لسانی از قلب کویر

مهشاد لسانی را از قبل می شناختم؛ از طریق نوشته ها و کتابهایش. اولین روزی که او را دیدم در کلاس های استاد محمد جواد جزینی در فرهنگسرای ابن سینا بود. تازه کتاب از قلب کویر را نشر علی توزیع کرده بود. من هفته قبل از اینکه مهشاد را ببینم کتاب را خوانده بودم.

به نظرم بانویی آمد کوشا،فعال،با نشاط،سر زنده و خستگی ناپذیر.با اینکه فرزند دختر کوچکی داشت و چندین کتاب هم چاپ کرده بود ولی برای آموختن تشنه بود و شیفته یاد گرفتن چیزهای تازه.

تلاش بی وقفه مهشاد درسی است که از او گرفتم.از او تا به حال رمانهای مختلفی چاپ شده و در وبلاگ نویسی تلاشهای زیادی کرده است.

با مهشاد به گفتگویی صمیمانه نشستیم.پرسشهای خودم را حذف کردم تا از اطناب بکاهم و پاسخهای دل نشین او را گذاشتم.

با تشکر از بانو مهشاد لسانی این گفتگو را همراه با داستان کوتاهی از او که برنده جایزه هزار دستان نیز شده تقدیمتان می کنم.

به امید روزهای روشنتر و درخشانتر برای این نویسنده کوشا و پر تلاش

.

من مهشاد لسانی متولد شهریور ماه هستم و ۳۶ سالمه و در تهران به دنیا امدم.اگر بخوام راستش رو بگم،باید بگم که از ۸ سالگی شعر می گفتم.یعنی آغاز نوشتن من همون موقعها بود.اولین رمانم رو توی ۱۵ سالگی نوشتم که هنوز دستنوشته هاش رو دارم با تاریخ.موضوعش هم در مورد انقلاب و یک پسر ریزه میزه بود که از بطن جامعه ی تنگدست سالهای قبل از انقلاب برخاسته بود‌ و عاشق دختر یکی از سرهنگهای ساواک میشد و در بحبوحه انقلاب زندگیش را از دست می داد و پایانی تلخ داشت.بعد از اون چند داستان فانتزی نوشتم که یکیش به نام “جنگل پنجم” برگزیده ی مسابقه ی ادبی منطقه ۶ شد.همینطور با نشریه دبیرستان و دانشگاه تهران همکاری کردم و براشون نقد فیلم می نوشتم.نقد فیلم “دو زن” از تهمینه میلانی در نشریه دانشگاه تهران چاپ شد.بعد از اون با روزنامه “البرز” همکاری داشتم و قطعه های ادبیم توش چاپ میشد.به وبلاگنویسی که اون موقعها بازارش داغ بود روی اوردم و تونستم سه سال پشت سر هم برای وبلاگ نویسی مدرن و به عنوان پر ترافیکترین وبلاگ،لوح تقدیر از پرشین بلاگ که جشنش توی امفی تاتر برگزار شد،دریافت کنم.باز هم فعالیتم رو بسط دادم و برای کار دوبله وارد انجمن گویندگان جوان زیر نظر مهرداد رئیسی شدم و عضو اونجا شدم و یاد گرفتم که چطور حسهام رو کنترل کنم و بتونم نقش رو بریزم تو صدام و با صدا شخصیت پردازی کنم. چند تا فیلم ویدیویی هم کار کردم.واقعا دوره ی خوبی بود و اساتید خوبی مثل “هومن خیاط” و “امین قاضی”(گوینده ی نقش فیلیکس) داشتم.بالاخره بعد از اون همه نوشتن دو تا از رمانهام رو دادم برای چاپ که با استقبال خوب وغیرقابل باوری رو به رو شد‌.اولین کتابی که به طور حرفه ای خواندم شاید برگرده به دوران کودکی و بلوغ .زنبق دره ی بالزاک و پولین امیل زولا یا در خاک خفته اکساندر دوما رو واقعا دوست داشتم.رمان زیاد می خوندم.تمام آثار ژول ورن رو هنوز دارم.رمان ایرانی هم چشمهایش علوی و قلعه ی پری رو که مال پدربزرگم بود،خوندم و  بعد رفتم سراغ تنگسیر چوبک.به واسطه ی کتابخانه ی پدربزرگم و یکی از دوستان دوران راهنمایی،من خیلی زود با چوبک،هدایت و حمزه سردادور که رمانهای قطورِ تاریخی مینوشت، آشنا شدم و خواندن رو شروع کردم.

