اهل هوایی و دارکوبی که غریبانه پرواز می کند و سوءتفاهمی بر مصادره یک فیلسوف |طنزنامه جشنواره فیلم فجر۸

اهل هوایی و دارکوبی که غریبانه پرواز می کند و سوءتفاهمی بر

مصادره یک فیلسوف |طنزنامه جشنواره فیلم فجر۸

محسن فاضلی

?امروز حالمان بگو نگو زیاد خوش نمی باشد !

دل و دماغی برای رفتن به عمارت چهارسوق و گز نمودن را نداریم ، اما ازبرای دیدار اغیار نازنین واین خانواده محترم که اگر خدا بخواهد ومارا به کانون گرم خودشان در آغوش بگیرند، شال وکلاه می نماییم. به خصوص حال که کبک مان دارد خروس می خواند، خدا را چه دیدی بعداز عمری انتظار ما هم سر وسامانی بگیریم و حسرت به دل ازاین جیفه دنیا سر بر زمین نگذاریم.

کلاه را در کیف مان می گذاریم .غزال هم برایمان یک لیوان ونسکافه وچاکلت می گذارد ازبرای رفع گرسنگی خیر سرشان این مدیران جشنواره سینماتوگراف تا امروز یک فقره لیوان آب هم به اسفار کاتبان ندادند ما به هوای بزرگانی که دراین عمارت به تماشای افلام مهرجان قدم رنجه می نمود بر حسب سنوات ماضی گفتیم لابد بساط پذیرایی مهیا می باشند؛ لیکن با رفتن به این عمارت کاشف به عمل آمد “درشهر خبری نیست .” واسفار واغیار ی که از عمارت ملت هم آمده بوده اند وقتی اوضاع چنین باشد، ترجیح دادند به همان عمارت باز گردند و ما را تنها گذاشتند.

ما که به هوای دیدار زیبا رویان می رویم مهرجان هم بهانه ای بیش نمی باشد. به تندی و با دلی پر از شوق از کنار پیاده روی عمارت “سفارت شوروی عبور می کنیم ومی رسیم به عمارت چهارسوق .

الیوم الجمعه بسیار شلوغ می باشد و اهل هوایی هم کما فی السابق پاتوقشان همین عمارت خانه است .

این چه حکمتی است ما ماندیم آنها از برای دیدارمان می آیند .یا ما از برای ایشان؟ هرچه که هست برای ما که خوش یمن است .

دلمان برای دیدارشان غنج می زند .

در کنار سنگ فرش عمارت در حال تماشای حجره ها می باشند، به سمت شان خیز برمی داریم سبزه قبا خاتون هم در حال بازیگوشی می باشند.

مارا که می بینند برایمان شکلک در می آورند قبلاً این گونه حرکات محیرالقولی نمی داشته بوده باشد. لابد به ما ارادت قلبی پیدا نموده می باشد. یک لحظه گلنسا بانو را رؤیت نمی نماییم و باز همان سمیرامیس خاتون است در میانشان .

نزدیکتر می شویم.

سلام می نماییم .

– پس سمیرامیس بانو بلیط پروازتان کنسل گردید می باشد .گلنسا می خندد و می گوید:

-دیدیم به همان شکل وشمایل سمیرامیس باشدیم شما بیشتر خوشتان می آید.

با حیرت به چهره وچشمان گلنسا می نگریم  وزبانمان در حلقمان می ماند. می گوییم:

-من غلام قمرم ؛ غیرقمر هیچ مگو

پیش من جز سخن شمع وشکر هیچ مگو

سخن رنج مگو

جز سخن گنج مگو ..

بعد خودسمیرامیس ادامه می دهد:

ور ازاین بی خبری رنج مبر / دوش دیوانه شدم.

عشق مرا دید وبگفت: آمدم نعره مزن .جامه مدر هیچ مگو./

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم

گفت: آن چیز دگر نیست /دگر هیچ مگو

ومن می گویمش:

-من بگوش تو سخن ها نهان خواهم گفت.

