جاده | شعری از داود صفدریان

جاده | شعری که خواهید خواند سروده ی  همراه خوب «سرزمین هنر» جناب آقای داود صفدریان است که برای انتشار در بخش ادبیات این وبسایت برای ما ارسال کرده اند. شما نیز می توانید اشعار، داستان، نقدها و تحلیلهای خود را برای انتشار در «سرزمین هنر» برای ما به نشانی الکترونیکی info@honarland.ir ایمیل کنید.

جاده

هی پیر می شود به جوانی نمی رسد

جاده درست و او به نشانی نمی رسد

شبها مذاکرات نفسگیر با خودش

روزا به یک توافق آنی نمی رسد

شب صبح می شود ولی آبی نمی شود

دیگر به روزهای فلانی نمی رسد

هی دلخوشی به داشته ها…”اون” گذشته ها

“اون” مرده و به مرثیه خوانی نمی رسد

بستند جاده را….ولی از فرعی خلوص

هی می دود به گرد تبانی نمی رسد

                                                               یا به خوشی… که سرعتش از نور بیشتر است

 با پای زخمی و کفش کتانی نمی رسد

بیش از هزارسال دویدن…سیاش کرد

سنگین شده …به بارشی آنی نمی رسد

یک روز لااقل به خودش می رسد..ببین

روزی که راه صبح به جانی نمی رسد

ممکن است شما دوست داشته باشید
2 نظرات
  1. داود صفدريان می گوید

    با سلام
    از انتشار این شعر ممنونم
    لطفا اشکالات زیر را که به هنگام نشر ان در این صفحه بروز کرده اند اصلاح فرمایید:
    …..

    داود صفدریان

    1. هنرلند می گوید

      جناب آقای صفدریان باسلام و ضمن تشکر از ارسال این شعر زیبا اصلاحات لازم انجام شد . لطفا مطالبتان را در قالب ورد به پست الکترونیکی ما به نشانی زیر ارسال فرمایید تا بدون اشکال تایپی منتشر شود:
      honarland@gmail.com یا info@honarland.ir

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

− 4 = 1