جهان با من برقص اثری از نویسنده‌ای که کارگردان بهتری است

خلاصه فیلم جهان با من برقص

جهان با من برقص راوی روایت چند ماه پایانی زندگی فردی است که تصور می‌کند سهمی جز ناامیدی از جهان ندارد اما آرام آرام متوجه می‌شود که این تصور تصوری غلط است.

عوامل فیلم

نویسندگان: سروش صحت، ایمان صفایی
کارگردان : سروش صحت
بازیگران : جواد عزتی، علی مصفا، پژمان جمشیدی، هانیه توسلی، سیاوش چراغی‌پور، کاظم سیاحی، مهراب قاسم‌خانی، رامین صدیقی، بهار کاتوزی، پاوان افسر، شیوا بلوچی، مهیار پوربابایی

نقد فیلم

جهان با من برقص اولین اثر سینمایی سروش صحت در مقام کارگردان است. نویسنده‌ای که از قضا کارگردانی‌اش بهتر از نویسندگی‌اش شده است. و با این فیلم به سی و هفتمین جشنواره جهانی فیلم فجر آمده است.
جهان با من برقص راوی روایت مرگ است. مرگ که شاید تنها مسئله‌ی واقعا پایه‌ی تاریخ اندیشه است، همواره یکی از مهمترین دغدغه‌های تمام اندیشمندان جهان بوده است.
برخورد افراد مختلف اما با مرگ همواره به تناسب جهانبینی‌شان متفاوت بوده است. جهانبینی‌ای که در فیلم جهان با من برقص به زیبایی به نمایش درآمده و لطافت این اثر درباره‌ی موضوعی اینچنین تلخ نیز از همین جهانبینی برمی‌آید.
نمونه‌ی این جهانبینی در باب مرگ را در بسیاری از آثار اولیه‌ی عباس کیارستمی نیز مشاهده کنیم. جایی که کارگردان به یک پدیده‌ی تلخ از دید زندگی می‌نگرد. درست است که مرگ یک بار به سراغ آدمی می‌آید اما به واقع تلخی این دیدار حتمی آنقدر زیاد است که همواره انسان را به یاد خود می‌اندازد. راه برخورد با این مقوله اما تاکنون همانقدر که مرگ مبهم است، مبهم مانده است. بعضی به مانند شوپنهاور برای فرار یا به تبعیت از اراده‌ی فی نفسه تصمیم گرفتن درباره‌ی ترک جهان به عنوان نمود اراده را خطا دانستند و در آغوش گرفتن مرگ را به مثابه‌ی طبعیت از اراده‌ی کور جهان دانستند و به مانند نیچه نوعی آری گویی به زندگی را نمود هستی خود دانستند و به نوعی اتکای به اخلاق فردی را نیز توصیه کرده‌اند.
بعضی دیگر به مانند کامو و پیروان اگزیستانسیالیسم راه را به نوعی در دم غنیمتی و خواندن و موسیقی شنیدن و فرار گاه و بیگاه از تلخی گس مداوم زندگی دانستند و آنها را عوامل فرار از خود دانسته‌اند.
با آنکه شاید این روحیه‌ی دم غنیمتی را بتوان در فلسفه شرقی و نگاه ایرانی و فرهنگ دینی نیز مشاهده کرد اما با تمام این احوالات جهان با من برقص از نامش تا رسمش به نوعی از یک فلسفه‌ی نه چندان اینجایی پیروی می‌کند.
فلسفه‌ی شرقی ایرانی با آنکه گهگاه بر مبنای دم غنیمتی و اصالت زندگی و ناجدی پنداشتن مرگ معنا میابد اما غالبا در فضای جهان قضا و قدری به مواجهه با زندگی و مرگ میپردازد و حتی آرامش بر لب جوی و نشین و گذر عمر ببینش را در چنین نظامی تصویر می‌کند که این مسئله تا حدودی با واقع‌بودگی انسان در جهان و گشودگی مطرح شده توسط هایدگر نیز هماهنگ است.
اما جهان با من برقص به کل در فکر سیطره بر جهان است. به همین دلیل است جهان و هستی را به رقصیدن با ساز خود توصیه می‌کند و حتی پایان بازش را نیز با همین مسئله تئوریزه می‌کند تا بیینده را با تلخی مرگ حتمی روبرو نکند و امیدی در او مبنی بر زنده ماندن جهان (با بازی علی مصفا) باقی بگذارد. کما اینکه از هوشمندی سروش صحت برای انتخاب نام جهان برای شخصیت اولش در این راستا نیز نباید گذشت و این مسئله بدون شک یکی از نقاط برجسته‌ی کار او در این فیلم است.

