از «پرومته» تا «ابوذر» :گفتگوی اختصاصی «هنرلند»با استاد ایرج صغیری -قسمت دوم

logohonarland استاد وضعیت تئاتر کشور را امروز چطور می بینید؟

صغیری:به دنبال صحبت هایی  که کردم و چگونگی حیات  تئاتر در عصر ما تعریف چندانی ندارد بماند، غم انگیز هم است. البته بعضی ها با یک برداشت غلط فکر میکنند تئاتر تمام شده یعنی توسعه پیشرفت روی زمین ،تکنولوژی وصنعت دیگه جائی برای نفس شدن  تئاتر باقی نگذاشته،اما این غلطه.

این غلطه برای اینکه قرارنیست که ما آن  تئاتری را که دوسه هزار سال پیش در یونان داشتیم را اجرا کنیم و استقبال هم ازش بشه . قطعاً هم نمی شه.دریونان باستان آمفی تئاترهای خاصی می ساختن وتماشاچیها هم از ساعت ۹ صبح می رفتن مینشستن تو اون آمفی تئاتر یایکی از تریلیوژی های  یونان باستان را می دید تا حدودساعت ۱ ،بعد می آمد بیرون از اونجا مثل باغ مانند بود میومدن مثل پیک نیک اگر خانواده هم داشتن با هم غذامی خوردند و دوباره می رفتن تو آمفی تئاتر ،عصر برای پرده های بعدی .تا جائی که هوا روشن بود نمایش را هم ادامه می دادند.در جائی خواندم نمایشنامه هایی مال اوریپید بوده که ۴۰ هزار تماشاچی داشته برای یک تئاتر .من حیرانم که این بازیگران چطور صداشونو میرسوندن به همه تماشاگران. البته اخیرا تویک کتابی به نام تاریخ تئاتر خوندم که بازیگرا نقاب می گرفتن جلوی صورتشان  برای اینکه در دوردست هم تماشاچیان باید می دیدیند چهره آدم هم دراین فاصله مشخص نیست به ناچار صورکهائی را درست می کردند ویک دسته داشت اونو می گرفتن جلوی صورتشون تا از دور هم دیده بشن وبخشی که  جلوی دهانشان بود را انحنا می دادند وتوی نقاب را خالی می کردند که وقتی حرف می زنند پژواک پیداکنه وصدای تماشاگر بهتر به تماشاچیان برسه  نمیدونم چه حد صحت داره یا نه ! اما این بحث ما نیست ،بحث ما اینه که  آیا ما حالا باید همون کار رابکنیم؟

نه!

درسته که سینما اومده ،کمرتئاتر را به ظاهر شکسته، تلویزیون اومده ، اینترنت اومده ویدئو اومده ،سی دی وفلان وهمه اومده حتی وسایلی که  نسبت به تئاتر پرت هستن هم اومده و تئاتر را در تنگنا قراردادند اما باهمه اینها من امیدوارم  ودلم روشنه که تئاتر دوباره سلطه خودشو پیدا می کنه وپیشاپیش همه هنرهای دیگه حرکت می کنه وبه انسان سازی خواهد پرداخت ودلیلش هم صداقتشه.هیچ صداقتی در هیچ جا به اندازه تئاتر نیست.

logohonarland آخرین تئاتری که  به عنوان تماشاگر دیدید چی بود وکجا دیدید؟

باور کنید یادم نیست اما اینو بگم که منو جاهائی می برند برای داوری کردن.اونها هم خیلی کارهای کم جانی هست. دو تا دلیل داره یکی اینکه طفلکی ها امکانات ندارن اما از اون مهمتر اینه که خودشون هم نمیرن خودشونو با درس خوندن یا مطالعه مسلح کنند به تئاتر واسه همین هم محصول کارشون محصول خوبی نیست. واسه همین من هم اخیراً کارهای خوب کمتری دیدم.

