مردمانی که همه چیز را با یکدیگر تقسیم می کردند

كسي به كسي رحم نمي كرد. هر كس فقط سنگ خودش را به سينه مي زد. كسي نه باور ديني داشت و نه عرق ملي.

مردمانی که همه چیز را با یکدیگر تقسیم می کردند|سرزمین هنر|سید رضا اورنگ|فرهنگی

دو روستا نزدیک هم قرار داشتند، اما از لحاظ، رفتاری، اخلاقی، فرهنگی و دینداری، هزاران سال نوری بین شان فاصله بود.

در روستای اول که بزرگ تر و غنی تر بود، همیشه بر سر مقام و پول دعوا بود. کسی به کسی رحم نمی کرد. هر کس فقط سنگ خودش را به سینه می زد. کسی نه باور دینی داشت و نه عرق ملی.

روستای دوم از لحاظ مادی فقیر محسوب می شد، اما مردمانی قانع داشت که همه چیز را با یکدیگر تقسیم می کردند. از مناره های مسجد کوچکش همواره بانگ اذان بلند بود و مردمی داشت شکرگزار که در دارایی و نداری خدا را سپاس می گفتند.

روزی کرکس خشکسالی بر شانه های هر دو روستا نشست. در روستای اول مردم برای نجات خود، یکدیگر را می کشتند تا لقمه ای نان به دست آورند. والدین به فرزندان و فرزندان به والدین رحم نمی کردند. طولی نکشید که تمام اهالی روستای اول یا کشته شدند یا از گرسنگی مردند.

در روستای دوم نیز خشکسالی شدید بود، اما چون مردم قانعی بودند و همیشه به کم می ساختند، آنچه داشتند با یکدیگر تقسیم کردند و خوردند و محبت شان نسبت به هم از قبل هم بیشتر شد. دیری نگذشت که خشکسالی به پایان رسید و آنان توانستند با محبت و قناعت بر بلای روزگار پیروز شوند. از روستای اول اثری روی زمین باقی نماند، نه از مردمش و نه از مزارع و باغ هایش.

 

 

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

6 + 1 =