با اهل هوایی ها عاشقان شیدایی و جشن دلتنگی برای عروس ماهورا و هایلایت سرگشته- طنزنامه جشنواره فیلم فجر۷

با اهل هوایی ها عاشقان شیدایی و جشن دلتنگی برای عروس

ماهورا و هایلایت سرگشته- طنزنامه جشنواره فیلم فجر۷

محسن فاضلی

به همین زودی هفت روز گذشت…

…ومن با حالی خوش مثل روز های گذشته شال وکلاه می نمایم وبه عمارت چهارسو محل نمایش سینما توغراف گز می نمایم.

هوا سرد و کمی سوز ان می باشد…

باز هم اهل هوایی ها این اغیار نازنین را زیارت می نمایم. امروز به جمع آنها چند فقره نسوان اضافه گردید. با جامگانی بسیار زیبا و سمیرا میس هم جامگانی از جامگان بانوان بندری و ساری برتن نموده باشد. و با این ساری هایش چقدر زیبا به نظر می آیند. ما هم به سویشان می شتابیم.

سبزه قبا با خواهرکانش در حال قدم زدن در بیرون عمارت می باشند و دو جوان نوازنده هم یک تصنیف قدیمی را با زیبایی ومهارت می نوازند و می خوانند…

سبزه قبا ودخترکان هم به دور خودشان می چرخند .یکی دوفقره از اغیار مارا می بینند وسلامومی نمایند. ومی گویند .مارکو به چه خیره گشته ای/ حواسمان نیست که به جز ما کسی نمی تواند “اهل هوایی ها” را رؤیت نماید. به خودمان می آییم می گوییم:

-منتظر عزیزی می باشدیم. شمایان بروید ما به نزدتان مشرف می باشدیم.

آنها را از سر خودمان باز می نماییم. وبعد هم به سراغ سبزه قبا یمان می شتابیم .که درحال حرکات موزون می باشدند. صدایش می زنیم:

-سبزه قبا خاتون /سبزه خانومی. بانو /گویی صدایمان را در میان این هیاهو و بوق های خودرو ها نمی شنود .اما به وی نزدیک می شویم. وبه شانه اش دست می زنیم. به سوی ما برمی گردد .وسلام می نماید.می گوییم :

-جشن گرفیتید خانومی.

با خنده می گوید:

آهان ! می گویم:

از گلنسا بانو چه خبر ؟! این سفر قندهار به اتمام نرسید؟

می گویدیمان:

-شما از کجا فهمیدید که گلنسا خاتون به سفر قندهار عزیمت نموده اند؟

می گوییم:

-شما فرموده بودین.

می گوید:

-ما راز فاش نمی نماییم…

و با تمسخره می گوید:

-جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد.

چقدر این سبزه قبا زیرک وحاضر جوابش خیرسرمان می خواستیم به ایشان رکب بنماییم. نگرفت .می گوییم:

سبزه بانو راستش را بگویید گلنسا به کجامی باشند؟

سکوت می نماید.به یک طرفه العین سمیرامیس خاتون با همان جامه ساری اش جلو چشمانمان ظاهر می نمایند. وما کل کل کردن با سبزه قبا خاتون را نصف و نیمه کاره رها می نماییم.

سمیرامیس با چشمانی روشن وچهر ه جمیله اش متبسم .سلام می نماید. دلمان مثل همیشه می لرزد لکن وانمود می نماییم ازآلوده گی هواست!

سمیرامیس با سکوتش دهانمان را می بندد. سبزه قبا هم طبق مرسوم شروع می نماید به پارزیت فرستادند .ما حرفی برای گفتن نداریم .این سبزه قبا شورع می نماید به سخنوری و می گوید:

-سمیرا میس خاتون تا روز دیگر قصد بازگشت به بلاد اهرام ثلاثه می دارند.

وسمیرامیس در سکوت بهت آوری تبسم می نمایند.

می گوییم:

چقدر زود گذشت خاتون. سبزه قبا با بدجنسی می گوید:

-به شما که خوش گذشت…

و ریز ریز می خندد… ما هم می گوییم:

-بله خاتون در کنار شمایان که بوده باشیم چرا بد بگذرد .

و با خنده معنا داری می گوید:

-والخصوص در کنار بانوی مصری صبیه فرعون مصر.

سمیرامیس می گوید:

-خوشبختی .خوشحالی هستیم. ازبرای دیدارتان. وسبزه قبا.باز می خندد.

نمی دانیم چرایک حس درونی به ما می نماید که این سمیرامیس خاتون همان گلنسای خودمان می باشد. می گوییم :

-خاتون این سبزه قبا به ما حاضر نمی باشد بنماید که گلنسا به کجا می باشد؟

سمیرامیس سکوت مرموزنه ای می نماید. وقتی می بیند ما درمانده ودلمان شکسته می باشد .از ما می پرسد:

-شما از برای گلنسا و فراقش خوشحال نمی باشد؟

می گوییم :

-بلی خاتون خوشحال نمی باشدیم. دلمان هوایش را می نماید.

