمیرند.

بسیاری مردند و می میرند و خواهند مرد، همان گونه که اخیرا روزنامه نگاری به خاطر نداشتن حداقل درآمد برای پرداخت اجاره بهای سنگین و کمرشکن،در اوج استیصال، دق کرد و مرد!خیلی ها به این سرنوشت دچار شدند و بسیاری نیز دچار خواهند شد.

چرا باید استادان بزرگ ادب و هنر و رسانه از شدت نداری در ورطه مرگ دست و پا بزنند یا کنج آسایشگاه های سالمندان در اوج مظلومیت، مظلومانه جان بسپارند و بی صدا در همسایگی آسایشگاه دفن شوند؟!

چرا باید مردان و زنان بزرگ که کارهایی سترگ برای ایران عزیز انجام داده و می دهند به این حال و روز بیفتند؟مقصر کیست؟وجدان کدام مسوولی می جنبد؟ مگر چند نفر از این بزرگان در قید حیات هستند یا وضع مالی مناسبی ندارند؟چرا به اوضاع این عده معدود رسیدگی نمی کنید؟

خدا گواه است اگر مسندهای فرهنگی،ادبی،هنری،سینمایی،رسانه ای و غیره در دست بزرگان این عرصه ها بود،هرگز چنین اتفاقاتی نمی افتاد . محال بود هنرمند و ادیب و نویسنده ای برای امرار معاش اندک خود به دردسر افتاده و مدام با بیماری و نداری دست به گریبان باشد!

شما می خواهید ما بمیریم،می میریم،اما نه با ذلتی که می خواهید،بلکه با عزتی که می خواهیم.

یادتان نرود که حق الناس بسیاری بر گردن شماست و روز قیامت نزدیک و پل صراط باریک باریک.

 

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 17 = 25