مک لوهان؟! یا گور بابای مخاطب؟!

موضوع: مقاله/ برای سایت هنرلند/ لزوم رسانه ای بودن هنر
عنوان: مک لوهان؟! یا گور بابای مخاطب؟!
نویسنده: رضا چهره نگار

هنوز گاهی یادش می کنم. دروغگوی خوبی نبود. هنوز دروغ هایش توی سرم سوسو می زند. می گفت: “برای دلم می نویسم. مخاطب هم نمی خواهم.” می گفت: “هنر ناب به قصد مخاطب آفریده نمی شود.” می گفت: “گور بابای مخاطبی که شعور نگاه کردن به هنر را ندارد.” می گفت: “تاریخ هنرهای ناب تاریخ تنهایی است.” می گفت: ” هنرمندان که به اندازه ی ابراز خود به پندارشان مراجعه نمی کنند و گوش شنوا و چشم بینا ندارند. مخاطب هم که ساخته شده برای درک نکردن! اصلا شعر می خواند که درک نکند؛ نقاشی می بیند برای ندیدن؛ و طرفدار کسی می شود که چیزی عرضه کند که دیدن و ندیدنش فرقی نکند، تا از هنر او کسی از خودش نا امید نشود. اصلاً این روزها مخاطب هنر کسی را دوست دارد که او را غافلگیر نکند و او را از خودش ناامید نکند. این است که می گویم گور بابای مخاطب هم کردن.” این اواخر زیاد پرحرفی نمی کرد. فقط بیشتر ورد زبانش این بود:”هنر برای هنر”!
سال ها باورش می کردم، تا روزی که خواندم: “هنر به مثابه یک رسانه” ! انگار دنیا دور سرم چرخید. دوباره نشست های ادبی و شکواییه های شاعران و برخی نویسنده ها توی ذهنم تکرار شد. به یاد جلسات هم اندیشی و آسب شناسی کانون های هنری ادبی افتادم. یاد حرف های آقای ر.ق که آتشی تند تر از باقی داشت و می گفت: “چاره ای نداریم. اگر هنر ناب باشد، باید گوشه ی کتابفروشی ها و انباری ها خاک بخورد. مخاطب نمی فهمد؛ نمی فهمد؛ نمی فهمد.”

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید

لحظه ای خنده ام گرفت. مدتها هر کس کتابی چاپ می کرد و کتابش به فروش نمی رفت، اول منزوی و افسرده می شد، بعد از چند روز مثل کسی که با خودش کنار آمده خندان می آمد و می گفت: ” فهمیدم من هم هنر ناب آفریدم که کسی نمی خرد.” دوباره به یاد نشست های دهه هشتادی اهل هنر و ادب افتادم: آنها همگی سخنان و شکواییه های خود را علمی می پنداشتند و به درددل های مشترکشان می گفتند: “نگاه جامعه شناختی” ته این نگاه جامعه شناختی هم این می شد: “جامعه نمی فهمد”.

کاش آنروزها زبان باز کرده بودم و توی دلم نمی ریختم و همانجا فریاد می زدم: “آقایان! هیچ گفتار علمی ای نمی گوید جامعه نمی فهمد. هیچ بحث جامعه شناختی ای به این نتیجه نمی رسد که ،جامعه خر است. حتی اگر کسی بیاید ثابت کند که جامعه ای وجود دارد که تک تک آحاد آن دم دارند و گاهی هم عر عر می کنند، باز هم جامعه شناسی وزنه ی حق را به سمت جامعه می گیرد و هیچ یک از اعلی حضرتان عرصه ی هنر و فرهنگ سنگین تر از رویکرد جامعه نمی شوند.”
یک روز کتاب های مک لوهان را باز کردم و خواندم. آنهم از سر بی کتابی. تازه فهمیدم که بزرگ ترین مشکل حقیر در ناب پنداشتن هنر خودم و دوستانم، این بود که به بی کتابی نمی رسیدیم تا گاهی هم امثال مک لوهان را ورق بزنیم و بخوانیم: “هنر به مثابه رسانه.”
مک لوهان عاشق رسانه است. عشقی که گمان نمی کنم بین امثال دوستان من که کتابشان فروش نمی رود بدان وجود داشته باشند.

