لیلی بخشی و کتاب “همه ما مثل هم هستیم”- قسمت اول

لیلی بخشی متولد خرداد ماه سال ۱۳۶۱ است . اولین کتاب او با عنوان “همه ما مثل هم هستیم” در آذر ماه سال ۱۳۹۵ از انتشارات البزر به چاپ رسید و اکنون در حال آماده سازی برای چاپ دوم می باشد. رمان دوم لیلی بخشی به نام “که هنوز من نبودم” ، باز هم از انتشارات البرز برای نمایشگاه امسال در اختیار علاقه مندان قرار میگیرد. وی نه تنها یک بانوی نویسنده است ، بلکه یک کتابخان حرفه ای هم می باشد.

هنرلند خانم لیلی بخشی ، چه شد که به نوشتن روی آوردید؟

در واقع هیچ وقت نتوانسته ام برای نوشتن و قصه هایم ابتدا و سرآغازی در نظر بگیرم. از همان زمان که نوشتن نمی دانستم قصه گوی کودکان کوچکتر از خود بوده ام. و بعدها که به مدرسه رفتم همیشه طولانی ترین انشاء و بالاترین نمره در آن، متعلق به من بود. اگر دقیقاً بخواهم درخصوص چاپ کتاب بگویم. شاید اولین داستانم که یک داستان کوتاه بود را وقتی هجده سال داشتم نوشتم و پدرم آن را به دوستش که در انتشارات معتبری کار می کرد، نشان داد و با پاسخ “بیشتر تمرین کند” مواجه شدم. آنجا بود که فهمیدم حالا حالاها باید بدوم. سال ها می نوشتم و دنبال ناشر می گشتم. ناشرینی که حتی حاضر نبودند نگاهی به قصه هایم بیندازند. همواره با جمله ی “کتاب اولی چاپ نمی کنیم” مواجه می شدم. چند سالی امیدم را از دست دادم و حتی دیگر ننوشتم. تا اینکه در سال نود و چهار با دوستان عزیز نشرالبرز آشنا شدم و توانستم فرصتی برای ارائه داستانم بگیرم. داستان اولم رد شد و هنوز گوشه ای در آرشیو کامپیوترم مانده تا شاید روزی نوبتش بشود. داستان دومم توسط نشرالبرز تایید شد و در سال نود و پنج به چاپ رسید.

هنرلند از چه نویسندگانی خوانده اید و سبک نگارش کدام را بیشتر می پسندید؟

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید

تقریباً از تمام نویسندگان معروف حداقل یک کتاب خوانده ام؛ از شکسپیر تا همین جوجو مویز که این روزها کتاب هایش در ایران طرفداران بسیاری دارد. شاید گفتنش درست نباشد اما اغلب فکر می کنم خیلی حیف است که ایرانی ها کتاب نویسنده های قدیمی و صاحب نوبل ادبیات را نمی خوانند. اگرچه خواندن کتاب های تجاری و به روز خیلی خوب است و خودم هم از آن ها غافل نمی شوم اما حیف نیست آدم مارکز نخواند، رومن رولان، همینگوی، هاینریش بُل و کامو نخواند؟

شخصاً دوستدار کتاب هایی هستم که آدم را به چالش بکشد حالا یا کتاب هایی از جنس گفتگوهای درونی مثل کتاب های هاینریش بُل و سلینجر، یا کتاب های ساده ای که خیلی حرف دارند و آدم باید حرف ها را برای خودش رمزگشایی کند مثل کتاب های همینگوی و بکت، یا کتاب های حادثه ای-پلیسی که فراز و نشیب هایش ذهن آدم را درگیر می کند مثل کتاب های دن براون و گیوم موسو.

هنرلند نوشته های کدام یک از نویسنده هایی که خوانده اید بر روی نوشته های شما تاثیر گذاشته اند؟

به شکل شگفت انگیزی نویسنده هایی هستند که بعد از اتمام کتاب هایشان، کتاب هرگز در ذهن من تمام نمی شود! گویا کتاب چیزی به روح آدم اضافه می کند. مثلا بعد از خواندن صد سال تنهایی مارکز یا پیرمرد و دریای همینگوی من هرگز نتوانستم آن صحنه های آخر را فراموش کنم. یا بعد از پایان کتاب مسیح باز مصلوب نیکوس کازانتزاکیس آدم نمی تواند به زندگی عادی بازگردد. ولی تمام این علایق دلیل نمی شود که روی کتاب های خودم تاثیری گذاشته باشند. نه اینکه نخواهم، من نمی توانم مثل نویسنده های محبوبم بنویسم،هیچکس نمی تواند، آن ها شاهکارهایی هستند که هیچوقت تکرار نمی شوند. اگرچه اعتراف می کنم خیلی جاها سعی کرده ام آخر قصه ام، فقط قصه تمام نشود و یک نتیجه ی انسانی از آن گرفته شود و این را وامدار نویسنده هایی هستم که عقایدم از داستان هایشان شکل گرفته است.

گفنگو با خانم لیلی بخشی ادامه دارد…

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

43 − 42 =