نقد فیلم ِ«خون به پا خواهد شد»

خلاصه داستان فیلم خون به پا خواهدشد

داستان خانواده، مذهب، نفرت، نفت و جنون . روایتگر داستان یک مکتشف نفت در اولین روزهای شروع این تجارت در امریکا است.
داستان فیلم روایتگر درگیری درونی دنیل پلین ویو است که در مسیر زندگی و کار خود یعنی کشف نفت، دچار کمگشتکی، غرور، تعصب، جنون، فداکاری، محبت و خصیصه های خوب و بد انسانی می شود.

نقد فیلم
” تو آدم عصبانی ای هستی هنری ؟! تو حسودی ؟! تو حسادت میکنی ؟!
یه حس رقابت در من هست. من نمی خوام هیچ کس دیگه ای موفق باشه. از بیشتر افراد متنفرم. می خوام به قدر کافی پول در بیارم که بتونم از همه آدما کناره بگیرم . “

به نظر بسیاری از صاحب نظران فلسفه هنر، همواره سینما و بیان سینمایی در غالب تصویر و صدا می تواند بستر عمیقی برای ارائه مسائل مختلف از جمله مقولات روانشناسانه و جامعه شناسانه و حتی بستری برای طرح نظریات علمی و فلسفی و نیز ابزاری در خدمت دین و دینداری با استفاده از جادوی هنر باشد. یک اثر سینمایی این ظرفیت را داراست که در لایه های مختلف معنایی، مفاهیم را به مخاطب خود ارائه دهد و هر مخاطب را بنا به میزان سواد هنری و درک تخصصی (در زمینه های مختلف ) در حد خود با فیلم درگیر کند.

« خون به پا خواهد شد »دقیقا روایتگر حالات و احوالات درونی “دنیل پلین ویو ” با بازی “دنیل دی لویس” در سیر زندگی خود از ابتدای جوانی تا سنین بالا است. کارگردان اثر هنرمندانه نه تنها تجربیات درونی او بلکه افراد مختلف حاضر در فیلم را به ما منتقل می کند. خون به پا خواهد شد فیلمی کاملا ساده است. فیلمی که نه به اندازه ی فیلم های معناگرایانه از روایت های پیچیده و نمادین، با استفاده از ابتکارات روایی عجیب و غریب و تو در تو استفاده می کند و نه به اندازه ی خیلی از فیلمهای هالیوود مخاطب را درگیر داستانی پر مایه متشکل از خرده داستان های فراوان با تعلیق های یکی پس از دیگری می کند بلکه داستانی با محوریت داستان زندگی یک مرد با یک نام خیلی ساده مثل همه ی افراد جامعه را با تمام سختی ها و آسانی ها، درد ها و آسودگی ها، تلاش ها و ثمرات زندگی اش برای ما بازگو می کند و بیشتر درصدد نمایاندن درونیات کاراکترهای داستان خود است . انسان های دیگر به واسطه حس “دنیل پلین ویو” به آنها برای مخاطب معنا می یابند و خود درونیات متفاوتی دارند. که بارز ترین آنها در فیلم، ایلای (پسر مزرعه دار و به ظاهر مبلغ دینی روستا)، هنری (برادر دروغین دنیل)، اچ دبلیو (پسر خوانده دنیل) هستند که رفتارهای دنیل در برخورد با آنها در زمان های مختلف حاکی از عمق ضعف های درونی این کاراکتر است.