مک لوهان عاشق رسانه است، چون عاشق ارتباط است ، عاشق بیان است و گمان کنم همین هم جنبه ی فراموش شده ای از رسالت هنر در میهن من است. از دیدگاه مارشال مک لوهان رسانه ها یا گرم هستند یا سرد. رسانه ی سرد مثل انسان های سرد مزاج و خودرأی کسی را در خلق فضای خود مشارکت نمی دهند و می گویند: “نتیجه و فضای خلق شده، عیناً همین است که من می گویم.” مثل تلویزیون یا هر رسانه یا هنری که فضای خود را قبل از تصور مخاطب شکل داده است. اما رسانه ی گرم همچون انسانی اجتماعی و مشارکت جو عمل می کند که مخاطب را در شکل دادن نتیجه (یعنی فضای شکل گرفته) مشارکت دهد. رسانه ای که می تواند یا تنها متن باشد یا تنها صدا و به مخاطب خود بگوید: “بیا و تصور کن. بیا و خودت فضا را شکل بده. آنچه خودت می خواهی بساز.”
مخاطب احترام و عزت را دوست دارد. مخاطب کرنش طرف مقابلش را دوست دارد. مخاطب دعوت شدن را دوست دارد. مخاطب موجودی است اجتماعی و مشارکت را دوست دارد. مخاطب دوست دارد کسی نظرش و دیدگاهش را بپرسد. مخاطب دوست دارد خودش انتخاب کند. مخاطب پنهانی ها و زیرخاکی ها را بیشتر از پیداها و روی زمینی ها دوست می دارد. اینها هر کدام می توانند نگاه ما را به سمت رسانه های گرم معطوف کنند. بله کتابی که این روزها چاپ می شود و فروش نمی رود هم رسانه ی گرم است. اما عزیزان هنرمند ما با این رسانه های گرم چه کرده اند که حالا خاک می خورند و فروش نمی روند؟
شاید اینها در رسانه های گرم خود سرد مزاجی کرده اند. شاید تفوق خود را در رسانه ای که مخاطب باید در آن مشارکت داشته باشد نشان داده اند و زبانی گنده و گزافه برای خود برگزیده اند. شاید عزیزان فراموش کرده اند که مخاطب در رسانه ی گرم فصل الخطاب شکل گیری فضاهاست. پس گزافه گویی های نویسنده و تحکم او این وسط چه می کند؟! در رسانه ای که گرم است و ماهیتش این است که “مخاطب من! تخیل کن و خودت بساز” شعار ها و عرضه کردن تمایلات شخصی نویسندگان و شعارهای ایشان چه می کند؟!
خلاصه این روزها بیشتر از گذشته به یاد آقایان می افتم. اینکه وقتی هنری در گوشه کناری خاک می خورد، قبل از رجوع به مخاطب، به این فکر کنم که شاید رسانه بودن این اثر را فراموش کرده ام.

ممکن است شما دوست داشته باشید
5 نظرات
  1. محمد دلفی می گوید

    …. میبینند برای ندیدن.. میشنود برای نشنیدن…
    بله. در واقع حکایت اهالی هنری که ما دیدیم همینه. ای کاش اونها هم اینو بخونن و بدونن.. گرچه به قول شما میخوانند برای درک نکردن.. ایام به کامتون
    محمد دلفی

  2. محمد دلفی می گوید

    ضمنا شاید نظریه ی دهکده ی جهانی مک لوهان هم بتونه در ادامه ی این جستار بیاد و این بحث رو به جاهای جالبی بکشونه. البته در حد یک پیشنهاد عرض کردم. چون مک لوهان رو بیشتر با دهکده جهانی میشناسن. و این بحث برای من بحث جالب و لذتبخشیه. موفق باشید.

  3. Alireza abusaidi می گوید

    inke begooim mokhatab nemifahmad az nazare man besiar eshtebahe. hata agar dar vaghe mokhatab dark nakonad ham moshkel az samte man hast ke natoonestam matlabo enteghal bedam behesh. albate in faghat nazare bande hast!

  4. علی پیمانراد می گوید

    مقاله جالب بود

    لااقل به من یه چیز رو فهموند که چرا قصه های ساده قدیمی از رمان های کنونی جذابتره

    چون به مخاطب اجازه فکر کردن و استفاده از قوه تخیلشون رو میده

    مخاطب هم مثل نویسنده دارای نظام فکری و قوه تخیل و تصور هست و اون هم دلش میخواد قدری تصور و تخیل کنه

    البته به سلیقه و دلخواه خودش و دوست داره در کنج ذهنش تنها و آزاد تصوری متفاوت از ساخت های ذهنی نویسنده از داستان داشته باشه

    در واقع میخواد در محیط خلوت خودش در ساخت داستان با نویسنده شریک بشه

    ممنون بابت مقاله

    1. رضا چهره نگار می گوید

      بله، تعبیر شما هم تعبیر قابل قبولیه. نگرانی ما در مورد رسانه های سرد امروزی احتمالا باید بیشتر از نگرانی بودریار و مک لوهان در اون زمان باشه. امروز نمیتونیم خوداگاه درک کنیم که رسانه های سرد با ما چه می کنن و چه در مخیله و ناخوداگاه ما میریزن. ما هرگز توان دیدن یک فریم مشخص رو نداریم. در حالیکه اونها میتونن نادیده ای رو در پس ذهن ما فرو کنن.
      ممنون از توجه شما. امیدوارم تعاملتون با این گروه ادامه پیدا کنه.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

33 − 30 =