گزارش اختصاصی هنرلند از شب «همایون صنعتی»: دل سوختن صدبار بدتر است.
بعد خیلی آرام جوراب هایش را کند، ترکه ها را دستش گرفت و خودش را فلک کرد و سخت خودش را زد. من خیلی او را دوست داشتم . شروع کردم به گریه کردن که ول کن . دیگر یادم نیست چی شد. صبح که بیدار شدم دیدم توی رختخواب بغلش هستم.
شب «همایون صنعتی» در عصر ششم مرداد برگزار گردید. در این شب که به همت مجله بخارا انجام شد. دوستان ، همکاران و تعدادی از دوستداران وی به نقل خاطرات و تاثیرات او در فرهنگ و شرایط اجتماعی پیرامون ایشان پرداختند.
«همایون صنعتی (صنعتی زاده کرمانی)» متولد ۱۳۰۴ تهران است .کودکی خود را نزد پدربزرگش در کرمان گذراند. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان البرز تهران ادامه داد که آن را ناتمام گذاشت و رو به تجارت آورد.بعدها دیپلم گرفت ولی هرگز پا به دانشگاه نگذاشت. با شروع دوره پهلوی دوم در بسیاری از کارهای فرهنگی و تجاری پیشرو بود.
وی نمایندگی انتشارات فرانکلین آمریکا را بعهده گرفت. و مؤسسه انتشارات فرانکلین را در سال ۱۳۳۴ تاسیس کرد. بنگاه فرانکلین ایران به ترجمه و انتشار آثار آمریکایی و اروپایی روی آورد و پس از اندکی کارش گرفت و تبدیل به مهمترین سازمان نشر ایران شد. او در سال ۱۳۳۷ کتابهای درسی افغانستان را چاپ کرد.«همایون صنعتی» در مؤسسه فرانکلین برای اولین بار در صنعت نشر ایران حق کپی رایت بینالمللی را رعایت میکرد و برای چاپ ترجمه کتابهایی که انجام میداد با ناشر اصلی تماس میگرفت و با پرداخت مبلغ کمی به عنوان کپی رایت حق ترجمه آن کتاب را در ایران به دست میآورد. او در این انتشارات دائرهالمعارف فارسی، نخستین دانشنامه فارسی به سبک جدید را منتشر کرد.
او بنیانگذار چند مؤسسه فرهنگی و اقتصادی در ایران است.شرکت سهامی افست، چاپخانه ۲۵ شهریور، سازمان کتابهای جیبی، کاغذ سازی پارس، کشت مروارید کیش و گلاب زهرا از شرکتها و موسساتی است که او در برپایی آنها نقش مؤثر داشتهاست. او همچنین بنیانگذار شهرک خزرشهر است. وی اولین فردی است که کشاورزی ارگانیک را بصورت کاربردی در ایران پایه ریزی نمود.
مؤسسۀ فرانکلین در ایران، در عرض چند سال به تشکیلاتی با تأثیری دیرپا بر صنعت نشر ایران تبدیل شد. کار فرانکلین با آمادهسازی کتابها برای انتشار آغاز گشت و برای اولین بار عمل ویرایش و تولید فنی کتاب (صفحه آرایی، نمایهسازی، طراحی جلد و غیره) به شکل نوین در آن انجام گرفت. بخش دیگر خدمات مؤسسه، ویرایش کتابهای غیردرسی بود که سپس به تشکیلاتی گسترده تبدیل شد. در سالهای بعد، این مؤسسه به چاپ کتابهای درسی کشور پرداخت. فرانکلین از محل عواید چاپ این کتابها، چاپخانهای مجهز به نام «شرکت افست» تأسیس کرد و بخشی از سهام آن را بین ناشران توزیع نمود… «سازمان کتابهای جیبی» از جمله مؤسسات دیگری بود که در سال ۱۳۳۹ در کنار دیگر فعالیتهای مؤسسه فرانکلین آغاز به کار کرد.
