فروشنده،فیلمی متعلق به جغرافیای جهان

دوستی به نقل از دوست اسپانیا یی اش می گفت:در فرودگاه یکی از کشورهای خارجی من و دوستم که ژاپنی بود دچار یک مشکل واحد در خصوص ویزا شدیم. از مکالمه انگلیسی دوست ژاپنی با پلیس گذر نامه آن کشور متوجه شدم که بحث به کارگردان مشهور ژاپنی کوروساوا کشیده شد.این بحث هنری منجر به حل مشکل او شد،اما مشکل من اسپانیایی که دقیقا مشابه او بود حل نشد. دوست اسپانیایی گفته بود: اگر ما هم کارگردانی مثل کوروساوا داشتیم الان مشکل من هم حل شده بود.

منظور من از طرح این مقدمه ی مطول این است که عرض کنم خوب است ما هم فیلمسازانی مانند کوروساوا داشته باشیم که مانند کوروساوا ما را به جهان معرفی کند. آنگونه که حتی اقشار مختلفی از جامعه مثل  پلیس  هم که معمولا به طور اعم با هنر بیگانه هستند بتوانند به واسطه وجود او کشوری را بشناسند و مشکلی را حل کنند.

بحث اصلا مقایسه فرهادی با هیچ فیلمساز خارجی نیست. بحث بر سر این است که فرهادی توانسته سینمای ایران را به جهان بشناساند. مانند چند نفر انگشت شمار دیگر از جمله مرحوم کیا رستمی.

جایزه گرفتن از منظر بعضی ها شاید مهم نباشد ولی معرفی شدن و مطرح شدن به عنوان یک فیلمساز هنرمند قطعا دارای اهمییت است و فرهادی کسی است که جوایز بسیاری در سطح جهانی کسب کرده و این یعنی دیده شدن ایران و سینمای ایران.

…و اما فیلم فروشنده،بسیاری از آنان که اهل هنر هستند و سینما را دوست دارند موفق شده اند فیلم فروشنده را ببینند و نقدهای بسیاری هم بر آن شده است.

«ویلی» و «لیندا»،کاراکترهای اصلی نمایشنامه «مرگ فروشنده» اثر «آرتور میلر» هستند. مهمترین نکاتی که در این نمایشنامه ذهن من را به خود مشغول کرده بود و آن را در طول تماشای فیلم بر داستان فرهادی منطبق کردم بلاتکلیفی بیلی و معلق بودن بین امروز و فرداست. ویلی خود را همیشه عامل ناکامی خانواده اش می داند. ویلی در پایان داستان مرگ فروشنده با مرگ خود(خودکشی) سعی می کند با پول بیمه عمرش سرمایه ای برای خانواده به ارث بگذارد. مرگی که خودش انتخاب می کند. مرگ ویلی پایان این تراژدی است.

فیلم «فروشنده»ی «فرهادی»  داستان زوجی است به نام «عماد» و «رعنا» .

عماد معلم ادبیاتی اخلاق مدارو با سواد و هنرمند است که به همراه همسرش در تئاتر هم بازی می کنند.فیلم فرهادی و نمایش آرتور میلر در راستای هم پیش می روند و البته فقط در جاهایی به هم پیوند می خورد.فیلم فرهادی سرشار از نمادها و نشانه هاست. از ترک برداشتن دیوار و شیشه در ابتدای فیلم تا اشاره به مضامین مختلف فیلم گاو داریوش مهرجویی در کلاس درس وطعنه ها و کنایه های مختلف در لابلای دیالوگها…با همه اینها فیلم فروشنده اصغر فرهادی را نمی توان به جغرافیایی خاص محدود کرد.همانگونه که مرگ فروشنده آرتور میلر هم می تواند در هر جغرافیایی اتفاق بیافتد.این فیلم و این نمایشنامه می توانند تکه پازل های گم شده ای از زندگی باشند که در هر جغرافیایی امکان وقوع دارند.

اینکه برخی در نقدهایشان می گویند این جزیی از استثنائات است باید از آنان پرسید که داستان سر گشتگی و سر در گمی و حیرانی یک مرد که یکباره بلایی بر زندگی اش آوار شده و سرگردان و واله نمی داند باید چکار کند کجایش استثنا است؟ و آیا این سر گشتگی و حیرانی نمی تواند برای هر انسانی در هر کجای دنیا اتفاق بیفتد؟!

در یک کلام اصغر فرهادی فیلمسازی است که ثابت کرده می تواند درفیلمهایش با جزیی ترین اتفاقات زندگی شروع کند و کلی ترین وقایع را مطرح کند.او چنان تو را به دنبال داستانش می کشد که لحظه به لحظه با شخصیتهای داستانش رنج میکشی و حتی با آنها به گریه می افتی!

فیلمهای فرهادی را سکانس به سکانس که نه،بلکه ثانیه به ثانیه باید دید.زیرا او در هر ثانیه حرفی برای گفتن دارد.رابطه علت و معلولی در تمام پدیده ها و دیالوگها وجود دارد.هر جمله ای که بیان می شود علت بیان جمله بعدی است و هر اتفاقی معلول علتهایی است که قبلا رخ داده است.

