مکافات جنایت انجام نشده!
روزهای سخت و نفسگیری را پشت سر گذاشت، فشار ناشی از این خیانت کم مانده بود او را به کلی از پای بیندازد، علاقه به زن هم مزید بر علت بود.
مکافات جنایت انجام نشده!|سرزمین هنر|سیدرضا اورنگ|ادبیات
برخلاف همیشه، صبح زود از خواب برخاست. چند لحظهای خود را در آینه برانداز کرد. سپس نقشهای را که بارها مرور کرده بود دوباره مرور کرد. نقشهای بود حرفهای که کسی نمیتوانست آن را نقش بر آب کند.
در طول زندگی، آزارش به هیچ کس و هیچ چیز نرسیده بود، همیشه مردی بود مهربان که دل در دل مردم داشت. به فکر هیچ کس، حتی خودش هم خطور نمیکرد که روزی نقشه قتل کسی را بکشد، اما کشیده بود و برانجامش اصرار داشت.
همواره از خیانت و بیوفایی بیزار بود، برای همین در طول زندگی سعی کرد چنین فردی نباشد و نبود. به هیچ زنی دل نبسته و حتی از آنان دوری میکرد، چون خودش را خوب میشناخت. میدانست که به هر کسی نمیتواند دل ببندد.
سالها گذشت، به سرعت برق و باد. برای اولین بار نیمچه دلبستگی به زنی پیدا کرد. قرار ازدواج گذاشته شد، اما هرگز به اجرا درنیامد.
زن هر روز به بهانهای قرار را به تاخیر میانداخت. او نیز صبوری کرده و برقراری که گذاشته بود ایستادگی میکرد.
آن قدر صبوری کرد تا کاسه صبرش لبریز شد. آنچه نباید ببیند دید و آنچه نباید بشنود شنید. خیلی با خود و دلش کلنجار رفت تا این بیوفایی را نادیده بگیرد، اما نشد که نشد.
روزهای سخت و نفسگیری را پشت سر گذاشت، فشار ناشی از این خیانت کم مانده بود او را به کلی از پای بیندازد، علاقه به زن هم مزید بر علت بود.
لوازم قتل را برداشت و از خانه بیرون زد. بدون آنکه سوژه یا کس دیگری متوجه شود، مورد را تعقیب میکرد. منتظر فرصت بود تا نقشه خود را عملی کند.
سرانجام زمان مورد نظر رسید. به سمت سوژه حرکت کرد. در همین هنگام تعدادی سارق به یک جواهر فروشی دستبرد زدند. مقاومت صاحب مغازه باعث تیراندازی و درگیری به خیابان کشیده شد.
تیر غیبی از مسلسلی رها شده و بر شقیقه مرد نشست و تمام نقشههایش را نقش بر آب کرد. او به مکافات جنایتی رسید که نتوانست انجام دهد.