سیروس علی نژاد از سخنرانان این مراسم میگوید:
بیتردید هیچ سازمان نشری در ایران به اندازه انتشارات فرانکلین موفق نبودهاست. ویراستاری کتاب، نخست در همین سازمان شکل گرفت. مهمترین کتابهای ادبی آن دوره مانند «از صبا تا نیما» در این سازمان آماده و منتشر شد. درمجموع،۱۵۰۰ عنوان از بهترین کتابهای ترجمه در همین سازمان به فارسیزبانان اهدا شد. شیوه کار «همایون صنعتی» در انتشارات فرانکلین جالب بود. حقالترجمه کتاب را یکجا میخرید؛ همه امور مربوط به چاپ، از ویرایش تا تصحیح و غلطگیری را انجام میداد. اجرت طرح جلد و هزینه تبلیغات را میپرداخت و برای چاپ و نشر به دست ناشر میسپرد و در ازای تمام این کارها ۱۵ درصد از بهای پشت جلد دریافت میکرد. در ابتدای کتاب هم عبارت «با همکاری مؤسسه انتشارات فرانکلین» ذکر میشد. کتاب در آن زمانها تیراژ چندانی نداشت، هر چند از تیراژ امروزی بیشتر بود. «صنعتی» به فکر آن افتاد که از طریق ارزان کردن کتاب، تیراژش را در ایران بالا ببرد؛ از اینجا به انتشار کتابهای جیبی رسید.
هدف اصلی از تأسیس این مؤسسه، فراهمآوردن مقدمات ترجمه و انتشار کتابهای آمریکایی به زبان کشورهای در حال توسعه بود؛ ولی بهتدریج دامنۀ فعالیت این مؤسسه از محدوده اهداف نخستین بنیانگذاران آن فراتر رفت و به چاپ و نشر کتابهای محلی در حوزههای نمایندگی مؤسسه انجامید. مؤسسه فرانکلین تهران،در بحبوحۀ انقلاب ۱۳۵۷ ایران منحل شد.
در مورد انتشارات فرانکلین آمریکا حرف و حدیث بسیار است و اهداف آشکار و پنهان زیادی را برای آن عنوان کرده اند.بعضی آن را در چارچوب اصل چهارم ترومن میدانند که یکی از اهداف آن مبارزه با افکار کمونیستی و بلوک شرق در کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه بود.
با ذکر خاطرات دوستان و به خصوص نامه «ابراهیم گلستان» که توسط «علی دهباشی» (سردبیر مجله بخارا) خوانده شد به ابعاد گوناگون و جالب شخصیت ایشان پی میبریم . نقل خاطرات از ملاقات پنهانی با شاه تا یادآوری «ابراهیم گلستان» ، که «همایون صنعتی» را نزدیکترین و محرم ترین فرد به «عبدالصمد کامبخش» (یکی از بنیانگزاران حزب توده) معرفی می کند.
بعد از انقلاب به زندان میافتد و اموالش توقیف می شود. زمان جنگ به جبهه میرود. چیزی که واضح و عیان است هیچگاه از پای ننشسته ، همواره در تلاش و در همه سالهای زندگی اش ، مدیری موفق و کارآفرین بوده است . وی ناشر ، نویسنده ، مترجم و شاعری بود که عمرش را وقف ، فرهنگ کشورش کرد.
در اینجا به ذکر خاطره ی «همایون صنعتی» از پدربزرگشان میپردازیم که در کتابشان نوشته اند:
«در کلاس دوم یا سوم ، در کرمان یک هم کلاسی داشتم که زردشتی بود. عصری که به خانه برمی گشتیم گفت خانه ما جشن سده است برویم خانه ما ، رفتیم . وقتی برگشتم دیر شده بود. ساعت حدود شش هفت غروب. در همین کوچه گلاب زهرا دیدم پدر بزرگم ، نگران قدم می زند و انتظار می کشد. مرا که دید دستم را گرفت برد توی اتاق، هیچ هم نگفت . گفت بنشین ، نشستم . از زیر تخت خوابش دو تا ترکه انار در آورد . گفتم می خواهد مرا تنبیه کند . نشست رو به روی من.
پرسید: کجا بودی؟ چطور بود؟ خلاصه چرا خبر ندادی؟
بعد خیلی آرام جوراب هایش را کند، ترکه ها را دستش گرفت و خودش را فلک کرد و سخت خودش را زد. من خیلی او را دوست داشتم . شروع کردم به گریه کردن که ول کن . دیگر یادم نیست چی شد. صبح که بیدار شدم دیدم توی رختخواب بغلش هستم. با هم حرف می زدیم.
بهش گفتم: من دیر آمده بودم، تو چرا خودت را زدی؟
پیرمرد زد زیر گریه و بغلم کرد و ماچم کرد که ببخشید. من هاج و واج شده بودم.
گفت: فکر کردم اگر تورا بزنم پای تو می سوزد و دل من. دل سوختن صد بار بدتر است. خودم را زدم که دل تو بسوزد.
از آن وقت تا حالا هیچ وقت نشده من یک بار دیر بیایم. من در یک همچین محیطی بزرگ شدم. حاج اکبر خیلی روی من کار کرد.
در پایان پشت صحنه مستند «بانوی گل سرخ»که به قسمتی از زندگی ایشان اختصاص داشت ، نمایش داده شد.