سمیرامیس باصوت دلنشین اش مرا هوایی می کند وشروع می نماید به رقص سماع و من گویی مولانا را درکنارش رؤیت می کنم. سمیرامیس با لحنی دلنواز رو می نماید و به من می گوید:

-راستی یوزارسف من می دانستی که مولانا شیخ ماست و از اهل هوایی ها ست ؟

می گویمش:

-بلی بانو زیبا .

با تبسم می گوید:

بلی می دانستمی .که می دانستی. ما شمارا به جمع خویش پذیرفتیم که از اهل بی دل هوا بوده ای.

ومن درخلسه ای فرو می روم .وصفش نا گفتنی. میان توهم ورؤیا وبیداری

پردیس سینمایی چارسو
پردیس چارسو

سمیرامیس “گلنسایی” به همراه خواهرکان دلر کانی شان به سالون سینماتوگراف وارد می شوند ودر ردیف آخر جلوس می نمایند وما هم درکنارسبزه قبا می نشینم. یعنی سبزه در کنار ما به عمد می نشیند تا با ما کل کل نماید. می گوییم:

-سبزه خاتون بگذارید کلکل نمودن برای وقت دگر. حال قرارست خیر سرتان یک فقره فیلم نشان بنمایند.

ریز ریز می خندد .ومی گوید:

-ما خوشبخی هستیم .شما خوشبختی .

و ما را تمسخر می نماید.

? فیلم مصادره اولین ساخته مهران احمدی دوست نازنین وبازگر تأتر آنسالیا ماضی بسیار خوش ساخت ودلنواز می باشد با نقش آفرینی رضا خان عطاران دوست ماضی آنسالیان و هومن سیدی که چقدر در نقش اش خوش می درخشد و داستانی که تا کنون از آن بدلیل عبور از خطوط کذایی قرمز غفلت شده است .

این اثر گروتسک وبسیار قابل بحثی است واز فیلم هایی است که درگیشه فروش خواهد نمود.

?فیلم سوءتفاهم معتمدی برداشت بسیار ناشیان از روی فیلم «پرده آخر» واروژ مسیحی کریمی می باشد واصلاً یک اثر آشفته ای می نماید . یک کابوس و هذیانی از ترواشات ناکام فیلم سازی که “فلسفه خوانده وسینام را تدریس می کند .ژان پل سارتر وطنی ؟ اما ناموفق .درامی به شدت خسته کننده وپر مدعا گویی …………………

?دارکوب شعیبی یک اثر تکان دهند وبسیار روانشناسانه ویک اثر سایکودارمیستی می نماید .آسیب شناسی طبقات محروم آسیب رسان وپدیده اعتیاد ؛ فقر فرهنگی، بی عدالتی ها و عشق و ای کاش می توانستم خون رگانم را قطر ه قطره بگریم تا باور کنید.

من درد مشترکم مرا فریاد کن با بازی های قابل تعمق و بی اصول وادعا.
آنان به آفتابشیفته بودند ، زیرا که آفتاب تنها ترین حقیت شان بود.
احساس واقعیت شان بود.
با نور وگرمیش مفهوم بی ریای رفاقت بود
با تابناکیش مفهوم بی فریب “صداقت بود” ای کاش می توانستند
یاداحمدشاملو .
بازی بسیارطبیعی خانم بازیگر درنقش معتاد بهرامی قابل ستایش و شگفت انگیز می نماید از برای جایزه سیمرغ و اگر این اتفاق رخ ندهد باید به حال و روز این
دوارن گریست.
مهنازافشار و حیایی هم خوش می درخشند.
بهروز در نوجوانی شاگرد دوست وهمشهری زنده یاد حمید مهر آرا بود و بهروز همیشه به نیکی از وی یاد می کرد
برای بهروز آرزوی موفقیت می کنیم.
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

41 − = 31