در خانه به جز خواهرم مشوقی نداشتم ایشون هم فقط می خوند،گریه می کرد می گفت بقیه ش چی شد،تلخ تمومش نکنی!!! :)))  این مساله اعتماد به نفسم رو بالا برد.سومین رمانم که همین از قلب کویر ه با نشر علی چاپ شده،که یک رئال درامه که خوش درخشید و پر فروش شد و در انتظار تجدید چاپ هست.خوشحالم از اینکه انقدر فیدبکهای خوب و کاملا متفاوت در مورد کویر گرفتم.یعنی واقعا نمی دونستم که مخاطبین انقدر نکته سنج هستند و ریز مطالب رو میبینند و برداشتهاشون انقدر درسته.خوشحالم که لایه ی عاشقانه ش عاشقانه_دوستان رو راضی کرد و لایه زیرینش که مسایل و مشکلات و فساد زیرین و پنهان جامعه ی امروزی بود، اونهایی رو راضی کرد که توقعشون از یک کتاب بالاست. چهارمین رمانم که هنوز چاپ نشده میشه گفت کمی کنایه زده به اوضاع جهان و سیاست و… .الان هم پنجمین رمانم در دست ویرایشه.من لیسانس مترجمی زبان انگلیسی هستم و مدرک المانی هم دارم.توی چند شرکت بازرگانی کار کردم و با مردمان خاص غیرایرانی و انواع و اقسام مشکلات دست و پنجه نرم کردم.توی دانشگاه با استاد کیا و نفیسی چندین واحد نقد ادبی و رمان که یکی از بهترین و شیرینترین دوره ها بود،گذراندم.اونجا با ادبیات کلاسیک جهان آشنا شدم و ژانرهای ادبی رو شناختم.گرایشم بیشتر به نچرالیستهاست.اساتید بعدیم استاد جزینی و گودرزی بودند که خب من از همه شان آموختم.و استاد جزینی قلم درست رو دست من داد‌.در حال حاضر در حال جمع اوری و چاپ مجموعه داستانم هستم که به امید خدا زودتر به دست مخاطبانم برسه.۵ تا از این داستانها مثل پله،باکره و کلاغ،دیشب و خورشید به مراحل نیمه نهایی و نهایی جشنواره های معتبر و بین المللی داستان کوتاه راه پیدا کرده اند و یکیشان برگزیده جشنواره هزاردستان در سال ۸۷ شد.

داور جشنواره ی “داستان کوتاه سبزینه” هم بودم و یک سری از داستانها رو داوری کردم.

من هم داستان کوتاه رو دوست دارم هم رمان رو.فعالیت در هر دو حوزه برام لذت بخشه.اینکه فقط در چند صفحه بتونم حرفم رو در قالب کلمات بزنم و شخصیت پردازی کنم و در انتخاب کلمات و روابط علت و معلولی خست به خرج بدم ،ذهنم رو باز می کنه و باعث میشه نوشتن برام لذت بخش بشه.وقتی نقدهای مثبت استادم رو در مورد نوشته هام دریافت می کنم،این لذت چند برابر میشه.

رمان هم که جای خود داره برام و از ارزش ویژه ای برخورداره.عاشق درست کردن کشمکش و انداختن گره توی داستانم.

