فراگیری تنظیم برنامه رادیویی در دو خط !

نویسنده: رضا چهره نگار

حتما پیش آمده که توی آگهی های تبلیغاتی نوشته شده باشد: فراگیری فلان مطلب یا فلان تخصص در کوتاه ترین زمان ممکن. مثلا یک بار که در یک آگهی بسیار درشت و پررنگ نوشته شده بود “فراگیری فلان نرم افزار تنها در یک جلسه”، ناخودآگاه با خودم زمزمه کردم: ” این یکی دیگه زده به سیم آخر”
در واقع گاهی به نظرم بد نمی آمد که همه چیز خیلی زود اتفاق بیفتد و کسی مرا از میان جمله بندی های بیهوده و حشویات پایان ناپذیر و تعارفات بیجا و مقدمه چینی های وقتگیر بردارد و بگوید: اصل کلام این است و خلاص. اما گاهی فکر می کنم برخی آموزه ها همچون زنی است که برای اینکه حالی از دوست خود بگیرد سریال صد قسمتی جذابی را در سه خط تا آخر برای او تعریف می کند و او را از لذت قرارگیری در تعلیق و شنیدن دیالوگ های زیبای فلان سریال دور می کند. آری.. گاهی این میشود که با دانستن یک خط فلان بی سوادالدوله فکر می کند از فلان نگون بختی که عمر خود را صرف درک ریزو پیز و زیرو بم موضوع خاصی کرده، بر موضوع مورد نظر مسلط تر است. همین است دیگر.. هنوز هم دانش به برخی از طریق وهم و رویا یا خواب یا وحی انتقال می یابد. گرچه عزیزان در این مسیر تنها معنی برخی اصطلاحات را نمیدانند که آنهم این روزها با یک جستجوی مجازی محقق میشود. مثلا آنها میتوانند با یک جستجوی کوچک بدانند که “سورئالیسم ،سبکی است که در آثار هنری به وهم و رویا مربوط میشود و ارتباطی با عالم خواب هم دارد. ضمنا فروید هم …” اینجاست که جستجوکننده ی ما پیش خود میگوید: ” من خودم تا تهش را فهمیدم. برای من کافیست. خودم سین را گرفتم و تا ته سورئالیسم با دالی چای نوشیدم و برگشتم.”
زمانی برای تفکیک سره از ناسره، ملاک ارزیابی هم نیاز نبود. او که درس خوانده بود میدانست و او که نخوانده بود و دانشگاهی نبود، نمیدانست. اینها را در خیابان و از روی لباس پوشیدن هم میشد از هم تمیز داد. اصلا کافی بود یکی دهان باز کند و آن یکی بازدمی بیرون دهد که تفکیک این دو قشر بلافاصله صورت گیرد. اما امروزه چه؟ این روزها مدارک دانشگاهی مثل نقل و نبات خیر و خیرات میشوند و از برخی دانشگاه ها بازاریاب ها تلفن می کنند و میگویند: جان عزیزتان بیایید و دکترا بگیرید. سر کلاس هم نیامدید خبری نیست. ما مشکلات شما را برای درس نخواندن و نفهمیدن هم درک می کنیم. دیگر چه میخواهید؟ کافیست شماره حساب ما را مورد اعتنا قرار دهید و دکترا بگیرید. سازمان ها هم که شکر خدا فاقد دیدگاه علمی و فنی شده اند و برای خود مناسبات دیگری دارند. اما این وسط او که میداند و او که نمیداند کجای این عرصه از هم سوا میشوند؟ اصلا سوا میشوند؟
سواد مزنه ای یکی از مهم ترین تعاریفی است که در عرصه های مختلفی همچون رسانه قابل بررسی هستند. سواد مزنه ای راهکاریست برای به کار گیری آنها که نمیدانند، نمیفهمند و هیچ ویژگی ممتازی ندارند اما جایگاه ممتازی را اشغال می کنند. سواد مزنه ای ابزار مهم مدیرانی است که برای مدیریت زیردستانشان نیازمند دانشی هستند که در نهادشان وجود ندارد. آنها حتی وقتی برای کسب دانش هم ندارند. آنها کسی را دارند که آنها را به متخصصی که توجیه شده است معرفی می کند. متخصص مربوطه میداند که قرار نیست از عمق ماجرا سخن بگوید. پس او در لحظه خود را در جایگاه دکان داری میبیند که شاگردش را توجیه می کند:
“ببین پسرجان! کسی می آید و نشانی ای میدهد. او بسته ای زرد رنگ را میدهد و این جعبه ی قهوه ای رنگ را میگیرد و میرود. تو به محتوای این بسته و آن کوزه کاری نداشته باش. فقط اینجا بنشین و مراقب باش. حالا من میروم و دکان را به تو میسپارم.” و این است حکایت دیدگاه مزنه ای ای که این روزها در شهرستان ها در عرصه ی رسانه هم باب شده است و ما با پایین ترین سطح دانش از تنظیم رادیویی، تهیه کننده و کارگردان تولید می کنیم. تولیدی که در پنج دقیقه یا کمتر هم میتواند صورت گیرد و نامدعی، پنج دقیقه بعد مدعی باشد.
فی المثل در تنظیم نمایش های بلند رادیویی این اصول میتواند کار کلیه ی علاقمندان را راه بیندازد. ما میتوانیم با شرح یک پاراگراف همزمان به تولید نویسنده ی رادیو، تهیه کننده ی رادیو و شاید از کنار آن چند شغل دیگر مبادرت کنیم. کل ماجرا و تنظیم مزنه ای رادیویی برای نمایش بلند رادیویی به این قرار است:
مدت زمان کل نمایش سی دقیقه است که به خاطر وجود تیتراژ و موسیقی متن و افکت، شما مزنه را بیست الی بیست و پنج دقیقه بگذار. یعنی با فونت چهارده در صفحه ی آچهار حدودا میشود بیست صفحه. تعداد کل صحنه ها را پنج صحنه ی هم اندازه بگیرید و برای صحنه ها فضای باز و بسته را یکی در میان مزنه کنید. دنبال دردسر نباشید و از نریشن و روایت غیرخطی و خلاصه ادا و اطوارهای هنری خودداری کنید. رویهم رفته در نمایش رادیویی کار غیرخطی جواب نمیدهد. سری که درد نمی کند را دستمال نمیبندند که! ضمنا سعی کنید تعداد شخصیت های داستان کم باشد و تا حد ممکن شخصیت ها رها نشوند. بهتر است تداوم یابند و تا آخر باشند. در هر صحنه میکروفن با کسی است که اولین کلام از زبانش جاری میشود. ضمنا بعد از هر صحنه هم زمان و هم مکان باید تغییر کند. شما به چرای آن کاری نداشته باش. ضمنا به یاد داشته باشید که در کار رادیویی تنها عنصر صداست که میتواند به مخاطب اطلاعاتی بدهد. این است که بی زحمت برای هر رخداد یا تغییری در کلام (که چیزی جز دیالوگ نمیتواند باشد) تمهیداتی در نظر بگیرید. میفهمید که منظورم دقیقا چه چیزی است. خلاصه قصه ی پر از تعلیق پر از حرکت و حادثه را فراموش نکنید. باور کنید برای خراب کردن یک ساختمان بزرگ در یک کار رادیویی یک افکت بیشتر خرج نمیشود. پس تخریب و انفجار را از نمایش های رادیوییتان دریغ نکنید. خلاصه الان شما یک نویسنده ی رادیو هستنید. چه؟! تهیه کننده؟! به هر حال فرقی نمی کند. تهیه کننده هستند. حالا جزییاتی هست که آنها را هم اضافه می کنم که تهیه کننده باشید. این بود آموزش تنظیم رادیویی در یک پاراگراف.
البته بهتر است این میان برخی آموزش ها هم در مراکز استانی درگوشی انجام شود. مثلا اینکه در ارزیابی برنامه ها و نمایش های بلند کدام موضوعات نمره ی بهتری میگیرند و کدام ارزیاب ها* چه خصایلی دارند. البته خطوط قرمز هم برای خود حکایتی دارند که مفصل تر از کل آموزه های رسانه برای کارآموزان این عرصه رخ مینمایاند.
غرض از سخنانی که در این جستار به میان آمد این بود که بگویم: این روزها اهالی رسانه مدعی تر از همیشه ( یعنی مدعی تر از دورانی که رسانه های ملی مخاطب زیادی داشتند) به نظر میرسند. ادعایی که جنس و ماهیت آن معلوم است. تاریخ به ما نشان داده است که هیچ ادعای گزافه ای زاییده ی بنیان علمی و دانش ژرف نیست. این است که عرض می کنم این سواد مزنه ای باعث ساده انگاری نسبت به ماهیت رسانه شده است. این است که مثلا فلان تهیه کننده ی سرشناس در حین تدوین فلان برنامه یا نمایش طنز مینشیند و همچون مخاطبی بی خبر از همه چیز فایل ضبطی را گوش می کند، توپوق ها و اصوات اضافی را حذف می کند، بعد هر کجای ماجرا خنده اش گرفت، به آن افکت خنده اضافه می کند. بعد سری به آرشیو موسیقی دلخواهش میزند و از بین موسیقی های مورد علاقه اش همان را انتخاب می کند که بیشتر از باقی دوست دارد. مثلا موسیقی ای که این اواخر بیشتر در تنهاییش گوش کرده را در بیشتر برنامه های اخیرش استفاده کرده است. القصه او این پندار را طی سال های اخیر پیدا کرده که برنامه سازی کار سختی نیست. گرچه این مهم در ناخودآگاه اوست و او در مقابل جوانان و علاقمندان این عرصه سینه سپر می کند و صدایی در گلو میکشد و میگوید: برای کار در این صنف و کسب اینچنین جایگاه هایی باید زحمت بسیار بکشند و دود چراغ بخورند. او این را میگوید چن میداند این روزها چراغ ها نفتی نیستند و دود چراغ گیر کسی نمی آید. او خوب میداند که در تفوق جایگاه این تهیه کننده بر آن یکی هر مناسبتی در میان باشد، آن مناسبت کیفیت برنامه سازی و تولیدات نیست. آنهم در مجموعه ای که همگی با سواد های مزنه ای بزرگ شده اند و سال ها بدون نیاز به اینکه دوباره به مزنه ها رجوع کنند و گذشته ها را بازنگری کنند، ارتزاق کرده اند. او میداند که بین سازمانی که از آن سخن میرانند و از حرمت های قدیمی آن تعارف تکه پاره می کنند، تنها نام و برندی بی معنی باقی مانده است. مجموعه ای که در آن کارمندان و پرسنل اداری نیروهای رسمی اند و عمده ی بودجه ی آن صرف ارتزاق ایشان میشود، اما برای تولیدات و خروجی های اصلی کسی هزینه ای لحاظ نکرده است. بله… از صدا و سیما حرف میزنم. سازمان صدا و سیمای وطنم ایران.


*برنامه های محتلف رادیوئی مراکز استانها به صورت دوره ای برای ارزیابی به تهران فرستتاده می شوند و آنجا توسط چند کارشناس مورد ارزیابی قرارمی گیرد. این روندهمیشه با چالشهایی مواجه بوده است .

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 74 = 79