عباس کیارستمی، نه هنرش را فروخت، نه مردمش را و نه وطنی را که دوست داشت

عباس کیارستمی مردی بزرگ و هنرمندی سترگ بود، آن قدر بزرگ که ذهن مدعیان و آنانی که به دروغ و از سر ریا خود را دوستدار این فیلمساز کاربلد می دانند توان فهم آن را نداشته و نخواهند داشت.

عباس کیارستمی، نه هنرش را فروخت، نه مردمش را و نه وطنی را که دوست داشت|سیدرضا اورنگ|سرزمین هنر|سینما

عباس کیارستمی مردی بزرگ و هنرمندی سترگ بود، آن قدر بزرگ که ذهن مدعیان و آنانی که به دروغ و از سر ریا خود را دوستدار این فیلمساز کاربلد می دانند توان فهم آن را نداشته و نخواهند داشت. آنانی هم که برای تظاهر و به چشم آمدن، در آغوش یکدیگر اشک تمساح ریخته و می ریزند نیز او را نشناخته و نخواهند شناخت!

سیاستمداران بی سیاست نیز کیارستمی را درک نکرده و نمی کنند. آنچه باعث شده عباس کیارستمی بر قله شهرت بایستد و به جای دست تفخر تکان دادن، سکوت هنرمندانه و عالمانه اختیار کند، تعداد فیلم هایی که ساخته است نیست، گرفتن نخل طلا و ده ها جایزه دیگر هم نیست، زیرا همه آنانی که باید او را بشناسند، می شناختند.

دلیل بزرگی عباس کیارستمی این بود که از روز نخست با شناخت کامل خود و جامعه اش وارد عرصه فیلمسازی شد.

از همان روزی که اولین فیلم کوتاه خود را ساخت، می دانست چه می خواهد و چه می خواهد بگوید و آن را تا لحظه آخر ادامه داد. اگر به او ادای احترام می کنیم و مفتخر به این کار هستیم، برای این است که عباس کیارستمی همواره خودش بود و هیچ چیز او و افکارش را تغییر نداد، نه گرفتن جایزه های متعدد، نه گیشه های خالی، نه بی مهری مدیران هنری، نه وسوسه پول و مقام، نه حمایت کشورهای بیگانه، نه چاپلوسی چاپلوسان بی هنر، نه بی سیاستی سیاستمداران، نه دوستان دشمن نما، نه تشویق های مکرر، نه شاگردان ناسپاس،نه هنرمندان بی هنر و نه هیچ چیز دیگری.

آن قدر در فن و هنر فیلمسازی توانا بود که بتواند با ساخت فیلم های مختلف گیشه پسند، میلیون ها تماشاچی را به سالن های تاریک نمایش فیلم بکشاند، اما چنین نکرد، زیرا او راهی را رفت که از اول انتخاب کرده بود، یعنی راوی انسانیت، عشق، محبت، دوستی و صلح برای همه مردم دنیا بودن.

عباس کیارستمی مانند مدعیان ریاکار، هیچ گاه فریاد عوام فریبانه سر نداد که عاشق ملت و مملکت خویش است، بلکه با عمل نشان داد و جانش را نیز پای آن گذاشت. عباس کیارستمی از پشت عینک انسان بینش، همه را دید و شناخت، اما کمتر کسی موفق شد تا او و افکار عالیه اش را آن گونه که باید بشناسد.

آنانی که خود را شاگرد و پیرو کیارستمی و سبک او می دانستند و می دانند، هرگز نتوانستند همراه او شوند و در ابتدا یا میانه راه از حرکت باز مانده، از جاده منحرف شده و به قهقرا رفتند.

آنان مرید عباس کیارستمی نبودند، فقط می خواستند از اعتبار این مرد بزرگ سوءاستفاده کنند که کردند، اما بعد ناجوانمردانه همه چیز را منکر شدند. همانانی که پس از فوت این هنرمند، به میدان آمده، گریبان چاک کرده و اشک دروغین ریختند.

بسیاری از آنانی که پس از درگذشت عباس کیارستمی سر و صدا به راه انداخته و ماتم سرایی کردند، هیچ کدام اعتقادی به این هنرمند و افکارش نداشتند، فقط فرصت پیدا کردند تا دوباره خودنمایی کنند. متاسفانه اهالی رسانه نیز مانند همیشه با آنان همداستان شده و این ریاکاری ها را در بوق و کرنا کردند.

عباس کیارستمی برای مردم فیلم نمی ساخت، درباره آنان می ساخت تا کسانی که خود را سیاستمدار، هنرمند و منتقد می دانند و مدعی همه چیز و همه کس هستند، بیایند این فیلم ها را ببینند و از مردم درس انسانیت یاد بگیرند.

کیارستمی کسانی و چیزهایی را می دید که دیگران قادر به دیدن آنها نبودند. به گورستان ها علاقه داشت، به خصوص قبرستان های قدیمی و دور افتاده، معمولا هر جایی که می رفت، اگر فرصت می شد سری هم به گورستان آنجا می زد.

کیارستمی قبرستان ها را نشانه مرگ نمی دید، بلکه آن را عین زندگی می دانست و می دانست که هر گور راوی یک زندگی است.به همین خاطر برای آرامش ابدی خود گورستانی را انتخاب کرد دور از هیاهوی شهرهای بزرگ.

کیارستمی، بزرگمردی بود که بعد از مرگش نیز دنبال مقبره آنچنانی نبود. او همه چیز را ساده و دوست داشتنی می دید، حتی مرگ را، اما آنانی که به دنبال اسم و رسم بودند و هستند،سال ها پس از مرگ اش نیز می خواهند از نام وی سوءاستفاده کنند، چه بد مردمی هستند اینان!

هر انسانی دوست دارد بر شانه های مردم تشییع شود، زیرا می داند با آنان مقبولیت پیدا کرده و نام و راهش باقی خواهد ماند. مردم بی ادعا با نیت خیر، دل پاک و از روی اعتقاد می آیند و زیر تابوت ها را می گیرند، اما سوء استفاده گران با نیت شر و برای خودنمایی از دور دستی به تابوت می زنند!

در طول تاریخ، فقط نام هنرمندان و ادیبانی باقی مانده که مردم آنان را حفظ کرده اند، زیرا کتاب ها و دانشگاه ها نمی توانند نامی را جاودانی کنند. بسیاری از مدعیان خودنما که این مهم را می دانستند، به جای دعوت از هم کیشان خود، مدام مردم را دعوت می کردند که برای تشییع پیکر عباس کیارستمی بیایند زیرا می دانستند که خود به چشم نمی آیند! مردم پاک سرشت احتیاج به قیم و دستور دهنده ندارند، آنان هر جا که لازم باشد می آیند و آن کاری را که باید انجام دهند، می دهند.کیارستمی نیز دوست داشت مردم پاک دل زیر تابوت او را بگیرند، نه مدعیان خودستا.

عباس کیارستمی در آرامگاهی که خود می خواست آرام گرفت، آرامشی ابدی دور از هیاهوهای دردسر آور. او قهرمان ملی در عرصه هنر بود، هنرمندی که نه هنرش را فروخت، نه مردمش را و نه وطنی را که دوست داشت. او همانجایی زیر خاک رفت که پای روی آن نهاده بود.

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

24 − 18 =