نا خودآگاه در میانه های فیلم به یاد این جمله از مرتضی آوینی افتادم که نگاه دقیق تر و عمیق تری به فیلم را برایم در پی داشت : ” سینما اکنون آینه‌ی ضمیر بشر غربی است و بر پرده‌ی آن، همه‌ی آنچه او از خود و دیگران می‌پوشاند انعکاس یافته است. “

هرچند انطباق شخصیت های فردی در سینما را به ما به ازای کلی بیرونی به شکل سمبلیک نمی توان به سادگی انجام داد اما می توان وجوه مشترک قابل تأملی در این نوع نگاه به آثار سینمایی داشت که در تناسب با جمله معروف شهید آوینی نیز معنای دقیقتر می یابد.
فیلم با تلاش مردی سخت کوش در عمق زمین برای یافتن سنگ طلا آغاز می شود. او در این تلاش با شکستگی پایش روبرو می شود ( و تا آخر فیلم لنگان لنگان راه می رود ) اما دست از تلاش بر نمی دارد تا سنگ طلا را می یابد.
او کارش را جدی تر پیگیری می کند و با چندین نفر کارگر این بار برای یافتن نفت پا به میدان می گذارد و از قضا بازهم موفق می شود و این بار در این مسیر همکار خود که یک فرزند کوچک دارد را از دست می دهد و سرپرستی نوزاد را بر عهده می گیرد.

شاید این محتوا را نیز دوست داشته باشید

او از کار باز نمی ایستد و برای یافتن نفت به فرسنگ ها دورتر از محل زندگی خود کوچ می کند و زمین های افراد ساکن آنجا را با قیمت نازل با وعده ی تسهیل و بهبود وضع معیشت آنها خریداری می کند و به دریای نفت زیر پای آنها مسلط می شود. او در ازای این همه برای آنها یک کلیسای بزرگ تر می سازد. در این بین پیرمردی زمین خود را به او نمی فروشد و اجازه رد شدن لوله های انتقال نفت از زمینش را نیز به او نمی دهد مگر به این شرط که او به کلیسا بیاید و توبه کند، او برای رسیدن به هدف خود از این کار نیز دریغ نمی کند و به کلیسا می رود و در مراسمی توام با اعتراف به گناه و تحقیر، غسل تعمید می شود و مسیر انتقال لوله های نفت خود را هموار می کند. او فرزند خوانده خود را در حادثه ای ناشنوا شده بود رها می کند اما بعد از مدتی وقتی این کار را موجب از بین رفتن اعتبار و وجهه خود می بیند او را باز میگرداند ولی در سالها بعد وقتی دیگر به او نیاز ندارد و مال و منال اندوخته به وی می گوید که هرگز فرزندی نداشته و برای رسیدن به منافع و اعتبار، او را به فرزندی قبول کرده و وی را طرد می کند. در این بین مردم آن منطقه همه به راحتی تن به خواسته ها و سلطه ی او در ازای اندکی پولی می دهند و با تنها فرد آگاه آنها که به ظاهر مبلغ دینی آنهاست و می خواهد که با او معامله کند بنای جنگ و ستیز می گذارد، کشیک متقلب را کتک می زند، تحقیر می کند و در پی اثبات ریاکاری و حماقتش است که در پایان نیز وقتی یک بار این اعتراف را می شنود، از خود بی خود شده و کمر به قتلش می بندد. وضمیر بشر غربی که در پلین ویو نمایان شده، همه ی آنچه از خود و دیگران را پوشانده در خود منعکس می بیند.

