مرگ عباس عطار در غربت؛ آینه ای از جایگاه هنر معاصر در ایران

یادداشتی ار سعید برآبادی

ایران، بخش دیگری از تاریخ معاصر خود را در غربت از دست داد.

سعید برآبادی | مرگ عباس عطار ، عکاس و هنرمندی که سی و هفت سال مداوم نام ایران را با یکی از مهمترین و حرفه ای ترین آژانس های عکس بین المللی گره زده بود، آن هم در پاریس، یادآور مرگ های بسیاری ست که تاریخ معاصر کشور ما به خود دیده و بخشی از مردم را به سوگ نشانده اما عجیب اینجاست که چرا مدیران امرِ هنر و فرهنگ کشور جز سکوت و کتمان در برابر این فقدان ها، ماموریت دیگری برای خود متصور نمی شوند.

عکسهای منتشر نشده

در بیست و چهار ساعتی که از اعلام خبر عطار گذشته، تا به حال بیش از دهها مصاحبه منتشر نشده، چندین فیلم و چندین رزومه حرفه ای از او منتشر شده و لابد خواننده این سطور یا به واسطه همین نوشته ها، آشنایی با او یافته یا خاطره او را با عکس هایی که عطار از روزهای انقلاب اسلامی و حوادث آن روزهای متلاطم گرفته زنده کرده است. هنرمندی تا این پایه آشنا و مردمی که عکس ها و نگاتیوهایش بخشی از تاریخ تصویری ایرانی ها از مهمترین وقایع معاصر کشور بوده اکنون در پاریس آرامیده است در حالی که سالها آرزو داشت به کشورش بازگردد و بتواند همچون شهروندی هنردوست و هنرمند از ساده ترین حقوق خود بهرمند باشد.

انقلاب اسلامی
میدان آزادی

تکاپوی تهران در روزهای همجوار با بهمن ۵۷، تسخیر و به آتش کشیدن شهرنو، پایین کشیدن مجسمه شاه در نقاط مختلف شهر و … تنها بخشی از میراث تصویری عطار برای مردمی ست که پابه پایشان خیابان های منتهی به میدان های شلوغ شهر را طی می کرد تا ناظر و راوی یکی از مهمترین انقلاب های قرن باشد اما چرا همان انقلاب، به او و هنرش احترامی نگذاشت و نگذاشت حتی سالهای سرطانی آخر عمرش را در کشور خود بگذارند؟

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید

سویه ضدامپریالیستی

سویه ضدامپریالیستی عطار نه برای مسئولان نیاز به اثبات داشت و نه خود سعی به نمایش آن داشت. او حتی در سالهایی که ایران نبود به لطف حضور در آژانس عکس مگنوم، توانست یکی از معدود عکاسان جهان باشد که درون خانه خدا در مکه را عکاسی کرده، از سوی دیگر در تمام پروژه های عکاسی اش، از ویتنام گرفته تا اروپا، او همچنان هنرمندی متعهد بود و بعید است که در رزومه اش بتوان سرنخی از عناد علیه مردم و میهنش سراغ گرفت اما در نهایت او نیز چون بسیاری از هنرمندان هم عصرش، مجال این را نیافت که آسوده بر خاک کشورش، آخرین نفس ها را بیرون بدهد.

عباس عطار
عباس عطار

سرنوشت چهره های وطن

مرگ تراژیک هنرمندان، نویسندگان و روشنفکران ایرانی در غربت اما لااقل برای مردم ایران چندان دور از ذهن و پیچیده نیست؛ سرنوشت چهره های وطنی که در چند دهه اخیر به زادگاه خود بازگشته اما در نهایت عطای آن را به لقایش بخشیده اند، از یک سو و زندگی نباتی و هراسناک هنرمندانی که در طول این سالها در کشور مانده اند اما هر روز به فراخور اندیشه ها و هنرشان، یا وابسته خوانده شده اند و یا جاسوس، هر هنرمندی را روبه روی همان سه راهی قرار می دهد که مهدی اخوان ثالث در شعرش آفریده و در نهایت طبیعی ست که آنها با خود زمزمه کنند:

«بیا ره توشه برداریم     قدم در راه بی برگشت بگذاریم».


*این یادداشت در جامعه نو نیز به چاپ رسیده است.

ممکن است شما دوست داشته باشید

نظرات بسته شده است.