المهرجان السینمایی الوطنی وشعبی فی ایام ماضی و اهل هوایی ها-طنزنامه جشنواره فیلم فجر قسمت آخر
المهرجان السینمایی الوطنی وشعبی فی ایام ماضی واهل هوایی ها
طنزنامه جشنواره فیلم فجر قسمت آخر*
محسن فاضلی
امروز از برای آخرین یوم المهرجان الوطنی کما فی السابق بدون شال وکلاه به سوی عمارت سینماتوغراف خرامان / خرامان گز می نماییم و در خیال زرشک زرین می پروارنیم.
حالمان خوش نمی باشد.
غزال بانو از برای آزمایش کبد رفته می باشد و نگرانش می باشیم.
مصرف داروهایی که در طول این سنوات ازبرای بیماری انکولژی مصرف می نمایند عوارضش را نشان می نماید.
نگرانش می باشیم .
به جز ایشان مونسی نداشته بوده باشیم.
حالا که داریم “خیر سرمان این مسطوره را قلمی می نماییم داریم به صوت «ام کلثوم» ، “انت عمری” گوش جان می سپاریم”کوکب الشرق” وچه صوت حزینی دارد.
مارا به یاد عنفوان شباب در ولایت می اندازد “خرمشهر و آبادان” واشکمان را سرریز می نماید .
اَنتَ عُمری:
«تو تمامی وجودم هستی: عشق منی»….
به عمارت که می رسیم اهل هوایی هارا می بینیم درحالا نطاره به عابران و حجره ها می باشند..
سمیرامیس و سبزه قبا جامه گان ساری برتن نموده اند….
وسبزه قبا کماکان بازیگوشانه دارد..
به سوی ما می آید….
سلام می کند و ما هم پاسخش را می دهیم با تمسخره می گوید:
خوشبختی…
خوشحالی کیفتان کوک می باشد…
جناب عاشق دل خسته….
و کَل کَل کردن هایش ما را به وجد و سرو در می آورد…
می گوییم…
سبزه قبابانو ما چاکر شما می باشیم…و می گوید :
-چاکر از برای ما یا نه سمیرامیس خاتون .و می خندد…
-بلی هم شما وهم ایشان…. سمیرا میس به این مناظره می نگرد..
ومی خندد…
با هم سَلّانه سَلّانه قدم می زنیم.
سبزه قبا دستان باریکش را به دور دستانمان می گیرد. مثل یک کاکایی می ماند…
می گوید:
-امروز دیگر افلام مهرجان به النهایه می رسد..
می گوییم:
-بلی خاتون .
می گوید:
-شمایان اسفار کاتبان قرار می باشد به افلام “زرشک زرین اهدا نماید .
برق از سرمان می پرد…
می گوییم:
-شما از کجا با خبر می باشید ؟
ومی خندد.
-نه بانو هنوز معلوم نمی باشد.
از دوران مهرجان می پرسد و ما می گوییم :
-همگان از اهل فن و خبرگان سینماتوگراف می باشند. سیمرغ گان را ایشان اهدا می نمایند. به اسفار کاتبان هم مأموریت نموده اند زرشک زرین ها را اهدا نمایند.
و سمیرامیس می گوید:
-ما برای یوزارسیف امر نموده ایم از سال آینده یک مهرجان سینما توگراف راه بیندازند .و از همین داوران مذکور دعوت بنماییم.
می گوییم:
-انشالله خیر می باشد. ما هم در جوارتان خواهیم بود.
سبزه قبا شیطنت می نماید:
-شما را هم به رأس دبیر مهرجان می گماریم.
ومی خندد ..
می گوییم :
-سبزه خاتون شما لطف دارید.
-بلی خیلی وافر……..
دلمان برای اهل هوایی هنوز نرفته تنگ شده می باشد .از فردا دیگر اهل هوایی به عمارت نخواهند آمد. مهرجان هم به النهایه رسیده می باشد . سمیرامیس می گوید:
-شما از برای اختتامیه به عمارت بلادیه “برج میلاد را می گوید” دعوت نمی شده باشید ؟
می گوییم:
-خیر بانو . آن جا از برای ازما بهتران می باشد .ما اسفار کاتبان را ممنوع الورود نموده اند .وگرنه در همان ضیافت سیمرغ زرشک های زرین را به افلام اهدا می نموده ایم .
سبزه قبا می گوید:
-ازما بهتران یعنی کی جناب ژورنالیست؟
می گوییم:
-خودمان ندیده ایم برایمان نقل نموده باشند .ایضاً لابد شمایان بوده باشید .
و سمیرامیس می خندد.
حالا ما دیروز به اتفاق به سالون عمارت رفته و با اغیار و اسفار اندک به دو فقره فیلم به تماشا نشستیم.
یک فقره فیلم از برای دوست و رفیق شفیق مان «خسرو معصومی» می باشند:«کار کثیف».
این رفیق آکتوریست ما دغدغه مند می باشند و فیلمشان با ارزش می باشد لکن گمان نمی کنیم جزو سیمرغ بگیران بوده باشد. نگاهش تلخ لیکن واقعی است. ما برایش آرزوی موفقیت می نماییم.
فقره دیگر فیلم مستند «زنانی با گوشواره های باروتی» از خانواده های داعشی در عراق است .مزدورانی از کشورهای دور ونزدیک از طبقات محروم وآسیب پذیر که به وعده های دروغین استکبار و ولایت شام و شریعت به خاک یک کشور اسلامی هجوم آورده اند .از ظواهر امر خانواد هایشان را رها نموده اند و یا کشته شده اند و اکنون این خانواده ها با همان افکار پوسیده از حقانیت داعش حمایت می نمایند. ورحمت و عطوفت اسلامی را هنوز درک نکرده اند در کمپ و اردوگاه زندگی می کنند. باملیت های متفاوت . سرنوشت آنها نامعلوم است. .فیلم بسیار تکان دهنده وتأثیر گذاری است. …..
?به پایان آمد این دفتر حکایت هم چنان باقی است….
شمارا به خدا بزرگ می سپاریم….
تا اگر عمری باقی ست باز سال دیگر در خدمتان این مسطوره را بنگاریم….
یک ژونالیست عاشق :
مخلصیم
محسن فاضلی
زمستان ۱۳۹۶. تهران .