اگر از این نوع نگاه عبور کنیم و وارد داستان شویم اولین نکته بسیار مهم در آن که در تمام فیلم موج میزند و همانطور که ذکر شد پیرامون کاراکتر اصلی فیلم و افراد در ارتباط با او معنای بیشتری پیدا میکند این است که هیچکدام از شخصیت های فیلم (از جمله دنیل و افراد در ارتباط با او و البته نه تیپ های شخصیتی)در نوع انجام بازی خود مطلقا چیزی تحت عنوان لذت را از خود بروز نمی دهند و این مسئله کاملا آزار دهنده از لحاظ روحی در فیلم یک فضای بحران در زیر پوست داستان ایجاد میکند و ماحصل آن درونمایه سیاه فضای فیلم است. و بدون شک این اتفاق حاصل نوع بازی بازیگران، میزانسن ترسیم شده صحیح، و قدرت کارگردانی است. اگر بخواهیم چند نمونه شاخص از این مسئله که به نوعی یک ضربه حسی به بیننده را نیز وارد می آورد ذکر کنیم میتوان به سکانس های مختلف شرابخواری دنیل اشاره کرد که همواره این کار را با حالتی عبوس با چهره ای سخت و گس انجام میدهد. صحنه دیگر وقتی است که دنیل در افتتاح سکوی نفتی که به افتخار یکی از دختران روستا نام آنرا ماریا گذاشته از دخترک میپرسد لباسی که برایت گرفتم را دوست داری ؟ و دخترک با بی تفاوتی کامل پاسخ مثبت میدهد و او هم نگاه سردی از بی تفاوتی میکند و به دنبال جواب بعدی او که کتک خوردن از جانب پدرش است رو به سوی پدر دختر برمی گرداند و دوربین دیگر از آنها دور میشود. یا صحنه دیگر حضور دنیل با برادر قلابی اش در کاباره است که هنری از روی مستی با خنده ای مستانه نه از سر آگاهی از او تقاضای پول میکند و دنیل نیز با بی تفاوتی و کمی انزجار درخواست او را اجابت میکند. صحنه دیگر صحنه صحبت دنیل با پسر خوانده اش زمان خرید زمینها و یا حتی صحنه قتل ایلای (پسر مذهبی) است. و اوج این نکته به نظر نویسنده مطلب صحنه ی رستوران است که تنها سکانس آمیخته با حس مثبت فیلم است که البته فقط چند ثانیه بیشتر به طول نمی انجامد و تبدیل به یکی از منفی ترین سکانس های فیلم میشود و تصنعی بودن رفتار چند لحظه قبل مثل یک شوک حسی در جان بیننده اثر میگذارد .

این ویژگی در کل فیلم در کاراکتر اصلی منجر به ظهور اصلی ترین خصیصه ی این کاراکتر میشود و خلق و انتقال آن بدون تردید مدیون بازی فوق العاده دی لویس است و آن سردرگرمی وحشتناک و بیش از حد دنیل است. او در مواجهه با همه ی پدیده ها و اتفاقات پیرامونش مردد و سردرگم است و این شاخص ترین خصوصیت این کاراکتر در طول فیلم است، از همان ابتدا در ساده ترین مسائل شخصی خود سردرگم است. در مدل کشیدن طناب، در تصمیم برای برداشتن نوزاد، در انتخاب شرکای کاری، در برخوردش با انسان های مختلف از جمله ایلای و یا هنری (برادرش) و حتی اچ دبلیو (فرزندخوانده اش) و حتی در مسائل عمیق تر مثل اعتقاداتش که همواره مورد شک و تردید و سردرگمی قرار دارد که نمونه بارزش سردرگمی او راجع به دین و دینداری است و این سردرگمی ها در پایان به خود او و سردرگمی راجع به خودش منجر میشود و زندگی نکبت باری که باز هم در اوج سردرگمی و مستی آرزوی آن را کرده بود برای خود می سازد.