جهان با من برقص و مسئله مرگ

اما آیا به واقع جهان با من برقص در مواجهه با مسئله‌ی مرگ است که به چنین ساختار و داستانی می‌رسد و یا هر موضوع و بهانه‌ی دیگری نیز موجب این دورهمی دوستانه در شمال کشور بود نیز همین اتفاق می‌افتاد؟!
مرگ چه موقعیت ویژه‌ای برای فیلم و به خصوص کاراکتر اصلی فیلم یعنی جهان به وجود آورد که منحصر به فرد باشد؟!
فرض کنید مثلا جهان قصد ازدواج با یک فرد خاص داشت و برادرش دوستانش را دعوت می‌کرد که او را منصرف کنند یا جهان قصد مهاجرت به خارج از کشور را داشت و دوستانش برای آخرین تولدش به شمال فراخوانده می‌شدند. آیا فیلم تغییر ویژه و لطمه خاصی می‌خورد؟! مشخصا خیر
درصورتیکه کافیست ایده‌ی مرگ را از فیلم طعم گیلاس کیارستمی بگیرید یا تغییر دهید تا ببینید دیگر چیزی از فیلم نمی‌ماند یا اتفاقی که برای الی در فیلم درباره‌ی الی افتاد را از فیلم بگیرید یا تغییر دهید تا ببینید اساسا دیگر فیلم هیچ معنایی نخواهد داشت.
پس درواقع میتوان گفت که مرگ اساسی‌ترین موضوع فیلم نیست چرا که بحرانی ایجاد نمیکند و صرفا یکی از ویژگی‌های کاراکتر جهان به حساب می‌آید. پس شاید بتوان گفت که موضوع اصلی فیلم با الهام از نامش کاراکتر اول فیلم یعنی جهان (با بازی علی مصفا) است. اما باز هم میبینیم که کاراکتر جهان نیز آنطور باید و شاید نمی‌تواند دستمایه‌ی یک فیلم قرار گیرد چرا این پتانسیل اساسا در او وجود ندارد.
جهان یک کاراکتر بلاتکلیف است. اساسا هیچ تمایلی به چیزی در او دیده نمی‌شود و به یکباره فقط در پایان فیلم از زندگی کردن خوشش می‌آید. مثلا خل بازی‌های رفقایش این انگیزه را برایش ایجاد کرده؟! یا شوهر بی خاصیتی که برای دخترش پیدا شده؟! یا آواز خواندن دسته جمعی؟! یا تکه کلام‌های زن خنگ حمید (با بازی هانیه توسلی)؟!


درست است که فضای زیبا و دورهمی و شادی و خنده و ساحل و خر سواری و آواز خواندن و این دست از اتفاقات خیلی شیرین ترسیم می‌شود و طنز کلامی آوانگارد سروش صحت نیز به دلچسبی آن می‌افزاید اما اساسا پایان مصنوعی و وصله پینه شده‌ی فیلم با هیچ ساختار علی معلولی‌ در داستان جور درنمیاید.
برای مقایسه کافیست کاراکتر اصلی فیلم درباره اشمیت با بازی جک نیکلسون را به عنوان فردی که یک تم افسردگی دارد و بار طنزی فیلم نیز به این فیلم شبیه است، مقایسه کنید تا ببینید چطور یک کاراکتر و حالت خاصش می‌تواند محور یک فیلم قرار بگیرد و با یک داستان خوب به یک سرانجام منطقی برسد.

