گلایه های الهام فلاح از فضای نمایشگاه کتاب
الهام فلاح از جمله نویسندگان موفقی است که کتابهای “خونمردگی” و ” همه ی دختران دریا” را در کارنامه خود دارد. آنچه در زیر می خوانید ، گلایه ای این داستان نویس ایرانی از فضای حاکم بر سی امین نمایشگاه کتاب تهران است . هر چند که این گلایه می تواند درد دل خیلی های دیگر هم باشد
سوزاندن تدریجی
در این روش محکوم به تدریج در آتش میسوخت و جان میداد به صورتی که سوزاندن متهم از پاها شروع شده و پس از دستها و بازوها، سینه، بالای سینه و نهایتا صورت بود که به مرگ منجر میشد. در این روش، مرگ محکوم دو ساعت به طول میانجامید.
لطفا یک لحظه به فردی که زنده و آرام آرام کباب میشود فکر کنید. بدون اغراق نویسندگی همین سوختن تدریجی است. خلق اثر را نمیگویم. نوشتن همان لذت گناه کبیره است. تمنای لذت گرم وو شهدگونه شیطنتی که با ناخنکشیدن روی وجدان و اخلاق و تمام آموزههای دینی و عرفی ارضا میشود. بعد نوشتن میشود همین سوختن تدریجی. میبینی که چطور اول از همه انگشتهای پایت نم نم می سوزند و دود میکنند و بوی گوشت سوخته مشامت را پر میکند. ناشر و سیستم ممیزی و بعد پخش و فروش و جوایز ادبی خصوصی و دولتی و نوچهپروری خرسها و مارمولکها و جوجهتیغیها و الاغها. و در پایان فضاحت نمایشگاه کتاب. نمایشگاه کتاب هر سال فکاهی غمبارتری نسبت به سال قبلش میشود. باور بفرمایید من نیز سختی راه را بر خود هموار کردم و رفتم و عکس گرفتم و به روی مخاطب گاه بسیار آگاه و گاه بسیار ابله لبخند زدم. برایشان جملات رمانتیک و پروانهای نوشتم. سعی کردم شاد باشم. اشترودل با نوشابه نارنجی خوردم. اما واقعا فقط غم ماند. غم و سوزشی که تا دم سینه بالا کشیده است.
سوزاندن تدریجی معامله جامعه ایرانی است با هویتی دست بر قلم. گربهرقصانی ناشر و رفتار طایفهای و یا تاجر مسلکی که فرقی ندارد کتاب باشد یا بنشن و تنها سود ملاک مشی حرفهایست. ناشری که دستهبندی میکند و یک مولف اصل است و دیگری سیاهی لشکر پر کردن کادر، ناشر دیگری که سالها بدهکار نویسنده میشود بابت حقالتالیف چندصدهزارتومانی و ناشری که بابت پانصد جلد حقالتالیف میپردازد و سالهاست مدعیست هنوز آن پانصد جلد را نفروخته و شما چقدر بد مینویسی مولف جان. فقط برای ما ضرر شدی. و در نهایت مخاطب. مخاطبی که با کتاب مثل گوجه و خیار بازار روز برخورد میکند. حتی حاضر نیست پیش از راهی شدن به سفر رسیدن به شهر آفتاب ده دقیقه جستجو کند تا آگاه باشد برای ذائقهاش گوجه زیتونی بهتر است یا خیار چمبر. یا مثلا گوجه محلی سوا کند یا خیار گلخانهای. حجم وحشتناک آدمهایی که توی عمرشان سه کتاب را به انتها نخواندهاند توی راهروهای نمایشگاه از هرچه نوشتن و خواندن و کتاب بیزارم میکند. نمایشگاه حکایت موسیست و قوم بنی اسرائیل. و باز هم آخر این غمنامه میرسیم به همان مثل معروف که ویران شود آن شهر که میخانه ندارد. ربطش به عهده شما.