شعر؛ کوتاهترین راه برای بیان حرف دل

…و شعر کوتاهترین راه برای بیان حرف دل است.

روح ا… عالیزاده
متولد ۱۳۶۰
خوزستان
اندیمـشک

روح الله عالیزاده از آن دست شاعران متواضعی است که به عنوان بیوگرافی اش به همین چند کلمه بسنده کرد.
شعرهایش گرمای خوزستان را به دل می بخشد و صفای اندیمشکی ها را به خاطر می آورد.
با چند شعر از ایشان ،  همگی را به مهمانی کارون فرا می خوانم با عطر ماهی و دریا و نخل و خرما
بر دلتان خوش باد این کلام ، که دلنشین است

 “دریامنم، ساحل منم”
…..
دریا تمام من است
وقتی که موج میزند
من غرق ساحل وشن
باغصه وصدف

غمهای من قدتمام سنگریزه ها
سنگریزه ها که حافظه ی آب اند
حافظه ی دریا
ازآغاز تا..
همینجا که من ایستاده ام

ازسرچشمه
از کوه
ازبرف
ازقطبی که ذوب میشودهرروز
و زنده است هنوز

وشادی،
شادیهای من
کفهای روی موج
حباب اند
حباب که رو می گیرد
از تمام آب

ومرگ
شاخصه ی حباب

..
آبهای غمگین
گریه نمیکنند
سیل میشوند
طغیان غریزه ی دریاست
وقتی که درد
عربده میشود،
براستخوان موج

ساحل منم امروز
وشهوتناک
آغوش مکیشم
طغیان خودرا

دریا منم ،

ساحل.. منم.

“روح الله عالیـزاده”
۲

 

کانونِ حسرتِ جهان
میانه های چشم من است
آنجا که اشک
پا میگیرد

روگرفته ام از آفتاب
من ازهراس فردا
چون کبکهای سرفرو برده به برف
واز زلال آینه مُکدرم
چونانکه پیردختران

درمن تمام ثانیه ها منتظرند
بی آنکه قرار آمدنی باشد
وانتهای تمام راهها
در انزوای چشمهایم
به آب میریزد

“روح الله عالیـزاده”

 

۳

 

شب باسکوت کوچه گلاویز
گلوی نازک کوچه
چنگ سیاه شب
ومردمان شهر
ترسوتر از همیشه
پرده میکشند
چشمان پنجره را

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید

سکوت
وجه غالب این شعر است
وکوچه تنهاترین مویرگ
درهزار توی شهر

درپیچ کوچه می پیچد
صدایی سرد
گویی ،به گوش مرده ی دیوار
فاتحه میخواند
باد بی رمق

روی دیوارعکس دختریست

“گمشده”

خیره خیره
نگاه معصومش
نور میشود
درچشم تاریکی

نامش غزل بود
دخترک
مثل من
درسکوت کوچه
گم شد
“روح الله عالیـزاده”

 

۴
خالی،
ازدحامِ هیچ هاست
در اقلیمی بن بست

خالی
انهدام یکباره ی حافظه ست
در جُمجمه ای جوان

خالی
سرزمینیست
با مغزهای فراری

خالی
شعریست که نمیجوشد
ابری که نمیبارد
وانبوهی نامرئی،
درون حُباب

خالی
مردیست شبیه من
پراز تبخیر رویا
“روح الله عالیـزاده”


چندشعرکوتاه:

 

خاطراتم
ورق میزند چشمان تورا

پژواک یک نگاه
زُل میزند در تمام من،
خیره میشوم
درهجوم آینه
مردی میان چشمهای تو تکثیر میشود
“روح الله عالیـزاده”
تنها خُسوف می چکد
از ناودان شبم

گویی که دست کسی
به صورت ماهم
اسید پاشیده

“روح الله عالیـزاده”

 

فریب حرف توراخوردم

دروغ بود
اینکه میآیی

تو … برنمیگردی

وجمعه های انتظار مرا
… باد می برد .!
“روح ا… عالیزاده”

ممکن است شما دوست داشته باشید
2 نظرات
  1. وحيد می گوید

    بسیار زیباست
    شاعر جوان
    شعرهای گرم وبا احساس

  2. امیرحسین می گوید

    بسیار عالی اشعار خواندنی بودند

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

− 1 = 3