-ازبرای گلنسا هوایی گشته شما؟

-بلی خاتون …

و بلند .بلند می خندد. سبزه قبا هم برایمان شکلک در می آورد. و ما در میان این زیبا رویان گیر نموده ایم. سمیرامیس به حرف در می آید .و با لحنی دلبرکانی و آرام به ما رو می نمایند و با لحنی دلنواز و صوتی که از آن آرامش قریبی است و باز ما را به یاد صوت دلنشین بانو”ژاله کاظمی ” می اندازد .می گوید:

-حالا شما تصور نماید .گلنسا در جوارتان ایستاده می باشند…

…ما گیج ومنگ گشته ایم. منظور تان خاتون از برای چیست ؟

با تبسم می گوید:

-ازبرای شماست.

-اهان مثلا دارید به ما دلداری می نماید؟

-نه شما گمان ببرید که ما گلنسا خاتون می باشیم همان لیلی که سوار برکجاوه ی سرگردان ، یک باره دلمان هری می ریزد .

این خاتون مصری دارد از چه سخن می گوید؟

-خاتون معنای این سخن را ما نمی فهیم سبزه قبا سمیرامیس خاتون چه می گوید؟

وقتی حال آشفته ما را. می نگرند، به ناگه یک لحظه از جلو چشمان ما غیب می نماید. و بعد در طرفه العینی گلنسا در مقابل چشمانمان ظاهر می گردد و ما را دچار شوک می نمایند.

کاشف به عمل می آید .سمیرامیس مصری صبیه فرعون همان گلنساولیلای ماست…

بلند بلند می خندد .وجان وروحمان را جلا می بخشد. سبزه قبا هم دست از بازیگوشی اش هنوز بر نمی دارد. با تمسخره روی به ما می نماید وبا لحنی مثل لوطی ها می گوید:

-چند به چند هستیم نفله؟

سکوت می کنیم و به چشمان زیبا ودرخشان گلنسا خیره می مانیم.

.دلمان پر می گیرد…

گلنسا دستی بر گونه هایمان که اشک شوق دارد با انگشتان باریکش می کشد. وسبزه قبا باز دست از شیطنت بر نمی دارد.

-یار درخانه وما گرد جهان می گردیم….

به همراه اهل هوایی ها به سالون نمایش سینما توگراف می شتابیم . امروز بیشتر حواسمان به فیلم نمی باشد اما این سه فقره فیلم جشن دلتنگی اثری از یک دوست جوانی است که در ذهن وخاطر ته نشین نمی گردد. و زود از یاد می رود. دغدغه مند نیست .

ای کاش این سانتی مالیزم را این دوستان رها کنند و اسیر فرم بدون ساختار نشوند. سینما و زبان درام این نیست که یک فقره فیلم را به زور رنگ ولعاب آراسته کنیم…

با به کارگیری بازیگران چهره هم نمی توانیم ضعف فیلمنامه را کم رنگ کنیم.

فیلم «هایلایت» از دوست نازنین و همکار منتقد ما است. «نعیمی» منتقد بسیار توانمندی است سعی وتلاش نمود یک اثر شریفی را از جامعه ومناسبات نسل ا مروزه را به تصویر بکشد .عشق وفاداری آدمه .بحران های روحی وروانی واگر با هوشیاری وذکاوتی بیشتر به ساختار فیلمنامه پردازش می کرد، به جرأت می توانم بگویم یک سایکودرام ارزشمندی را به تصویر می کشید.گاهی رد شدن از جزییات وپرداختن به کلیه ات رنگ می بازد .گرچه نمی توان فیلم را نادیده گرفت .وباید قضاوت را بیندگان اثر بسپاریم.

هر اثری یک ویژ گیهایی در خودش دارد. وبنده اصلا قصد انکار این اثر را ندارم .باورش دارم وحتی به لحاظی مورد تایید اش می کنم. واین ماجرا وبستر را کما بیش از نزدیک لمس اش کرده ام ..اما نقد فیلم بماند برای منتقدان کاربلد .

«ماهورا» ی یک اثر قوم نگارانه است وبا استفاده از مقوله جنگ وتجاوز کشور همسایه .وهموطنان وهم زبانان بنده وتهاجمی که در عنفوان جوانی از نزدیک شاهدش بودم. اثری با نقاط قوت و کاستی های مواجه است. کار بسیار قابل دفاعی است .متن بسیار دارماتیکی دارد. بازی گران مطرح وشخصیت پردازی ها و موسیقی وتصویر برادری بسیار شایستگی سیمرغ را دارند. یک اثری درباره دفاع مقدسی ودرباره ظلمی که بر این مردمان خطه سر زد. روایتی که به استناد وشواهد زنده بر پرده سیمنا شکل گرفته است. همذات پنداری با اثر از نقاط قوت فیلم است. به وقتش به نقد و نظر درباره این اثر می پردازیم.

اغیار اهل هوایی ها هم با دیدن این فقره فیلم اشک در چشمانشان حلقه زده بود. درتاریکی سالون سیمنا توگراف وبرای نگارنده خاطرات آن سالیان را دوباره زنده کرد. چه روز های صعبی بر سرزمین مادری مان گذشت.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

7 + 1 =