سوال بر انگیزی از ویژگی های فیلمسازی چون فرهادی است.همانگونه که در فیلمهای در باره الی و جدایی و…سوالهای مکرری در ذهن ایجاد می شد در این فیلم هم اینگونه است.

the-salesman
فیلم فروشنده اصغرفرهادی

چرا رعنا در را باز کرد؟ چرا عماد خودش در پی یافتن متعرض بود؟آیا اصلا عماد قصد انتقام گرفتن داشت؟چرا عماد نمی خواست به پلیس چیزی بگوید؟و….همه اینها گره افکنی های هنرمندانه فیلمساز است و سپس گره گشایی های پی در پی که با مونتاژ موازی با صحنه تئاتر و نمایش مرگ فروشنده،تماشاچی را به جایگاهی می رساند که به آرامی همذات پنداری اش با شخصیتهای فیلم شکل می گیرد و در پایان تراژدی ،با فرود آوردن ضربه نهایی یعنی مرگ متعرض ،کاتارسیس واقعی ایجاد می شود!

در طول فیلم نخواهی دانست که پیرمرد متعرض است یا متجاوز؟ و این خیلی خوب است.اینکه مردی مسن ، رفیق زنی به نام آهو است (که البته هرگز در فیلم دیده نمی شود) جای تعجب ندارد. یادمان باشد که (آهو) در ادبیات ما عیب هم معنا می شود.هر انسانی به واسطه تمایلات نفسانی در هر سن و سالی می تواند عیبی داشته باشد و به آهویی متمایل باشد!اتفاقا انتخاب مردی مسن به عنوان متعرض یکی از نقاط قوت فیلم بود که عماد سرگشته و حیران فیلم را سر گشته تر کرد. پیرمردی که مرده و یا زنده اش دیگر فرقی نمی کند!در انتهای فیلم پیرمرد متعرض با سیلی عماد نبود که مرد! او خودش مرگ را انتخاب کرد.او خودش خواست بمیرد،زیرا عیبهای وجودش آشکار شده بود واو را شرمسار کرده بود.

شرمساری او را کشت نه سیلی عماد و نه حتی بیماری قلبی!!!

اصغر فرهادی چنان هنرمندانه از تک تک هنر پیشه هایش بازی گرفته بود که نمی توانستی بینشان بهتر و بهترین را انتخاب کنی!اگر وظیفه توزیع جوایز با من بود،جایزه بهترین بازیگری را علاوه بر شهاب حسینی (با بازی زیبا و زیر پوستی اش )به ترانه علیدوستی و حتی آن پسر کوچولوی عینکی که نقش سرگردانی انسانها را در سنین کودکی بازی می کرد و یا پیرمردی که در پایان مرگ را بر گزید،اعطا می کردم.

داستان فیلم فروشنده به نظر من مثل دیگر فیلمهای فرهادی پایانی باز نداشت! تکلیف همه مشخص بود.ترک هایی که از ابتدای فیلم بر دیوارها و پنجره ها افتاد بر زندگی عماد و رعنا هم نقش بست. دیوار خشم عماد فرو ریخت و باران اشک رعنا سیلی بود که آرامش را از زندگی شان شست! پیرمرد با انتخاب مرگی ناگزیر،خانواده اش را خصوصا زندگی دخترش را نجات داد.

اما آنچه که پایان باز تمام داستانهای زندگی است این است که همیشه آهوهایی هستند که عمر به غفلت می گذرانند و همیشه گرگهایی هستند که در پی این آهوها سرگردانند و نیز هستند پرندگان شکسته بال و زخمی ای که نمی دانند و شاید نمی توانند قفس بشکنند!!!در پایان دوستان و هنرمندان و منتقدان عزیز را به منصفانه دیدن و منصفانه گفتن و منصفانه نوشتن دعوت می کنم.دیگر اینکه تا حدودی سر بسته از فیلم گفتم که لذت دیدنش را از شما نگرفته باشم.

به عنوان نکته پایانی جمله کوتاهی از نویسنده و همکار ارجمندم جناب رضا ساکی از صفحه اینستاگرامش نقل می کنم که نوشته بود: (دیدن فیلم فروشنده من را بی غیرت نکرد.)من هم می خواهم در تمام سالنهای سینمای شهر این فیلم را بارها و بارها ببینم و از دیدن یک فیلم خوش ساخت و خوش تکنیک و تماشای یک قصه زیبا بارها و بارها لذت ببرم.حالا انتخاب با شماست.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
2 نظرات
  1. Hamid می گوید

    من فیلم فروشنده رو ندیدم اما تحلیل زیبای شما در خصوص فرامرزی بودن هنر بسیار قابل تامل بود. سپاس بانو برزویی

  2. ناشناس می گوید

    سلام نقد بسیار زیبایی بود باید به کارگردان کشورمان ببالیم که بدون اینکه نسخه نویسی فیلمهای هالیوودی باشه با تفکر ونگرش زیبا توانسته هنر سینمای ایران با توجه به محدودیتهایی که دست وپا گیر ساخت فیلم هستند اینچنین جهانی شود .سپاس خانم برزویی وتبریک به کارگردان قابل کشورمان

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

77 + = 80