در مورد چاپ کتاب پروسه اش کمی طولانی شده این روزها. البته اون دسته از نشرهایی که خودشون سرمایه گذاری می کنند بررسی کتابشون کمی طولانیست .وگرنه راحت میشه با هزینه خودمون کتاب چاپ کنیم که در اون صورت شاید یک جایی با شکست رو به رو بشه.دیگر نشرهای خوب گزیده کار می کنند چون بازار نشر و کتابخوانی کمی افت کرده و هر چقدر سوژه بکرتر باشه شانس باز شدن جاش توی بازار نشر بیشتره.توصیه م اینه که علاقمندان عزیزی که دوست دارند بنویسند،باید اول تجربه ی زیستی خوبی داشته باشند.یعنی توی اجتماع با اقشار مختلف و فرهنگهای خاص در ارتباط باشند تا داستانهاشون پس زمینه داشته باشه و یک داستان عاشقانه یا مثلا” حادثه ای صرف در نیاد.بعد هدفشون رو از نوشتن مشخص کنند. هدفشون تخلیه روحیست؟فقط عشقه؟یا دوست دارند حرف برای گفتن داشته باشند و در این صحنه ماندگار  باشند. میتونن برای ارتقاء سطح،تو کارگاههای داستان نویسی شرکت کنند.کارگاههایی که از ب بسم الله شروع به اموزش می کنند و توی قالب می ریزند ایده ها رو تا خلاقیت از همونجا شکل بگیره و بروز کنه. به نویسنده های بزرگ و شاهکارهای دنیا کاری ندارم اما به عقیده ی من فطری نویسی تا یک جایی جواب میده ولی از اونجا به بعد در جا زدنه و تکرار خود نویسنده ست که بعد از یک مدت دلزدگی برای خود نویسنده به وجود میاره  و حس میکنه توی این اقیانوس ژرف از کتابهای خوب و سوژه های ناب حرفی برای گفتن نداره…من اوایل از اینکه نوشته هام رو توی قالب بریزم،به شدت فرار می کردم اما بعد دیدم واقعا اشتباهه.یک مثال خیلی آسون میزنم.وقتی یک قناد که میخواد کیک بپزه،همه ی مواد لازم رو باید توی مایه ی کیک بریزه و بعد مایه ی اماده شده رو بریزه تو قالب و بگذاره داخل فر.مطمئنا این کیکی که این قناد میپزه با کیکی که یک قناد دیگه بدون در نظر گرفتن مواد لازم و بدون قالب میپزه از نظر بو رنگ و طعم کاملا متفاوت و خوشمزه تره و طرفدارش هم بیشتره.در مورد داستان کوتاه هم که کلا راهش از رمان جداست،به گفته ی اساتید به یک نتیجه رسیدم؛ و همه جا و به دوستان عزیز نویسنده م که ازم نظر میخوان گفتم.داستان کوتاه یک جورهایی مثل نمازه هر دو رو میشه در عرض ۲۰ دقیقه خوند.اما درست و با قواعد خاص خودش.مثلا نمی تونیم بگیم قنوت مستحبه نباید خوند یا مثلا کمرم درد می کنه.رکوع رو ولش کن یا سجده مهم نیست.خب اون نماز درست نیست و ما رو به هدفمون نمیرسونه.داستان کوتاه هم همینه بدون داشتن فرم و تکنیک و ایده ی خوب داستان عقیم می مونه و فاقد ارزش ادبی میشه.

توصیه دیگه م اینه که نویسنده های تازه کار توی جلسات نقد و داستانخوانی شرکت کنند و اطلاعاتشون رو به روز نگه دارند.از نقد شدن نترسند چون حتی اگر نقدی غیرمسئولانه و از روی سلیقه ی شخصی باشه،باز هم گوشه هاییش می تونه راهگشا باشه.در مقابل هر گونه نوگرایی گارد نداشته باشند و انعطاف پذیر باشند و با جریان روز پیش برن.چون هنر بی انتهاست و هر روز یک چیز جدید برای آموختن در چنته داره.اگر بخواهیم خودمون رو محدود یک سری عقاید بکنیم،مطمئنا باختیم.یکی از عواملی که باعث میشه کار افت کنه،شتابزدگی در نوشتن و چاپ کتابه.اینکه پشت سر هم کتاب بیرون بدن و یا دو سال یکبار یک کار قوی ارائه بدن،خیلی با هم فرق می کنه.

در مورد ژانرهای فیک و یا پورن عقیده م اینه که دوره شون خیلی کوتاهه و از بین خواهند رفت.و صد البته این ژانر هم بر اساس نیازهای جامعه شکل گرفته که نمیشه اینجا زیاد بازش کرد و بحثش مفصله.

در آخر هم برای شما و دست اندرکاران عزیز هنر لند ارزوی موفقیت و بهروزی دارم.

و برای اون دسته از عزیزانی که دوست دارند بنویسند و قلم بزنند هم آرزوی پیشرفت و سربلندی دارم.

