تاملی در سیر تاریخی داستان نویسی و اندیشه جهانی شدن به قلم حامد حبیبی-قسمت سوم

در قسمت دوم مقاله آقای حامد حبیبی، در مورد بازتولید تراژدی در عصر عقل گرایی و فلسفه (مرگ تراژدی) مطالبی گذشت که ایشان نام این عصر را رنسانس تراژدی گذاشتند و معتقدند که این تغییر بنیادی در غرب نبوده است چراکه همان گزاره های تراژیک را در عصر عقل گرایی هم شاهدیم و حتی علاوه بر مدیریت عواطف، رسما وارد حوزه تئوریک و دین سازی و برنامه ریزی برای جامعه انسانی شده است و مسیر آینده بشریت را با چالش ها و مسائلی مواجه ساخت.

۳-رنسانس تراژدی(۲)

تراژدی حکایت تلاش نافرجام بشر برای رهایی از تقدیری است که خدایان یونان برای بشر پیش بینی کرده اند و به قول شوپنهاور تراژدی یک شوربختی بزرگ است؛ که از نظر نیچه باید نگاه هستی شناسانه و حیات بخش به آن داشت. اما تراژدی آدمی را با سقوط انسان درست کردار و با پیروزی آدم های شریر روبرو می کند و درواقع یک حادثه مشمئز کننده را به عنوان حقیقت لایه های پنهان و زیرین هستی در وجود انسان نهادینه می کند و طبیعتا انسان با دیدن این منظره هولناک و نفرت انگیز، به جای عشق به زندگی از آن رو می گرداند. پیام تراژدی این است که انسان باید از تکاپوی زندگی دست بشوید و تسلیم شدن در برابر حقیقت بی معنا و شرورانه هستی را فراگیرد. با توجه به قاعده تراژدی و اظهارات شوپنهاور، می توان پایان مسیر فلسفه را هم حدس زد که یک شوربختی بزرگ برای بشریت به ارمغان آورده است و سیر تلاش بشریت برای رهایی از این تقدیر بی فایده است و لاجرم همه باید تسلیم این تقدیر پیش خوانده باشند.[۱] این تقدیر شوربختی از پیش خوانده را می توان در قاب مثلثی تز، آنتی تز و سنتز هگلی مشاهده نمود که خالق تز و آنتی تز خود غرب است و سنتز به مثابه یک تز تلقی می شود که تقدیر پیش خوانده می نامیم و آینده بشریت رقم می خورد. این تز و آنتی تز و سنتز را در تراژدی به خوبی می توان در ارتباط ها و ازدواج های خدایان و انسانها مشاهده کرد که محصول آن زایش موجودات نیمه جاودان است که تغییرات ساختاری جامعه را رقم می زنند. به عقیده برخی فیلسوفان، تراژدی اوج خلاقیت و ذهن گرایی در هنر است و از این منظر نه تنها با ظهور فلسفه و عقل گرایی (ذهن گرایی)، تراژدی نمرده، بلکه رنسانس تراژدی را شاهد هستیم.

از عصری که فلاسفه به عقد یهود درآمدند، مهمترین استراتژی یهود، رو آوردن به تراژدی و داستان سرایی و قصه گویی شد. تجسیم خداوند و کشتی گرفتن خدا با پیغمبران رد پای تراژدی در یهودیت است که محصول آن تفکر فلسفی «مغلول الید» بودن خداوند می باشد که از تعلیمات فلسفی شائول (پولس) به یهود بود.

حاصل عقد نامبارک یهود با فلسفه و تراژدی، زایش فرزندی است به نام مسیحیت پائولسی. [۲]‏ در عصر انجیل نویسی همین نگاه هستی شناسانه و حیات بخش و اجتماعی به تراژدی سبب شد که یهود با خوانش فیلون اسکندرانی تلاش کند تا از دین مسیحیت هم یک تراژدی بسازد. تثلیت، به صلیب کشیده شدن، رستاخیز دوباره، فدیه و داستان غم انگیز مسیح واقعا یک تراژدی کامل است که به قول گوته باید تماشاگر را هوشمندتر، محتاط تر و استوارتر از همیشه به منزل بفرستد، که البته در تراژدی مسیح فقط احساسات برانگیخته می شود اما از هوشمندی و احتیاط و استواری خبری نیست. چون قهرمان این تراژدی تخیلی بسیار منفعل و منظلم است و باید آن را تراژدی وا پس گرایی فلسفه دین نامید. اوج تفوق تراژدی را در داستان مسیح می بینیم که دنیا را با همین تراژدی تسخیر می کنند و یهود و کنیسه به واسطه کلیسا در قرون وسطی به یک شکل و در اعصار بعد از آن تا به امروز هم به شکل دیگری ایجاد سلطه جهانی کرده اند.

بعدها حتی شاهدیم که با ظهور اسلام (در زمان خلیفه دوم) باز هم ادبای یهود در پی آن بودند که استراتژی داستان سرایی را در اسلام هم پیاده سازی کنند. سیل اسرائیلیات و احادیث جعلی اینجا و با استفاده از سحر کلام قصه گویان وارد دین شد.[۳]

ادامه دارد…

 

[۱] ر.ک: پیروز، عبدالحسین، مبانی فلسفه هنر نیچه، نشر علم، ۱۳۹۴، صص ۱۲۵-۱۲۶

[۲] عهد جدید، اعمال رسولان، باب ۸و۹

[۳] عسکری، مرتضی، نقش ائمه در احیاء دین، تهران: مجمع علمی اسلامی، ۱۳۷۶، جلد۱

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

61 − 57 =