logohonarlandتئاتر جنوب چه وضعیت دارد؟

من دوست دارم بچه های تئاتری درسراسر ایران با مطالعه وخواندن خودشون را مسلح کنن ولی متأسفانه نمی خونن این کارو نمی کنن. وقتی میان می گن آقا ما فلان مشکلو داریم بچه است جوانه من  نمیتونم اونو از خودم برونم بهش می گم برو فلان کتابو بخون نمی ره اصلا نمیرن دنبالش رها می کنن. می پرسم چرا نخوندین؟ میگن نمیتونیم بخونیم چه کار کنیم؟من هم می گم خوب صبر کنید ،صبرکنید می گن آلمان یک آمپول ساخته توش علوم مختلفه ،جامعه شناسیه،انگلیسیه،ادبیاته زبانهای مختلفه این آپول یه روزی میاد توایران بهتون میزنن همه چی رو یاد می گیرن.طب هم هست برای طب ۸ تا آمپوله بزنن بهتون طب را هم یاد می گیرید میگن آقا چرا اینجوری می گید؟ می گم خوب من چی بگم ؟هرچی بهتون می گم گوش نمی دید، نمی رید بخونید خودتون یادبگیرید ،پس بشینید تا آمپولش بیاد همه چی رو بهتتون یاد بده.

به هرحال دلم میخواد بچه ها ازاین تنبلی دربیان ،دل بدن به کار و یک سر به مطالعه بپردازن وخودشونو مسلح کنن تا صاحب یک تئاتر با هویت وبزرگ بشیم.

 

logohonarland از جوانها  گفتید ،استاد کمی درباره تئاتر ابوذر برامون بگید. بالاخره یک فراز مهم از زندگی هنری شما گره خورده به اجرای نمایشنامه «ابوذر» درکنار شخصیتی مانند دکتر شریعتی و سالهای جوانی و دوره دانشجوئی شما .

دکتر شریعتی نابغه ای بود رفیق صمیمی من بود .در حسینیه ارشاد با هم هم اطاق بودیم. خیلی هم به من محبت داشت توی کتابهاش هم درباره من اشاره هائی کرده . با زبان عربی آشنا بود وترجمه هائی از عربی به فارسی داشت.

«جوده السحار» یک نویسنده مشهور مصری است که مدتی است به رحمت خدا رفته و زندگی تمامی صحابه های پیامبر را به رشت تحریر درآورده وکتاب کرده .هر کدام یک کتاب از جمله «ابوذر غفاری» .

دکتر شریعتی این کتاب  ابوذر را گرفته و ترجمه کرده . یک بخشی دراین کتاب هست به نام «ابوذر، خداپرست سوسیالیست» وخیلی قشنگ عقاید اقتصادی واجتماعی ابوذر را مطرح کرده وتنهائیش را نقل کرده.

یکی از دانشجویان همدوره ای ما به نام آقای رضادانشور در دانشگاه مشهد که چندماهی است در پاریس به رحمت خدا رفته ،از ترجمه دکتر شریعتی نمایشنامه ای  نوشت بانام « بار دیگر ابوذر» که درواقع تنهائی ابوذر را مطرح کرده بود.داستانش خیلی زیاده . رضا به من گفت این نمایشنامه را نوشتم ببین چه طوره؟من دیدم نمایشنامه اش را خیلی تشویقش کردم.

از شادی نمی دانستم چه کارکنم.گفتم محشره عالیه بی نظیره.بعد آقای داریوش ارجمند هم مشهد بود اون هم همدوره ای  ما بود دردانشگاه مشهد. اون تاریخ می خوند من ادبیات اون هم اومد وسه تائی کمک کردیم وتئاتر را آماده کردیم برای اجرا. دکتر شریعتی هم از دور نظارت می کرد،رهامون نمی کرد نمیومد سرتمرین ولی  دائم از ما می پرسید چه کار کردین،چه کار نکردین؟ کجائین؟ تا این نمایش شکل گرفت.

مشتری دائم ما هم دکتر بود ،هرشب میومد اجرا.

logohonarlandساواک درآن زمان  ممانعتی نداشت ؟

توی مشهد نه .حتی یادمه قبلا من یک تئاتر از یونان ساخته بودم درمورد پرومته اومدن گفتن اینا چیه،همین ابوذر خوبه مال فرهنگ خودمونه(خنده استاد)ولی بعد تو حسینیه ارشاد تهران ، مخالفت ساواک شروع شد.

ادامه دارد…..

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

84 − = 83