فیلم خون به پا خواهدشد

اما در این بین یک سردرگمی در دیوید وجهه متفاوت تری گرفته و آن شیوه مواجهه او با پدیده دین و دینداری است. بی شک اشاره های فراوان و نشانه گذاری های دراماتیک داستان بر مبنای موضوع دین از جانب کارگردان به وجه رئالیستی داستان و البته قوت آن بسیار کمک کرده. پل توماس اندرسون به درستی و با آگاهی از فضای آن روزگار که جامعه بسیار دیندارتری نسبت به امروز بودند و اساسا این پدیده یعنی دین، در آن روزگار محلی از اعراب داشته و در معادلات زندگی بسیاری از افراد جامعه ایفای نقش می کرده، توانسته است در وهله اول یک گام بزرگ در شخصیت پردازی کاراکترهای فیلم خود بردارد و در ثانی موضع خود نسبت به دین و دیدگاه مورد قبول خود را مطرح کند. و وجود المان های متعدد دینی در فیلم (همچون میوه ممنوعه و نروییدن گندم در زمین، کلیسا و حضور در آن حتی در شرط معامله ی نفتی و یا پیرمردی که به خاطر گناه دنیل اجازه عبور لوله از زمینش را نداد و یا عقوبت دنیوی با ناشنوا شدن اچ دبلیو و حتی برداشتن اچ دبلیو توسط ضد قهرمان داستان یعنی دنیل از داخل سبد و نیز شکل صلیبی سکوی نفتی که در پوستر فیلم هم هست و … )گواه بر وجود این موضع گیری دارد. اما اینکه موضع گیری کارگردان چیست را می توان در یک جمله معروف معروف خلاصه کرد:  ” دین افیون جامعه و ملت هاست ” . درواقع فیلم به طور تام و تمام نمود عینی این جمله است. مردمی که آنها را همانند انسانهای مست و درگیر افیون با کتاب های مقدسشان که بیننده فقط آنها را یا در کلیسا یا کتاب به دست در صف تجمع افتتاح میدان نفتی می بیند و همچنین ایلای به عنوان یک فرد حیله گر و به دنبال منافع خود از این افیون برای کسب آبرو و کم کم برای به دست آوردن پول استفاده می کند. او که به هیچ عنوان از ابتدا به دین معتقد نبوده برای کسب آبرو از دنیل می خواهد که حتی به طور ساده اجازه دهد او برای چاه دعا کند و یا بعدها برای گرفتن پول نزد دیوید می آید و کتک شدیدی می خورد و تلافی آن را بر سر پدر خود در می آورد. و یا نمایش های مضحک برای درمان بیماران که میزانسن سکانس، پوچی و حماقت آنها را به بیننده القا می کند. اما دیوید نیز با ساختن کلیسای جدید و یا غسل تعمید فریبکارانه به نوعی از این افیون استفاده می کند و تنها افرادی که در این بازی اخلال ایجاد می کنند (اچ دبلیو و ایلای هستند) را طرد می کند؛ یکی را با اخراج و دیگری را با قتل. درواقع دین برای دنیل به دست آوردن پول است و صلیب او نیز سکوی نفتی است که به شکل صلیب طراحی شده و از گردن او جدا شده و برایش پول می آورد. این نگاه منفی کارگردان به دین شاید به طور تیپیکال ما را به سمت و سویی ببرد که فکر کنیم فیلم در دسته بندی های معمول جای می گیرد و انتظار این موضوع را داشته باشیم که فیلم تلویحا از سرمایه داری دفاع کند، فمنیسم را به عنوان راه حقی برای رسیدن بانوان به حقوقشان تبلیغ کند، یک تنه به تنه ی مدرنیسم بزند و شاید از آن نیز عبور کند و نیز به هر ترتیب و شیوه ای به امریکا افتخار کند اما فیلم به طرز عجیبی به همه ی این مفاهیم پشت می کند و در بعضی موارد حتی آن ها را نقض می کند نمونه بارز آن تعارض واضح نظام سرمایه داری و کارتل های نفتی از ریز و درشت آنها علیه مردم (که البته مردم هم نقد می شوند) است. و یا طرفداری دنیل به عنوان یک مرد ضد دین از ماری (دختر بچه خانواده ساندی) در مقابل پدرش و عدم وجود آنچنانی شخصیت زن در فیلم و یا عدم وجود هرگونه عاملی از یک کشور و رسمیت تحت عنوان دولت و یا هر شان و شئونی که نشانه ی ملیت کاراکترها باشد دلیل بر این مدعا است.