اساسی‌ترین موضوع فیلم

پس درواقع میتوان گفت که جهان نیز اساسی‌ترین موضوع فیلم نیست. چرا که او نیز بحرانی ایجاد نمیکند اما به کرات میبینیم که تنها بحران فیلم در قسمت مهمی از آن مربوط به احسان و فرخ (با بازی جواد عزتی و رامین صدیقی) است. فرخ (رامین صدیقی) با زن سابق احسان (جواد عزتی) ازدواج کرده و این موضوع دستاویزی برای اختلاف دو دوست قدیمی شده که عملا ضرب آهنگ فیلم در قسمت عمده‌ای از آن وابسته به این دو کاراکتر است که مدام یا با یکدیگر دعوای کلامی و فیزیکی میکنند.
اما به طور مشخص این مسئله نیز اساسی‌ترین موضوع فیلم نیست. چرا که بحران حاصل از این درگیری نیز مشخصا نمیتواند موضوع اصلی فیلم باشد. همانطور که رابطه‌ی در حال شکل‌گیری یا شکل گرفته‌ی رضا و نیلوفر (با بازی پژمان جمشیدی و بهار کاتوزی) یا ازدواج و کشاکش دختر جهان و خواستگارش یا رابطه‌ی کاریکاتوری حمید و زنش (با بازی سیاوش چراغی‌پور و هانیه توسلی) نیز نمیتواند موضوع اصلی فیلم باشد.
درواقع به جرئت گفت که گویی فیلم یک موضوع اصلی مشخص و یک داستان واحد با قواعد داستانی ندارد.
اما آیا می‌توان گفت که جهان با من برقص یک کلاژ داستانی با ساختار گاه و بیگاه فیلم‌های پست مدرن است که المان‌هایی مثل گروه موسیقی یا بالای سقف رفتن جهان یا لاشه‌ی حیوان را نیز با خود به همراه دارد؟!

بدون شک پاسخ این سوال منفی است چرا که فیلم هیچگاه چنین نشانه‌هایی را به بیننده نشان نمی‌دهد اما به واقع همین المان‌های نصفه و نیمه و همچنین شخصیت‌پردازی برای کاراکترهایی که اباهه‌گری از ویژگی‌های اصلی‌شان است میتواند این معنا را به ذهن متبادر کند اما به واقع فیلم از این موضوع نیز کمی در خود دارد.
جهان با من برقص فقط از همه چیز کمی تا قسمتی دارد و در همه چیز نیز ناقص است اما در همین ترکیب ناموزون توانسته است که همواره چند ویژگی مثبت را با چند ضعف باهم داشته باشد و بیننده را تا انتهای فیلم با خود همراه کند.
اما یکی از مهمترین نقطه قوت‌های آن میزانسن سینمایی خوب اثر است. به نحوی که از دکوپاژ بسیار از صحنه‌ها متعجب می‌شویم. اگر قدرت کارگردانی سینما را در استفاده‌ی درست از لانگ‌شات‌ها بدانیم بدون شک جهان با من برقص یک از بهترین استفاده‌ها از این ابزار را داشته است. حتی پوسترهایی که این فیلم با اتکا به لانگ‌شات‌های گهگاه بسیار زیبای خود طراحی کرده است از پوسترهای زیبا و خوب سینمای ایران است.
اما همین موضوع نیز همیشه ثابت نیست و فیلم بیش و کم در بعضی سکانس‌ها به شدت تلوزیونی می‌شود و حتی رنگ و بوی هجوهای تلوزیونی را به خود می‌گیرد.

فیلم دلنشین جهان با من برقص

اما با همه‌ی این مسائل در پایان باید گفت که جهان با من برقص با اتکا به بازی‌های خوب و قابل قبول و یک کلاژ از بسیاری از اندوخته‌های فنی و موقعیتی کارگردانش با آنکه فیلم‌نامه‌ی ضعیفی در روایت داستانی و شخصیت‌پردازی دارد اما درکل فیلم دلنشینی در ساختار سینمای ایران است که موضوعات آن به شدت محدود و ساختار آن همه کپی از یک جریان کلی است. به واقع فیلم‌هایی مثل جهان با من برقص با تمام ضعف‌هایی که در قیاس با یک فیلم استاندارد دارد در چنین سینمایی نقطه‌ی امید بزرگی به حساب می‌آید.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

25 − 16 =