با تشکر

مهشاد لسانی

.
داستانک
«شاید یک رویا باشد»

(برنده جایزه داستانک صد کلمه ای جشنواره هزاردستان)

عقربه های ساعت دوی بعدازظهر را نشان می دادند.یک دفعه دلش هر ریخت پایین.از زیر تور سفید صورت امید را دید زد.
– وکیلم؟؟
_بعله!
صدای تیز زنی از میان جمع ،سکوت اتاق عقد را جر داد:
این دختره دیوونه س!تو هم دیوونه تری که می خوای بگیریش!
***
دختر چشمهایش را باز کرد.
سقف سفید بود.همه چیز سفید بود.سفید سفید.
صدای زمزمه ای به گوش می رسید.
دو پرستار پاهاش را با بند،محکم به تخت فلزی می بستند.
صدایشان کم کم واضح شد،پچ پچ می کردند انگار.:
_طفلکی! هیچ کس نمی آد دیدنش؟
_هیچ کسو نداره! پسره ولش کرده و رفته!
– پدرو مادرش چی ؟
_پرورشگاهی بوده… الان ۲ ساله که آوردنش “روزبه”.هر روز ساعت دوی بعدازظهر میزنه به سرش.

کتاب از قلب کویر نوشته مهشاد لسانی
ممکن است شما دوست داشته باشید
7 نظرات
  1. حمید می گوید

    بانو لسانی شخصیت بسیار مهربون چ خوبی داره، تا حالا آثار ایشون رو نخوندم اما کتاب های ایشون با واکنش خوبی مواجه شده که این امر بیانگر توانایی بالای ایشونه. بهترین آرزوها برای ایشون

  2. شیرین می گوید

    واقعا نویسنده خوب و ارزشمندی هستند من رمان از قلب کویر رو خوندم و واقعا باید بگم جای تبریک داره چنین قلم و سوژه ای
    موفق باشید نویسنده خوش آتیه

  3. لیلا می گوید

    خانم لسانی قلمتون مانا باشه و همیشه برامون بنویسید
    قلب کویر واقعا یک کتاب عالیه
    موفق باشید

  4. لیلا می گوید

    واقعا نویسنده تواناو ارزشمندو البته مردم دار هستن
    من از طریق فضای مجازی با ایشون آشنا شدم و من مطمعنم که در آینده نزدیک شاهدموفقیتهای بیشترشون خواهیم بود.عاشق قلمشون هستم

  5. افسانه می گوید

    خانم لسانی نویسنده ای بسیار توانا و خوش قریحه هستند که به وسیله ی نوشته هاشون، خیلی سریع و ظریف با مخاطب ارتباط برقرار می کنند و در جامعه ای که متأسفانه سرانه کتابخوانی مردم زیر خط فقره، تونستن مخاطبین بسیاری رو چه در مارکت کتاب و چه در فضای مجازی متقاعد به خوندن کتاب کنند که این خود بسیار قابل تأمل و تقدیره. به نظر من مسؤولین محترم باید از چنین افراد توانمند و پتانسیل ارزشمندشون در جهت ارتقاء و بسط و گسترش فرهنگ کتابخوانی در کشور بهره ببرند. به امید موفقیت روز افزون برای نویسنده توانا و مردمی سرکار خانم مهشاد لسانی عزیز و تشکر از مصاحبه خوبی که هنرلند با ایشون ترتیب داده بود.

  6. فدایی می گوید

    واقعا خانم لسانی نویسنده چیره دستی وبقدری
    قلمشون دوست دارم که وقتی رمانی ازش میخونم
    دیگه نمیتونم از کتابشون بگذرم قلب کویر شون یک شاهکار امیدوارم همیشه موفق باشند ومن
    برایشون ارزوی بهترین ها را در عرصه رمان نویسی دارم موفق باشید

  7. ناشناس می گوید

    من برای این نویسنده عزیز ارزوی موفقیت روز
    افزوان در تمام مراحل زندگی بخصوص نویسندگی را دارم امیدوارم همینطور که رمان از قلب کویر به چاپ سوم یا شاید هم بیشتر رسید باز هم در اینده رمان های بیشتری ازشون بخونم واقعا قلمشون زبیاست با ارزوی بهترین ها برای نویسنده محبوبم

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

55 − = 49