از این مسائل مفهومی فیلم که بگذریم باید بگوییم بدون شک با یک فیلم تر و تمیز و خوب از لحاظ فرمی در جهات مختلف طرف هستیم و کارگردان فیلم بعد از ساخت چند فیلم به نسبت جمع و جور به سراغ یک فیلم عظیم با لوکیشن های عظیم و نیز سخت تر رفته است مثل صحنه های درون چاه با جلوه های ویژه میدانی خاص، همچون صحنه های مرگ افراد در چاه که واقعا تاثیرگذار است و البته خشن و طبیعی به نظر آمده و نیز می توان گفت آن را به خوبی به انجام رسانده و برنده شدن دو جایزه اسکار را می توان دلیلی بر این مدعا دانست. در واقع کارگردان هر منظوری را نه تنها با قصه و داستان بلکه با میزانسن سینمایی و دکوپاژ مناسب به بیننده منتقل کرده و این نقطه قوت فیلم محسوب می شود. اما قطعا بازی دی لویس و فیلم برداری السویت که اسکار را نیز برای آنها به خانه بردند نقاط برجسته و قابل بررسی فیلم است. یک بازی برون گرای حسی قوی با ری اکشن های سینمایی و متفاوت نسبت به قاب بندی های مختلف با اکت های فراوان چهره و نیز صدا، لنگی پا، فیزیک متناسب با حالات مختلف شخصیت( مثل خوابیدن های مستی، خوردن عجیب مشروب، لحظه غسل تعمید و .. )در وضعیت های مختلف یک بازی ماندگار از دی لویس به جای گذاشته و شاید بتوان گفت که به نوعی فیلم هرآنچه دارد را مدیون دی لویس و بازی هنرمندانه اش است.

درست است که فیلم دارای نقاط قوت زیادی است اما به نظر می رسد یک مشکل اساسی در فیلم نامه دارد. هرچند فیلمنامه توانسته کاراکتر اصلی خود را به خوبی از آب در بیارد اما داستان پیرامون او کامل پرداخت نشده. شاید اندرسون ابتدا دنیل را با تمام ویژگی هایش ساخته و سپس برای تکمیل شدن آن، مایه های داستانی به فیلم اضافه کرده و شخصیت هایی را در کنارش چیده است و شاید دلیل مضحک و تصنعی بودن خیلی از آنها نیز همین باشد. تکلیف بیننده با خیلی از افراد فیلم مشخص نمی شود و حتی کمترین ارتباطی با آنها برقرار نمی کند از آقای ساندی و معاملات ملکی گرفته تا پیرمرد خرافی عجیب و غریبی که زمینش را به دنیل نمی فروشد و بدتر ازآنها پیرزن ها و آدم های توی کلیسا و حتی هنری و اچ دبلیو نیز در حد تیپ های معلق و بلاتکلیف در فیلم باقی می مانند. برادر ایلای که یک سکانس در فیلم است و رها می شود تا در انتهای فیلم با یک دیالوگ از دنیل تکلیف این موجود گمشده به زور مشخص می شود و اچ دبلیویی که به نظر می رسد صرفا برای اضافه شدن یک چالش آبرویی به دنیل اضافه شده کاملا پا در هواست و نیز هنری، که بیننده معمولی، جدای از نمادگرایی های فیلم نه ورود او و نه خروجش را درک نمی کند و همه ی این کاراکترهای پرداخت نشده به نوعی فدای شخصیت پردازی دنیل می شوند.

روی هم رفته” فیلم خون به پا می شود “اثری وزین و قابل تأمل است که می توان از جنبه های مختلف راجع آن تحلیل های گوناگون ارائه داد اما سعی شد به طور مختصر و گزینشی مطالبی ارائه گردد. ایده اصلی داستانی این فیلم می تواند نمونه جالب و پر داستان در کشور ما برای فیلمسازان باشد. اولین ها همیشه می توانند دارای تم های داستانی دراماتیک مناسب باشند و کشور ما نیز دارای مقدار زیادی از این تم هاست و می توان با جدا شدن از کلیشه های روشنفکرانه و ضد داستان های خواب آور بی مضمون و فرم روی به داستان های طبیعی و متناسب با سلیقه عمومی آورد.

ممکن است شما دوست داشته باشید
1 نظر
  1. حسین می گوید

    این فیلم عالیه. دست مریزاد

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

81 + = 83